عدالت معنایی شرعی دارد و معنایی عرفی؛ عدالت مشترک لفظی است. شریعت اما یک معنا بیشتر ندارد...
علم کردن عدالت برابر شریعت از که جا میآید؟ از همآن جا که علم کردن عقل برابر وحی و علم کردن اخلاق برابر فقه و علم کردن انسان برابر الاه آمده است...
رأی مشورتیمان را به کدام نامزد در صندوق انتخابات بریزیم؟ آن که فقهخواندهتر و فقهمدارتر است...
حتا تصویرهای هوایی تشییع مهیب شهید جمهور بر دوش مردم ایران نتوانست جامعهشناسهای پروازی را که با شهرآشوبی یک مشت اوباش کف خیابانهای پایتخت نظریههای جهانشمول میدادند را از سکوت در بیاورد. آن چه آکادمی مستفرنگ ایرانی ساخته است، جامعهشناسی به شرط چاقو است...
کارگزار حکومت اگر وکیل باشد، دست بالا وکیل موکل خویش است و نمیتواند به وکالت از کسی در کار دیگری تصرف کند...
آن که ولایت فقیه را نقطهیی و موضعی میخواهد بر آن است که وکالت سفیه را با حکم حکومتی میتوان به راه آورد و حتا کارگزار حکومت شرعی کرد...
ولایت منفرد فقیه یعنی ولایت منتشر فقهای امت را در حکومت اسلامی از آنها سلب کنیم، و کار را در مراتب مختلف حکومت به وکالت سفیه بسپاریم. این به زبان ساده قبض بسط ولی فقیه است...
کارگزاری که فقیه نیست، ولی هم نیست؛ کسی که فاقد ولایت است حق تصرف در امر مردم و مؤمنین را ندارد، مگر آن که مأذون موقت از طرف ولی فقیه باشد...