eitaa logo
فتح قلم🖋
177 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1.7هزار ویدیو
2 فایل
هوالبصیر (ما با ذهنها مواجهیم، با دلها مواجهیم؛ باید دلها قانع بشود. اگر دلها قانع نشد، بدنها به راه نمی‌افتد، جسم‌ها به‌کار نمی‌افتد»(۱۳۹۵/۰۴/۱۲) تنها شمشیر سلاح فتح نیست.قلم، سلاح حزب الله است در فتح فکرها. محتاج عنایت خدا هستم. @F_Rahjo
مشاهده در ایتا
دانلود
❇️موشکی که افتاد روی خانه ی مردم رفته بودم درمانگاه. شلوغ بود.سامانه بیمه هم قطع شده بود. هر ده پانزده دقیقه یک بار وصل می‌شد.آن دهها مریض باید سه چهار ساعت می‌نشستند تا نوبت شان شود.مریض ها غر می زدند "که ما این همه راه را از شهرستان آمدیم حالا دکتر چرا می گوید فقط بیمه نیروهای مسلح ؟"بیمه سلامت ها کارشان گره خورده بود.منشی هم کلافه بود ولی با این حال مدارا می کرد‌ .مریض ها بعضی شان بدحال بودند و روی صندلی ها دراز کشیده بودند.ظهر رفته بودم درمانگاه که نوبتم نشده بود برگشته بودم. بار دوم بود که آمده بودم .بعد از دو ساعت ضعف کردم.چندتا میوه و شکلات همراهم بود.به دو تا از خانم ها که کنارم نشسته بودند تعارف کردم.یکی شان مریض بود. آن یکی هم شوهر بیمارش را آورده بود.خانمی که خودش بیمار بود یک قاچ سیب و یک شکلات برداشت و تشکر کرد.داشتم شکلات را باز می کردم که یکدفعه از گوشه سالن یکی آمد داخل.داشت با تلفن حرف می زد.بلند بلند خندید.آمد دوسه تا صندلی بعد از ما نشست. شکلات را گذاشتم توی دهانم.همین طور که می خندید گفت: "موشک کوجو بود.مسخره بازیه.اینا میتونن موشک بزنن؟تازه یه چیزی بلند کِردَن نَتُنُسِه پرواز کنه افتاده رو، سر، خونِی، مردم .اونجارِه سُزُنده ". ادامه در نوشته بعد.... 🔹فتح قلم🔹 https://eitaa.com/fatheGhalam
❇️نه سخت تر از این که.. ادامه 👇 با شکلات اینها را👈 😕🤨🤪😶هم قورت دادم.بقیه نگاهش نکردند؛ کسی حرفی نزد.یک قاچ سیب برداشتم.همین طور که زیر چادر داشتم می جویدم شنیدم که گفت: موشک کوجو بود عامو" کاش می شد آنجا این شکلک ها را 😵‍💫🥴🤐😖 نشان داد. اگر می شد بهش می گفتم: "آره اتفاقا خونه ی ما بود که سُزُندَنِش.منم ققنوسم.حرف تو زنده ام کرد ؛ببین از وسط خاکستر پاشدم!" البته که نگفتم.صدا نداشتم. شاید اصلا خودش دنبال دعوا بود.هنوز تلفن دستش بود که پا شد از سالن رفت بیرون.هرهر می خندید. تا وقتی آنجا بودم ندیدمش.یک کم که فکر کردم دیدم دروغ نگفته.انگار یکی دو تا موشک قبل از رسیدن افتاده روی خانه ی بعضی ها.خانه فکرشان که برای ما داخل جمجمه است.لابد شخم خورده. خانمی که همراه همسر مریضش آمده بود در گوش من پرسید: _"همیشه انقدر طول می کشه؟" +"بله،ولی امروز دستیارشونم نیس سامانه هم قطعه، بیشتر معطلیم". خیلی آرام آهی کشید و گفت :"اینجوری خیلی سخته واسه مریضا" لبخندی زدم وبقیه میوه هارا گذاشتم داخل کیسه.راست می گفت.توی دلم آهی کشیدم و کاش می شد بگویم: _" برای یکی مثل من، این معطلیا سخته ولی نه سخت تر از تحمل مغزهای خمپاره خورده" 🔹فتح قلم🔹 https://eitaa.com/fatheGhalam
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔴 آن روزی که به ما موشک می‌زنند، خطرناک نیست بلکه ... در جمع ما هستند کسانی که قبل از انقلاب، گرفتار زندان و شکنجه و اینها بودند و این حرف بنده را خوب متوجه می‌شوند. بازجو وقتی شلاق به دست می‌گرفت و می‌زد، موقع حساس و خطرناکی نبود، اما وقتی دستور می‌داد چلو کباب برای آقا بیاورید خطرناک بود! وقتی می‌گفت تلفن در اختیارش بگذارید تا به هرکه می‌خواهد تلفن کند،‌ آنوقت خطرناک بود. وقتی می‌گفت نامه‌ای بنویس به خانواده‌ات، آنوقت خطرناک بود. وقتی نمازخوان‌هایشان را می‌آوردند -اگر نمازخوانی داشتند- که بیاید با این زندانی که نمازخوان هست صحبت کند، خطرناک بود. ساعت خطرناک، آن زمانی بود که این فرد با خودش می‌گفت: «اینها آنطور هم بدذات نیستند که ما فکر می‌کنیم». گفتنِ این حرف همان، و کردن همان! یک ذره حسن‌ظن، انسان را ساقط می‌کرد. افرادی بودند که باآبرو به زندان رفتند، اما بی‌آبرو از زندان بیرون آمدند! اصلاً عوض شدند. مشی‌شان تغییر پیدا کرد، اصلاً آخرش ساواکی شدند. فردی بود،‌ مبارزه کرده بود،‌ زندان افتاد، بعد ساواکی شد؛ چون یک ذره به آنها پیدا کرد؛ یک ذره فکر کرد که در آنها رحم و انسانیتی هست. آن روزی که به این مملکت، می‌زنند، خطرناک نیست. آن روزی که برای می‌آیند باید دست به دعا برداشت و استغاثه کرد و خود را به خدا سپرد! این ساعت‌ها خطرناک‌تر است! بمباران شهرها، علامت ضعف آنهاست، چون امت آگاه‌اند نمی‌توانند با صحبت، مردم را تسخیر کنند و لذا چوب می‌زنند!