eitaa logo
فتح الفتوح لحظه های یاد شهدا در راه شهدا
489 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
1.5هزار ویدیو
191 فایل
پرورش جوانان خداجوی بسیجی، فتح الفتوح امام خمینی است. مقام معظم رهبری یاد مسئول گروه تحقیقاتی فتح الفتوح؛ حاج محمد #صباغیان که انتظار بر شهادت را رسم پرواز می دانست، صلوات.🌷 مدیر گروه @fathol_fotooh نذر صاحب الامر عجل الله فرجه الشریف 🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 🔅 روزی که اومدن خواستگاری گفت که نظامیه من خودم از خدا همسر نظامی خواسته بودم و همیشه دلم میخواست که همسرم نظامی باشه با شغلش مشکلی نداشتم ولی با سوریه رفتن و پیگیری شدیدش کمی مشکل داشتم.میدونستم که اول و آخرش شهید میشه ولی عاشق بودم دلم نمیخواست به این زودی بره حتی بعد عقد بهم گفت:"بانو جان..!؟ 🔅 باید برم سوریه بیتاب شدم...گریه کردم و نذاشتم که بره ولی مطمئن بودم و میدونستم که یه روزی واسه دفاع میره اطمینانم وقتی بیشتر میشد که اشکاشو تو سوگ مدافعان حرم میدیدم اشکهای مردی که ندیده بودم جز برای ائمه علیهم‌السلام جاری شه عروسیمون فصل سردی بود اسفند ۹۲ فردای عروسی واسه ماه عسل رفتیم مشهد و خودمونو سپرد دست امام رضاعلیه‌السلام روزای خوبی بود کنار حوض‌ها میشِستیم و خیره میشدیم 🔅 به ضریح مبارک میدونم که تو همون نگاها هم شهادت میخواست بعد زیارت تو هوای سرد و یخبندون اسفندماه میرفتیم بستنی‌فروشی و بستنی قیفی میخوردیم و میگفتیم و از ته دل میخندیدیم..تو کارای خونه هم کمک‌ حالم بود و هیچ وقت اخم و داد و بی‌دادشو ندیدم درست مثه یه گل ازم حمایت میکرد عشقمون شهره ی خاص و عام بود الآن که صبر زینبی دارم شک ندارم که خدای بزرگ و امام حسین علیه‌السلام خودشون کمکم کردن تا تحمل کنم... ✍🏼 راوی: همسر شهید 📎 پ ن: شهید حادثه تروریستی مجلس شورای اسلامی سال ۱۳۹۶ 🌷 ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
🔻 اسمش "امیر دوست محمدی" بود. رفیق فابریک محسن در دوران دبیرستان. بچه آرام و محجوبی بود. محسن، پای امیر را به محافل قرآنی باز کرده بود. 📌 دوست داشت شانه به شانه جلو بروند. اما تقدیر امیر چیز دیگری بود. رفته بود اردوی راهیان نور که این طور شد. در راه ِ برگشت، اتوبوس شان با تانکر نفت، شاخ به شاخ شد و آتش، کل ِ بچه ها را سوزاند. ➖ داغ خانواده ها و دوستانشان را فقط این پیام آیت الله بهجت می توانست کمی خنک کند که گفت: _ این ها شهید هستند. 🔹 از همان وقت بود که آرزوی شهادت به دل محسن افتاد و همه این را از زبانش می شنیدند. یک روز که سر از سجده طولانی برداشت، مامان ازش پرسید: _ چی از خدا خواستی محسن؟! گفت: _ شهادت! 📍 مامان یکه خورد. فکر کرده بود محسن دارد از خدا ازدواج خوب، شغل خوب و از این دست خوب ها می خواهد. هیچ کس فکر نمی کرد آن دعا بعد از چند سال این طور مستجاب شود. 📍 حالا محسن، در بهشت ثامن الائمه علیه السلام با فاصله چند متر از مزار امیر، همسایه اش شده. ... 🌷 ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
آقا محمد خیلی خوش اخلاق بودن...اهل شوخی و خنده بودن،خیلی مهربون و به شدت دست و دلباز بودن،به واجباتشون خیلی اهمیت میدادن عشق به اهل بیت علیهم‌السلام خیلی داشتن ولی خشک مذهب نبودن که همش به عبادت بپردازن ایشون عبادت هاشون سرجای خودش بود و تفریحاتشون هم جای خودش...کافه و بیرون و سینما و... خیلی احترام به پدرومادر میذاشتن اینجوری نبودن که ناراحتشون نکنن ولی تا متوجه میشدن پدر و مادرشون ازشون ناراحت شدن عذرخواهی میکردن و از دلشون در میاوردن... خیلی شغلشون رو دوست داشتن و اهمیت میدادن به اینکه سر موقع برسن و اگر حتی چند دقیقه دیر میرسیدن مرخصی میگرفتن تا بابت اون چند دقیقه حقوق اضافه نگیرن... عشق به حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها خیلیی زیاد داشتن و گردنبندشون،انگشترشون،بازوبندشون یا رقیه خاتون بود پروفایلشون،پس زمینه گوشیشون همه یا رقیه خاتون بود...و ایشون هرسال روز سوم محرم روزه میگرفتن توی گروه جهادی بودن...برای ساخت مسکن گچ کاری و سیمان و اینا همه رو بلد بودن... اصلا یجورایی همه فن حریف بودن... فوتبال ،فوتسال،والیبال،شنا،بسکتبال،هندبال و....همه رو بلد بودن (به نقل از همسر بزرگوار شهید) 📚 @m_eslami313