معنای جنگ، نرم تا سخت، که به سایش و فرسایش بکشد، نه تلانبار گفتمان کسی را نجات میدهد و نه آتشبار موشک...
فهم کلاسیک از جنگ تنها جنگ سخت را جنگ میداند. فهم رقومی از جنگ کلاسیک همواره خود را در تنگنای نجنگیدن یا جنگ فراگیر مییابد، و جنگ فراگیر را خواهناخواه منتها به جنگ اتمی میداند. هماین است که تنها بدیل سلاح اتمی برای فرماندهان کلاسیک و رقومیمشرب هماین صبر راهبردی است...
مشکل ما با دافوس و دیگر داداشهاش در آکادمی ایرانی هماین زیرساختهای فرسودهی فلسفی آنها است. این که عقل سرخ در آنها مهجور است...
آکادمیهای الاهیات ممکن است به کسانی لمعه با شرح کلانتر را بیاموزند اما به کسی ذائقهی شریعت نمیدهند...
انتقاد عرفی همواره و با هر کس کار لغوی است. در هرم امام-امت اما کسی از احتجاج شرعی بر کنار نیست...
به نامزدهایی که حقوقدان حرفهیی استند در انتخابات مجلس شورا رأی ندهید؛ یک حقوقدان آکادمیک میداند که بیرون از شریعت اسلامی و فقاهت اجتهادی در حال قانونگزاری عرفی و استحسانی است، و باکی از این شرک خفی تا جلی ندارد. بهارستان را بتخانه نکنیم...
این حقوقدانهای آکادمیک ایرانی که هر از گاه هفت ذرع دستار نیز بر سر بستهاند یک پرسش ساده در برابر دارند: روش آنها در قانونگزاری آیا اجتهاد جواهری است؟ و اگر نیست، که نیست، مبنای شرعی استحسانهای مدرنشان چه است؟ یا از اساس دیگر مخطئه نیستند و مصوبه یا مفوضه شدهاند؟ یا چه...
قدری مانده به نیمهشب تابوت شهید تازه پای ضریح خانم زینب بود؛ پیچیده در بیرق سرخ حرمش. مداح عراقی، روضهی عراقی خواند و مداح ایرانی، روضهی ایرانی، و تابوت را دور ضریح طواف دادیم و با آن سرود معروف لبنانیها در وداع با شهیدان تا انتهای دالان دق تشییع کردیم؛ او رفت و ما ماندیم...
هر شهر یک کرانه میخواهد؛ کرانهی بیروت ساحل مدیترانه نیست، روضة الشهداء است....
جبههی مقاومت یک بردار است و نه یک ایستار. مهم آن است که چه میشود و نه این که چه است...
دختر خردسال این شهید حرکت حزبالله لبنان نامش شهرزاد است؛ شهرزاد حسین ناصر. نامیدن دخترها در شام به شیراز را زیاد شنیده بودم، شهرزاد اما تازه بود...