هماین گبرپدرهایی که هم اکنون پس از چهارده قرن هنوز هوس جنگیدن با سپاه فاتح اسلام در نهاوند را دارند، خود سادهترین دلیل بر آنند که ایران بی لشکرکشی مسلمانها و شمشیر کشیدن آن بر مستکبرین ساسانی به تمامی اسلام نمیآورد...
موضع ایرانشهریها نسبت به فتح ایران به دست عربهای مسلمان را با موضع ایشان نسبت به حملهی امریکاییهای صلیبی به ایران را کنار هم بگزارید تا در یابید که اسلام و ایران برای آنها چه نسبتی با هم دارند...
انقلاب لندنی نسخهی روزآمد تشیع لندنی است؛ تفاوتشان تنها هماین موی فرفری جای عمامهی نجفی است...
جمهوری منهای شریعت امتداد ایدهی انقلاب منهای فقاهت است، امتداد ایدهی اسلام منهای روحانیت؛ مبارزه با امپریالیسم و حتا مبارزه با صهیونیسم هم نکتهی انحرافی معمای چپها است...
شورش کارگری را نمیدانم؛ رسانهی سکولار جدال و شبکهی پشتبان آن اما فاش پی شوراندن معتقدان به جمهوری اسلامی برابر شریعت محمدی است...
مدارس المهدی، مدرسههای حرکت حزبالله لبنان، دوزبانهاند: عربی و انگلیسی، عربی و فرانسه. این سالها زبان پارسی زبان سوم اختیاری است که به سالبالاییها ارائه میشود. هر وقت پیش میآمد رفقای حرکت حزبالله را تلخ شماتت میکردم، از جهت این که پارسی زبان دوم از همآن ابتدائی نیست...
تقتلك الفئة الباغية. جدای آن بدوشهریهای اموی، هم این ایرانشهریهای مستفرنگ را میگوید که پس از چهارده قرن هنوز آرزوی شمشیر کشیدن بر عمار در جنگ نهاوند و فتح ایران را دارند...
ایرانشهریهای مستفرنگ هزار سال پیش میخواستند پیادهنظام گبرهای کافر باشند و اکنون میخواهند پیادهنظام صلیبیها و صهیونیهای کافر باشند؛ مهاجران در زمان و در مکان...
اکنون همه به چشم میبینیم عاقبت ملیگرایی امتستیز ایرانشهری شمشیر کشیدن بر عمار یاسر و سلمان پارسی است...
ما دو امت در یک ملتیم؛ ملت ایران، امت خسرو پرویز، امت سلمان پارسی...
نهاوند آن نقطهیی است که ایرانشهریهای و جورابقرمزیهای یککاسه و همخط میشوند...