🌺 #خاطرهای زیبا از زبان مرحوم حجتالاسلام سیدعلی اکبر #ابوترابی:
در #اسارت، #اذان گفتن با صدای بلند #ممنوع بود. ما در آنجا اذان میگفتیم، اما به گونهای که دشمن نفهمد.
روزي #جوان هفده ساله ضعیف و نحیفي، موقع نماز صبح بلند شد و #اذان گفت. ناگهان مأمور بعثی آمد و گفت: «چیه؟ اذان میگویی؟ بیا جلو»!
یکی از برادران #اسدآبادی دید که اگر این مؤذن جوان ضعیف و نحیف، زیر شکنجه برود معلوم نیست سالم بیرون بیاید، پرید پشت پنجره و به نگهبان عراقی گفت: «چیه؟ من اذان گفتم نه او».
آن بعثی گفت: «او اذان گفت».
برادرمان اصرار کرد که «نه، اشتباه میکنی. من اذان گفتم».
مأمور بعثی گفت: «خفه شو! بنشین فلان فلان شده! او اذان گفت، نه تو».
برادر ایثارگرمان هم دستش را گذاشت روی گوشش و با صدای بلند شروع کرد به اذان گفتن. مأمور بعثی فرار کرد.
وقتی مأمور عراقی رفت، او رو کرد به آن برادر هفده ساله که اذان گفته بود و به او گفت: «بدان که من اذان گفتم و شما اذان نگفتی. الان دیگر پای من گیر است».
به هر حال، #ایشان را به زندان انداختند و شانزده روز به او آب ندادند. زندان در #اردوگاه موصل (موصل شماره 1 و 2) زیر زمین بود. آنقدر گرم بود که گویا آتش میبارید.
آن مأمور بعثی، گاهی وقتها #آب میپاشید داخل زندان که هوا دم کند و گرمتر شود. روزی یک دانه سمون (نان عراق) میدادند که بیشتر آن خمیر بود.
ایشان میگفت: «میدیدم اگر نان را بخورم از تشنگی خفه میشوم. #نان را فقط #مزه مزه میكردم که شیرهاش را بمکم . آن مأمور هم هر از چند ساعتی میآمد و برای اینکه بیشتر اذیت کند ، #آب میآورد ، ولی #میریخت روی #زمین و بارها این کار را تکرار میکرد» .
میگفت: «روز شانزدهم بود که دیدم از #تشنگی دارم #هلاک میشوم . گفتم : یا #فاطمه زهرا ! امروز افتخار میكنم که مثل فرزندت آقا #حسین بن علی اینجا تشنهکام به #شهادت برسم» .
سرم را گذاشتم زمین و گفتم : یا زهرا ! افتخار میکنم . این شهادت همراه با تشنهکامی را شما از من بپذیر و به لطف و کرمت، این را به عنوان برگ سبزی از من #قبول کن .
دیگر با خودم عهد کردم که اگر هم آب آوردند سرم را بلند نکنم تا جان به جان آفرین تسلیم کنم . تا شروع کردم شهادتین را بر زبان جاری کنم، دیدم که زبانم در دهانم تکان نمیخورد و دهانم خشک شده است .
در همان حال، نگهبان #بعثی آمد پشت پنجره، همان نگهبانی که این مکافات را سر ما آورده بود و همیشه آب میآورد و میریخت روی زمین. از پشت پنجره مرا صدا میزد که بیا #آب آوردهام .
اعتنایی نکردم . دیدم لحن صدایش فرق میکند و دارد #گریه میکند و میگوید : بیا آب آوردهام .
مرا #قسم میداد به حق #فاطمه زهرا (سلام الله علیها) که آب را از دستش بگیرم .
#عراقیها هیچ وقت به #حضرت زهرا (سلام الله علیها ) #قسم نمیخوردند . تا نام مبارکت حضرت فاطمه (سلام الله علیها ) را برد ، طاقت نیاوردم . سرم را برگرداندم و دیدم که #اشکش جاری است و میگوید : « #بیا آب را ببر ! این دفعه با دفعات قبل فرق میکند».
