❇️خودش بود.با همان بند برتل مشهورش۲
ادامه یادداشت قبل👇
"از کجا می دانی شاید اصلا بخاطر خانمش آمده؟با خودم فکر می کردم به من ربطی دارد یا ندارد؟ولی وسوسه ها دست بردار نبودند.تعجبم از این بود که چرا هیچکس واکنشی نشان می داد؟یعنی نمی شناسندش؟دلم می خواست به همه بگویم این همانی است که به قول آقا #وابستگی را تئوریزه می کند؛ جوان ها را داغ می کند تا با یک دنیا تنفر از ایرانی بودن شان بر سر قداست انقلاب مان هوار بکشند.این همان مرید زورگوهاست که رضاشاه،روحت شاد را به زبان جوان ترها انداخت. برای یک دنیا خیانت پهلوی کتاب تاریخ نوشته تا به نسل سوم و چهارم ثابت کند استقلال اصلا اخ است.هسته ای چندش است.هیچ کدامتان باهاش کاری ندارید؟ چرا مردی پیدا نمی شود به جای آن همه ظلم پهلوی ها کشیده ای به گوش این مرید عاشقشان بزند؟
خواستم تلفن بزنم همسرم بیاید و دست کم تا از خروجی نرفته اند دوکلام اعتراض من را بهش برساند که زنگ زدند و گفتند ما رفتیم و سوار ماشین شدیم.دیگر توی مسجد نماندم و رفتم سمت درب ۱۷؛و این دو نفر هنوز جلوی من بودند.وقتی از حرم داشتند بیرون می رفتند خانمش برگشت تا با بی بی خداحافظی کند.او هم چرخید.درست حدس زدم. خودش بود. با همان پیراهن آستین کوتاه و بندبرتل مشهورش.یک لحظه با خودم گفتم اصلا چرا به مردها بگویم، خودم می روم جلو و اعتراض می کنم. دیگر توی حرم هم نیستیم که جنجال به پا کند. همین جور که با خودم درگیر بودم دوباره چشمم به خانمش افتاد.آن وسوسه ها یک طرف ،حال و هوای خانمش با آن حرف هایی که درباره اش شنیده بودم یک طرف.باز نفس لوامه نگهم داشت؛ فکر کردم آخر او چه گناهی کرده که شوهرش یک بیگانه پرست است.شاید گفته ها و شنیده ها واقعیت دارد و او اصلا هجویات ضدایرانی شوهرش را نمی پسندد. وسوسه ها بی جان شدند.گلایه کردن از شوهر جلوی چشم زنش آن هم در حالیکه مهمان اند #کلام_زیبایی نبود.دیگر از خیر گلایه گذشتم.می گذارم به پای آن سکولاریسم مذهبی که احتمالا زیارت هم می رود ولی متنفر است از آیینی که به استقلال و آزادگی ترغیبش کند.من رفتم و سوار ماشین شدم.صادق زیباکلام و خانم همراهش هم از خیابان رد شدند و رفتند سمت مهمان سرا.
#غرب_زدگی
##سکولاریسم
🔹فتح قلم🔹
@fatheGhalam