فاطمیون
🔻 حماسه سازی زنان در دوران دفاع مقدس با پیروی از مکتب عاشورا
🔸 زنان ايرانی در طول هشت سال دفاع مقدس با انجام حمایت های مختلف نقش تاثير گذاری در پیروزی جنگ داشتند و مردان سلحشور ايرانی به مدد پشتيبانی زنان، توانستند بزرگترين قلههای نبرد حق عليه باطل را فتح كنند.
🔸بر اساس آمار تهيه شده از فهرست شهداي جنگ تحميلي، ۶هزار و ۴۲۸زن در طول سالهاي دفاع مقدس شهید شدند كه بيشتر آنها در بمباران و موشك باران شهرها به شهادت رسيدند.
🔸 امام خمینی(ره) بنیانگذار انقلاب اسلامی در خصوص نقش زنان در دوران دفاع مقدس بیان کرد: «عواطفي كه در بانـوان است، مخصـوص خـودشان است و در مـردها ايـن عواطف نيست. لهذا آن چيزي كه در پشت جبهه از روی عواطف از بانوان صادر ميشود، بيشتر و بالاتـر و ارزنـده تـر است از آن چيزي كه از مـردها صادر مـي شـود. به مـوجب عواطفـی كه بانـوان دارنـد،آنها بـرای جبهه كارهای بسيار مفيد انجام داده اند و مـي دهند.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✅ کانال برتــر حجاب
✅ برگزیده ی رصدنمای فضای مجازی
🌸 https://eitaa.com/fatemyyon
🌸
#حجاب:
اگر از من میپرسیدند
؛برای چه در میان اینهمه آزادی
خودت را اسیر یک چادر کرده ای!
مسلماً پاسخ میدادم؛
حجاب ؛اما آرامشی دارد
که هیچ چیزی در این زمین آرامشی ندارد!
راه میروم بی آنکه جلب توجه شود!
حرف میزنم بی آنکه به منظوری گرفته شود!
در اجتماع حظور دارم بی آنکه چشمی دنبالم باشد!
پرسیدند خوب در آخرت چه نصیبت میشود:
پاسخم تنها دو کلمه بود..
" #شفاعت_حضرت_زهرا"س"!♥️
ـــــــــــ
✅نحوه فعالسازی:
🔹همراه اول: پیامک کد به 8989
🔸ایرانسل: پیامک کد به 7575
🔹رایتل:پیامک کد به 2030
💠1-کنار قدم های جابر، سوی نینوا رهسپاریم
📲همراه اول: 69611 |ایرانسل: 6911925 | رایتل: ON 200602
💠2-همه آرام و قراراين دل زیات در ابعین است
📲همراه اول: 70333|ایرانسل: 6911992
💠3- قرار ما هیئتیها این اربعین کرب و بلا
📲همراه اول: 80048 |ایرانسل: 6912836
💠4-پشت سر مرقد مولا، روبرو جاده و صحرا
📲همراه اول:80695
💠5-می آیم آخر سوی حسین
📲همراه اول: 69606|ایرانسل: 6911920| رایتل: ON 200597
💠6-أربعینک تسوه یا بو سکنة کل ما بالعمر
📲همراه اول: 80688
💠7-اومدیم پای پیاده روز و شب، تو و دل جاده
📲همراه اول:80689
💠8-میعاد ما اربعین است
📲همراه اول: 69607|ایرانسل: 6911921 | رایتل:ON 200598
🌟🌟 https://eitaa.com/fatemyyon
🍁🍁🍁
تن زمین پوشیدہ از برگهاے نارنجے بود
و پاکبان جارو را گوشه ے پارک رها...!
پرسیدم: چرا دست روے دست گذاشتے؟
لبخندے گنج لبش نشست و گفت:
دخترکم؛ خیابان عریان در پاییز،
توے ذوق چشم رهگذرها مے زند...!
پاسخش بر دلم نشست
با خودم فڪر ڪردم؛
براستے فلسفہ ے پاییز با چادرم
سرّ و سرّے دارد..!
#حال_هوای_پاییزی_چادرم
https://eitaa.com/fatemyyon
🌹 #خاطرات_جنگ
💉 این قسمت: #پزشکان
میزد توی سرش و زار میزد. زنش را نشان میداد که روی برانکارد بود و پشت سر هم چیزی میگفت.
رضا گفت: «ببین چه عجز و التماسی میکنه!»
