داد بزنید. دستتان را برای مراتب سخت امر به معروف و تعزیر فاجرهای بیحجاب بستهاند، دهانتان را برای مراتب نرم نهی از منکر و تحقیر آنها که نبستهاند. بلند و کشیده، با صدای زمین صبحگاه، کف آکادمی و خیابان و بازار بر سر شریعتستیزهای درنده و سکولارهای هار داد بزنید...
فرقهی مصاف مدرسه نیست؛ حتا اگر مدرسه میبود باز مسألهاش شریعت نبود...
فرقهی مصاف ماهیتی است که با کراوات دور گردن برای آخوندهای عمامه به سر تعیین تکلیف میکند و به آنها طعنه میزند...
میگویند: هیأت امنای مسجد پیر و ایستا است و برای هماین هیأت را بیرون از مسجد بردهییم. میگویم: شما هیأتیها این همه حسینیهی کوچک و بزرگ ساختهیید و نمیتوانستید جای آنها مسجد بسازید و امنایش خود جوان و پویاتان باشید؟ یا چه...
سکولاریسم سر و ته هماین وا سپردن همه چیز به حکومت اسلامی است؛ گویا شریعت هیچ حجت فقهی و تکلیف شخصی در سطح جامعه بر شانهی متشرعین ننهاده است. و در همهگیری بیماری و کف جنبش فواحش همه به چشم دیدیم که این زیست گلخانهیی و پادگانی چه قدر آسیبپذیر است...
جنبش فواحش پیش از خروج مجدد بهتر گورستانی را برای خود جانمایی کرده باشد، چون قرار نیست کشتههاتان در قبرستان مسلمین دفن شوند...
کف جنگ احزاب حجاب جبههبندی هماین قدر صریح است که میبینیم: یا در اردوی طلبهها استی یا اردوی سلیطهها؛ وسط و خط سومی هم در کار نیست، به جز برای صورتیهای وسطخواب...
اینها که نکسهاشان را اکس میکنند و برای آنها نود میفرستند و عقد کردن را امل بودن میدانند و با پارتنرشان در رابطهاند و مشکلی با همباشی و یکشبباشی ندارند و با همجنسبازی همدلند و کف خیابان برهنهپوش و روسپیپوشند، عجیب است از این که جنبش فواحش خوانده میشوند دلخورند...
هر بار که سر و صدای سلیطهها بالا میگیرد این قاعده در جنبش فواحش و شورش هرزهها و بلوای بیناموس را به خاطر باید آورد: سکولار شرمنده همآن سکولار درنده است، که هنوز دندان نیشش در نیامده است...
صورتی و صورتی یواش و صورتی چرک را میشناختیم. جنبش فواحش و شورش هرزهها و خیزش لختیها و پویش پتیاره و بلوای بیناموس یک رنگ به ردیف مدادرنگی ما اضافه کرد: صورتی خلخالی...
درون مرزهای ایران ما یک ملتیم و دو امت؛ و امت احمد و امت ابلیس، نرم تا سخت، تا قیام قائم، با هم در جنگ است....
مذهبی صورتی همج رعاع است؛ اتباع کل ناعق، یمیلون مع کل ریح، لم یستضیئوا بنور العلم، و لم یلجئوا الی رکن وثیق، هم وضعیتی است که همواره آنها را در آن مییابیم...
جا کشیدن برای آشوب هماین است که اکنون از مذهبیهای صورتی میبینیم تا نوبت شهرآشوبی دگوریهای لجنی برسد...
سکولارهای شرمنده و سکولارهای درنده یک صف همبستهاند؛ ریشو|چادریهای مقوا دندان ندارند اما با زبانشان در حال دریدن تشرع و متشرعهایند...
سازمان بسیج کمابیش سازمان بسیج مستضعفین بوده است تا این که سازمان بسیج مؤمنین بشود...
غائلهی ژینا تمام شد؛ با همدستی مذهبیهای صورتی و دگوریهای لجنی اما جنبش فواحش و شورش هرزهها و بلوای بیناموس هنوز ادامه دارد؛ خط مشترک ریشو|چادریهای مقوا و لختی/قرتیهای شاخ...
آن که عملیات نسقکشی از شریعتمدارهای آمر به معروف و ناهی از منکر را در این روی هم ریختن هر از گاه مذهبیهای صورتی و دگوریهای لجنی در بستر رسانه نبیند کوررنگ است...
سواد رسانه منهای سواد رساله میشود هماین سواری دادن رایگان ریشو|چادریهای مقوا به فاسق و فاجر و کافر...