حقوق آکادمیک در ایران مدعی آن است که بر سنت لمعهی شامیه نوشته شده است. با این همه در تمام این سالها این سنت را نه مادهی نهضت اجتهاد که مایهی بدعت استحسان و حتا اباحه نهاده است...
اگر نمیتوانید با شیعههای امامی از فلسطین تا یمن کار کنید، معنای سادهاش آن است که تنها کار امنیتی و نظامی میکنید و نه کار عقیدتی و آخوندی...
داستاننویسها دروغپردازان سازوارند. کاش کسی از آنها جسارت این را داشته باشد که کتابهایش را به مرجعیت شیعه عرضه کند و اگر نه کتابهایش را به آب بشوید...
لا یجد عبد طعم الایمان حتی یترك الكذب هزله و جده. پرسش آن است که داستاننویسها شوخیشوخی دروغپردازی میکنند یا جدیجدی؟ یا چه...
آب که سربالا برود داستاننویس نگران اسلام میشود و سینماگر نگران ایمان؛ قورباغه را هم که همه میدانیم چه میکند...
درستش آن است که داستاننویس نگران تمشیت همآن شخصیتهایی باشد که در جهان داستان توهم کرده است؛ سنگینتر آن است که کاری به هدایت مؤمنین نامتوهم نداشته باشد...
نگرانی داستاننویسها و دیگر دروغپردازها برای حقیقت بسی عجیب است؛ درست مانند گلایه از سیاهمستی در سردآب میخانه...
آدمها از پیامبر شدن که ناامید میشوند میروند پی داستاننویس شدن؛ سینماگرها اما بیشتر از تبار جادوگرها استند که در چشم مخاطب تصرف میکنند. مشکل داستاننویسها و سینماگرها آن است که هیچ کس در درختی سوزان با آنها صحبت نکرده است، و بی مایه فطیرند...
داستان دروازهی ورود به جهانهای نابود است؛ هماین است که داستان نادینی خواندنی است، هر چند طعم کفر میدهد. داستان دینی اما به سردی بتهای سنگی مشرکان است...
اکنون میدانیم ابطالطلبهای ایرانی نه از تأسی به گبرها ابائی دارند و نه از تشبه به جهود و نه از تبعیت از صلیبیها...