گفتم: «مگه کردی بلدی؟»
گفت: «بلدی نمیخواد»
□
کردستان اوضاع فرق داشت راه نبود آمبولانس اصلا به کار نمیآمد. خیلی جاها هلیکوپتر هم نمیتوانست بنشیند. کسی مجروح میشد روی دست میماند.
•••
انداخته بودش پشت قاطر. دستهایش اینور آویزان بود، پاهایشان آنور!
گفت: «پریروز گلوله خورده، ناامن بود از بیراهه اومدیم. با چه بدبختی! بس که بوران بود... آقای دکتر حالا خوب میشه؟»
پوستش چروک شده بود. قهوهای قهوهای...
یکی دو روزی بود مرده بود.
□
یک اورژانس بود و ۴ تا دکتر...
نصف شبها که مجروح میآوردند اولین دکترِ دم دست را بیدار میکردند تا بیاید بالای سر مجروح. او هم همیشه از همه دمِ دستتر بود.
حالا باز هم بگویم یک اورژانس بود و ۴ تا دکتر؟؟
یک اورژانس بود و فقط یکی او...
□
مجروح بود. روز اول محلم نمیگذاشت.
روز دوم دیدم میپرسد: «صدر اسلام چطور درد زخمیها را ساکت می کردند؟»
انگار برایش عار بود بگوید درد دارد...
□
اسم واکسن زدن که آمد، بعضی رزمندهها جیم شدند...
طرف از توپ و تانک نمیترسید، از آمپول میترسید!!
□
گفتم: این خونریزیش خیلی شدیده خون میخواد.
گفت: خون نداریم اینجا.
گفتم: من نمیدونم! این اینجوری یک ساعت هم دووم نمیاره...
گفت: حالا گروه خونیش چی هست؟
گفتم: A
گفت: بذار ببینم چیکارش میتونم بکنم
•••
شده بودیم بانک خون!
من گروه خونیم O ، علی A ، مرتضی AB
رنگ همهمان گچ...
□
استخوان های مچ دستش زده بود بیرون. دوتا انگشتش هم قطع شده بود.
گفتم: «اون طرفو نگاه کن تا دستتو بشورم.»
خندید. گفت: «نه میخوام ببینم چه جوری میشوری»
شستم ولی وسطش طاقت نیاوردم. پرسیدم: «مگه دردت نمیاد؟»
گفت: «دردشم لذته...نیست؟»
□
بهش خون زدیم. چیزی گفت. یکی از بچهها که عربی میدانست گفت: «میپرسه خون ایرانیه؟»
گفتیم: «خب، نعم!»
اخم کرد. با اون حال بیحالیش سوزن را کشید بیرون.
چند ساعت بعد هم تمام کرد!!
□
از صبح هر چی عراقیِ زخمی آوردند دادیم او عمل کرد. شاکی شد.
گفت: «بهشتیهاش رو خودتون عمل میکنید، جهنمیهاش رو میدید من؟!»
□
داشت بخیه میزد.
پرسید: «ساعت چنده»
گفتم هفت!
گره زد و گفت: «بقیشو شما بزن»
پاشد کج ایستاد کنار دیوار. من هم نشستم به بخیه زدن.
یه لحظه پاشدم یه سوزن دیگه بردارم، دیدم قنوت گرفته...
□
از بی بی سی آمده بودند بازدید منطقه. دنبال مدرک بودند که عراق شیمیایی میزند یا نه!
توی راه گفتم: «بیا این هم مدرک»
خودشان شیمیایی شده بودند...
□
پاش زخمی شده بود. رفتم معاینهاش
کنم.
گفت: «این تابلو رو از اینجا بردارید»
نگاه کردم دیدم روش یک جمله از امام نوشته که: «قطع وابستگی از اجانب...»
گفت: این «قطع» رو که میبینم حس میکنم میخواید پامو قطع کنید...
□
تهران بودیم، یکی را آوردند اورژانس. طرفهای چهارراه سیروس (منطقهای معروف در تهران) چاقو خورده بود.
انترنِ کشیک فوری بخیه زد، پانسمان کرد و مرخصش کردند...
همه اینها یک ربع هم نکشید!
رزیدنتِ سال بالا شاخ درآورده بود. میگفت: «خوب دستش تنده ها»
گفتیم: «بعله...جبهه بوده»
📗 از: مجموعه «روزگاران» / کتاب پزشکان
🌸 https://eitaa.com/fatemyyon