شیخ محمد تقی مصباح یزدی اگر نبود اهل سنت خمینی را به این راحتی نمیشناختیم؛ اینها که معتقد به پانزده خرداد تا سوم خرداد استند، اما از چهارده خرداد دیگر در خلوت خود با ما نیستند و حتا از بیستودوی خرداد ضد ما به خیابان هم آمدند...
بر آمدن اوباش بنفش یک دهه پس از نسخهی منافق و سبزشان، و دست دادن این روزهای صورتیهای چرک به آنها به ما میگوید: ملت ایران به طرزی آخرزمانی در دو اردوگاه برابر هم صف بسته است: امت پیامبر اعظم، امت ابلیس اکبر...
خاصیت همآن لچک نیمبند هماین است که هنوز نظام ارزشهایت را شریعت اعلان میکنی، جدای از این که چه قدر خواستهیی یا توانستهیی به آن التزام داشته باشی. کشف فاحش حجاب سرازیر شدن از نقطهی عطف نظام ارزشهای وحی به نظام ارزشهای عرف است؛ فرو نشستن در سیاهچالهی محاکاتناپذیر شر...
واقعیت میدانی حرکت حزبالله حتا در محیط ادبیات هم خودش را با ترجمهی انبوه خاطرات ایرانی نشان داده است و دست کم من نشانی از رمان ایرانی ندیدم. در محیط فکری هم کارهای نظریهپردازهای نظامساز ایرانی ترجمه میشوند و سخنرانهای همهچیزدان ایرانی برایشان ناشناخته یا ناخواندهاند...
کار سخت برای سه جریان ترسا و سنی و شیعی لبنان معرفی چهرهی تازه است: القدوة. آن دو باید خودشان را بکشند که یک شاعر تازه یا داعی تازه معرفی کنند. شیعههای لبنان و حرکت حزبالله اما سوراخ دعا را از ما ایرانیها یاد گرفتهاند و نو به نو شهید تازه رو میکنند و سپس کتاب خاطراتش را...
انتظار دارید امت ایرانی اسرائیل با نظریهپرداز حرکت حزبالله در لبنان، شیخ محمد تقی مصباح یزدی، مشکل نداشته باشند؟ پهپاد برای زدن سخت طرف در دست ندارند، لجن برای پاشیدن نرم که در وجود دارند...
معجزهی بزرگ شیخ محمد تقی مصباح یزدی هماین است که ضدانقلابها را نگران انقلابی بودن یا نبودن خود کرده، آنها که سالها است با اسلام و انقلاب میجنگند را نگران کرده که جنگیده است یا نجنگیده، آنها که به خون خط روحالله خمینی تشنهاند را نگران کرده که خط امامی بوده یا نبوده است...
از دیوارنویسیهای جادهها تا کتابفروشیهای شهر تا نمایشگاه کتاب پایتخت، گفتمان چپ در لبنان اکنون بوی نا میدهد. دست کم برای شیعهها و حتا دیگرانی که روحالله خمینی و عباس موسوی و عماد مغنیه را دیدهاند هگل و مارکس و چهگوارا چنگی به دل نمیزنند و در تاریخ در جا میزنند...