طاغوتی آن است که حزبالله نیست. حزبول و حزبالا و حزباللات خواندن حزباللهیها از طهران تا بیروت تکیهی کلام طاغوتیها است...
شهادت را برایت باید نوشته باشند. اگر نه میشود آن بمب جنگندهی ارتش اسرائیل که سه طبقهی آن خانه را شکافته بود و آن دو برادر حرکت حزبالله لبنان سالم مانده بودند...
پرواز پیش که پی رفقاء به فرودگاه بیروت رفته بودم ساعتی داشتم به امن فرودگاه بازجویی پس میدادم. این پرواز حبیب پی رفقائی که از طهران میآمدند رفته بود و پنج پرواز نشسته بود و هنوز بار ایرانیها را تفتیش میکردند. ارتش لبنان پس از سقوط سوریه به روشنی برای ایرانیها شاخ شده است...
لبنانیهای حزباللهی خودمانی که میشوند یکچند پرسش سخت دارند که پاسخ دلچسبی برایشان نداریم؛ یک: اقامهی سخت حجاب را از چه وانهادهیید تا کار در ایران به کشف فاحش حجاب کشیده است؟ دو: موشکهای اسرائیلزنتان از چه در زیر زمین مانده است و ماشهی عملیات سخت را کسی نمیکشد؟ سه...
تفاوت سالگردهایی که در ۱۲ و ۱۳ دی هر سال برای شیخ محمد تقی مصباح یزدی و حاج قاسم سلیمانی در ایران گرفته میشود آن است که اولی سال به سال روایت شرعیتر از شیخ به ما میدهد و دومی سال به سال روایت عرفیتر از حاج؛ تفاوت عقل سرخ مکتبی از عقل صورتی سکولار...
دم رفتن مادر شهید گفت: شیخ نامت چه است؟ میخواهم به نام [در نماز] دعایت کنم. گفتم: نام جهادیم هماین است که شما در لبنان میشناسید. داشتم به این فکر میکردم: دعا به نام مستعار هم میگیرد؟ و گفتم: نام مادریم در ایران همآن نام نوهی شما و پسر شهید است...
انتظار کم ما از این نهاد نوپدید که خود را مکتب حاج قاسم میخواند آن است که از ایران تا لبنان مکتبی باشد...
لبنانزده بودن بسی از راویان ایرانی روایت درشت از لبنان را بر روایت درست سیطره داده است؛ یکیش هماین افسانهی همزیستی مسالمتآمیز مذاهب. ساعتها معطلی رفقای بسیجی تازهنفس برای تفتیش بارشان اما باعث آن شد تا از همآن بدء ورود به خاک لبنان بیرون از چنبرهی این افسانه باشند...
آن برادر لبنانی با زبان اشاره میخواست واژهی دکمه را تفهیم کند. دست آخر که شیخ فهمید، آن برادر پرسید: دکمهی وعدهی صادق در اتاق که است؟ شیخ مصطفا در کافه با جوانهای لبنانی به سهره نشسته بود...