جامعهشناسی پروازی نماد کاملی از نسبت آکادمی مدرن با زیستار مسلمین عالم است. سنتپریشی بیپروایی که از نهضت نابینا است، و در چهارچوب بدعت در بارهی آنها رطب و یابس سر هم میکند...
سکولارهای شرمنده و حتا درندهی ایرانی از غائلهی مشروطه تا دورهی پهلوی و حتا دورهی جمهوری زیر سایهی دولت زیست قارچی داشتهاند و برای مکتبیها زدهاند؛ اگر نه در یک قلم دیدیم که تودههای مکتبی در انقلاب اسلامی با آنها چه کردند. هماین است اکنون هم آویزان امریکا و اسرائیلند...
سادهترین پرسش از این تجزیهطلبهای رایان که مهر مسلمانی هم بر پیشانی دارند هماین است که رباط را آیا تنها به محیط عیان منحصر میدانند یا ولایت طاغوت در محیط رایان را پذیرفتهاند؟ یا چه...
پرسیدم: فرودگاه دمشق به کار برگشته است؟ از ابتدای جنگ، ارتش اسرائیل مرتب فرودگاه دمشق و حلب را زده تا پشتبانی از ایران را قطع کند. گفت: برگشته، اما بی پرواز ایرانی. صبح که خبر حملهی مجدد اسرائیل به دمشق را دیدم به ذهنم آمد: کیان صهیونی را با نسخههای بعثی نمیتوان متوقف کرد...
با این مرجفهای رسانهیی سکولار ایرانی چه باید کرد؟ همآن کاری که با یکان عملیات روانی ارتش اسرائیل میباید کرد...
این مرجفهای رسانهیی سکولار ایرانی دو سویه دارند: یکی مرجفهای اجارهیی و دیگری مرجفهای مجانی. مرجفهای اجارهیی در پهنایی از دل ایران تا عمق اسرائیل پول میگیرند تا جبههی مقاومت و گفتار و گفتمان آن را زیر ضرب ببرند...
ردوا الحجر من حیث جاء؛ آن جا را باید زد که پهپاد حملهکننده به جنوب بیروت از آن جا بلند شده بود و جنگندهی حملهکننده به جنوب دمشق. اگر نه دشمن را مطمئن میکنید که سنگی به طرف خانهی شیشهییش نمیآید، هر قدر هم که سنگپرانی کند...
حسین قجهیی از آن پاتک هولناک مرحلهی اول عملیات الیبیتالمقدس، پشت جادهی اهواز به خرمشهر بر نگشت. گفته بودند برگرد. نزدیک به این حرف را گفته بود: کاش یک تیر بیاید بخورد توی سر من تا ستادیهای عقبه بفهمند این جا چه خبر است. هفتهها است که این حرف در سر من میچرخد...