همینطور که روی زمین بودم، سرم را کج کردم و او لیوان #آب را ریخت #توی دهانم . لیوان دوم و سوم را هم آورد . یک مقدار حال آمدم . بلند شدم . او گفت : به #حق فاطمه زهرا بیا و از من درگذر و مرا #حلال کن ! گفتم : تا نگویی جریان چی هست، حلالت نمیکنم .
گفت : دیشب، نیمهشب، #مادرم آمد و مرا از خواب بیدار کرد و با #عصبانیت و گریه گفت : چه کار کردی که مرا در مقابل #حضرت زهرا (سلام الله علیها) دختر رسول الله (ص) #شرمنده کردی . الان حضرت زهرا(سلام الله علیها) را در عالم #خواب_زیارت کردم . ایشان فرمودند : به #پسرت بگو برو و دل #اسیری که به درد آوردهای را به دست #بیاور اگر نه همه #شما را #نفرین خواهم کرد .
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
حماسههای ناگفته (به روايت علی اكبر ابوترابی)،
عبد المجيد رحمانيان، انتشارات پيام آزادگان
🌍 eitaa.com/fatemiyoon18 _ir ایتا
🌍 sapp.ir/fatemiyoon18 .org سروش
📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید
﷽ 🍓 دنیا ما را از #نماز_جماعت باز ندارد 🍓
🌱 در زمان پیامبر صلی الله عليه و آله مؤمنی سخت فقير و مستمند بود. و در صُفّه زندگی می کرد.
(صُفّه سايه ای در كنار #مسجد بود. مسلمانان غريب و بی پناه آنجا اسكان داده می شدند)
🌱 وی تمام نمازها را پشت سر پيامبر می خواند. رسول خدا بر او ترحم می كرد و به نیازمندی و غریبی او توجه داشت و می فرمود: ای سعد! اگر چیزی به دستم برسد تو را بی نياز می سازم.
🌱 مدتی گذشت چیزی به دست پيغمبر نيامد. حضرت به حال سعد بيشتر اندوهگين شد. خداوند سبحان به اندوه پيامبر نسبت به سعد توجه فرمود. جبرئيل را با دو درهم خدمت رسول خدا فرستاد.
🌱 جبرئيل به حضرت عرض كرد: ای محمد! خدا از اندوه تو برای سعد آگاه است. آيا دوست داری او را بی نياز سازی؟
پيامبر : آری!
جبرئيل: اين دو درهم را به او مرحمت كن و دستور بده با آن تجارت كند.
🌼 پيامبر دو درهم را گرفت. وقتی كه برای نماز ظهر از منزل خارج شد سعد را ديد كه در خانه ايستاده و منتظر آن حضرت است.
فرمود: ای سعد! آيا تجارت خوب بلدی؟
عرض كرد: سرمايه ای ندارم كه با آن تجارت كنم.
پيامبر دو درهم به او داد و فرمود: با آن تجارت كن و روزی خدا را به دست آور.
🌼 سعد دو درهم را گرفت و در خدمت پيغمبر به مسجد رفت و نماز ظهر و عصر را با ایشان خواند. آن گاه حضرت فرمود: برخيز به دنبال روزی برو! همواره به حال تو غمگين بودم.
🌼 سعد مشغول تجارت شد خداوند برکتی به او داد. هر چه می خريد به دو برابر ميخ فروخت. دنيا به سعد روی آورد. كم كم سرمايه اش ترقی كرد و مالش فراوان شد و معامله اش رونق گرفت. به طوری كه در كنار در مسجد دکانی گرفت و سرمايه و کالای خود را در آنجا جمع كرده، تجارتش را انجام می داد.
🌼 وقتی كه بلال #اذان می گفت و رسول خدا به سوی نماز حركت می كرد، سعد را می ديد كه سرگرم خريد و فروش بوده، مشغول دنيا است. هنوز وضو نگرفته و خود را برای نماز مهيا نكرده است. با اينكه قبل از اين پيش از اذان مهیای نماز می شد.
🌼 رسول خدا می فرمود: ای سعد! دنيا تو را از نماز باز داشته است؟
سعد می گفت: چه كنم؟ سرمايه ام را تلف كنم؟ به اين مرد جنسی فروخته ام، می خواهم پولم را از او بگيرم و از آن دیگری کالایی خريده ام بايد پول او را بدهم.
🌼 رسول خدا به آن حال سعد بيشتر از فقرش غمگين شد. جبرئيل محضر آن جناب رسيد، عرض كرد: ای پيامبر! خداوند از غم تو برای سعد آگاه است. كدام یک را بيشتر دوست داری؟ حالت اول يا حالت فعلی او را؟
🍀 رسول خدا فرمود: ای جبرئيل! حالت اول (تنگدستی) او را دوست دارم. زيرا دنيا آخرت او را از دستش گرفته است.
جبرئيل عرض كرد به راستی محبت و اموال دنيا امتحان بوده و بازدارنده از آخرت می باشد.
🍀 آن گاه عرض كرد: يا رسول الله! به سعد بگو آن دو درهمی كه به او داده ای به شما بازگرداند، وضعش به حالت اول بر میگردد.
🍀 پيامبر به سعد فرمود: آيا آن دو درهم را به من باز می گردانی؟
عرض كرد: به جای دو درهم، دويست درهم می دهم.
حضرت فرمود: نه! همان دو درهم را می خواهم.
🍀 سعد آن دو درهم را به حضرت داد. به دنبال آن چیزی نگذشت كه دنيا از وی روي گرداند و هر چه داشت از دستش رفت. سعد دوباره به حال فقر و نداری افتاد.
📚 بحار الانوار : ج 22، ص 123
🌍 eitaa.com/fatemiyoon18 _ir ایتا
🌍 sapp.ir/fatemiyoon18 .org سروش
📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید
✅ درمان #بیماریهای اهل منزل با صدای #اذان...
🌺هشام بن ابراهیم به سوی #امام رضا(علیهالسلام) شکایت کرد از اینکه #بیمار بود و #فرزندی نیز نداشت.
🌺امام فرمود:درخانه خویش باصدای بلند #اذان بگو.
🌺آن شخص عرض میکند
من نیز همین کار را انجام دادم، خداوند بیماری هایم را برطرف نموده و فرزندانم نیز زیاد گشتند.
🌺شخص دیگری به نام محمد بن راشد نقل میکند
🌺من نیز همواره بیمار بودم هم خودم از بیماری خلاصی نداشتم و هم خانوادهام و خادمانم و همسرم. هنگامی که این روایت را از هشام شنیدم این کار را انجام دادم و خداوند بیماریهای خودم و خانواده ام را برطرف ساخت.
📚منبع: کافی، ج ۶، ص۳۰۸، ح۳۳
#فرزند_بیشتر
🌍 eitaa.com/fatemiyoon18 _ir ایتا
🌍 sapp.ir/fatemiyoon18 .org سروش
📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید
❁﷽❁
وقتـے #پسـر_خون_خدا باشے تو
هم ڪعـبہ و هم قبلہ نما باشے تو
تجویـد #اذان بہ لهجـہ اٺ مےآید
باید ڪه بـلال #ڪـربـلا باشـے تو!
#السلام_علے_ابن_الحسین_ع🥀
#شهزاده_علےاڪبر_ع💔
🔳 @fatemiyoon18
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بشنوید | #موعظه
🕌 قیمت صدای #اذان
💞 گفتگو زیبای امیرالمومنین(ع) و حضرت زهرا(س)
🎙حجت الاسلام پناهیان
به ما بپیوندید...👇👇👇
🆔 eitaa.com/fatemiyoon18
🆔 splus.ir/fatemiyoon18
#آثار_و_فوائد_اذان_گفتن_در_منزل
✍ #اذان گفتن در منزل فواید زیادی داره که اهل بیت علیهم السلام هم به انجامش توصیههای زیادی کردن
به ما بپیوندید...👇👇👇
🆔 eitaa.com/fatemiyoon18
🆔 splus.ir/fatemiyoon18