eitaa logo
فتح الفتوح لحظه های یاد شهدا در راه شهدا
450 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
1.7هزار ویدیو
211 فایل
پرورش جوانان خداجوی بسیجی، فتح الفتوح امام خمینی است. مقام معظم رهبری یاد مسئول گروه تحقیقاتی فتح الفتوح؛ حاج محمد #صباغیان که انتظار بر شهادت را رسم پرواز می دانست، صلوات.🌷 مدیر گروه @fathol_fotooh نذر صاحب الامر عجل الله فرجه الشریف 🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📚 | «وارثان عاشورا» 🔹ما نیازمند این هستیم که واقعه عاشورا را فراتر از خون‌های مقدسِ به خاک ریخته شده و آه‌های سینه‌های سوخته ببینیم. نگاهی چون نگاه یک میراث‌دار که حالا می‌خواهد دارایی‌اش را بسنجد برای دارا تر شدن! 🔹ما برای دارا تر شدن روح و زندگی‌مان نیازمند این هستیم که میراث‌خواه عاشورا شویم؛ که هر سال، به قول استاد عین صاد، ببینیم از محرم امسال چه ارثی گرفته‌ایم. 🔹وگرنه اشک را، حتی آن مردکِ لامذهبی که گوشواره از گوش دخترک یتیم عاشورا کشید را هم بر مظلومیت اهل بیت علیهم السلام از چشم‌هایش چکاند! و اشک، معیار رستگاری در راه امام حسین علیه السلام نیست. 🔍 ادامه را بخوانید: khl.ink/f/57311
ها «سفیر نور»؛ پرده‌برداری از راز یک ترور 📖کتاب «سفیر نور» به قلم «تسلیم رضاخان» و ترجمه «رویا جوادی» و «یوشع ظفرحیاتی» در انتشارات به چاپ رسید. ◽️ این کتاب در دو فصل به بررسی زندگی‌نامه فرزند انقلاب اسلامی، «شهید علامه سیدعارف حسین الحسینی» ، از روحانیان شیعه پاکستان و رهبر «نهضت جعفریه» می‌پردازد. ◽️این کتاب علاوه بر زندگی‌نامه شهید عارف حسینی، شخصیت اسلامی و استکبارستیز او را نیز به تصویر کشیده است. «تسلیم رضاخان» در دوره عارف حسینی، مسئول بخش‌داری دی‌آیی‌خان در سازمان دانشجویان امامیه بود. وی که دانش‌آموخته رشته داروسازی است با مراجعه به اشخاص، راویان و شاهدان و بررسی اسناد بسیاری کوشیده است تا هم شهید عارف حسینی را به درستی بنمایاند و هم تا حد امکان پرده از اسرار قتل او بردارد. 📌مشروح خبر را اینجا بخوانید.
هدایت شده از بدون مرز
💢از امام رضا خواستم نور ایمان بر قلبم بتاباند 🔹در ژاپن، شنیده بودم که خانم و آقای بارما شیعهٔ هفت‌امامی‌اند و حالا آقا می‌گفت ما شیعهٔ دوازده‌امامی هستیم و برای من این‌ها یک عدد بود. آقا اسامی دوازده امام را به انگلیسی روی کاغذ نوشت و گفت به زیارت امام هشتم می‌رویم. از امام اول حضرت علی علیه‌السلام تا امام دوازدهم، امام مهدی، را با القابشان توصیف کرد و گفت: «بیشتر امامان ما به خاطر اقامهٔ عدل و صیانت از دین خدا به شهادت رسیده‌اند.» اسامی دوازده امام را که آقا برشمرد، گفتم: «از میان امامان شیعه، اسم امام حسین را شنیده‌ام.» با تعجب پرسید: «کجا؟ کی؟» گفتم: «دبیرستان که بودم، داشتم فرهنگ لغتی (نام این فرهنگ لغت ژاپنی hyakka jiten است که در مقاله‌ای با نام داستان غم‌انگیز کربلا karubara higeki on آمده است.) را که به زبان ژاپنی بود ورق می‌زدم که به اسم کربلا برخورد کردم. کربلا کلمه‌ای نامأنوس بود که ذهنم را درگیر کرد؛ کربلا کجاست؟! توضیح جلوی کلمه را خواندم. دقیق یادم نیست ولی نوشته بود در سرزمین عراق جایی به نام کربلاست که نزدیک ۱۴۰۰ سال پیش در آنجا جنگ نابرابری اتفاق افتاده که طرف آن امام حسین و طرف مقابل لشکری با هزاران نفر بوده و ماجرای غم‌انگیز اتفاق می‌افتد و به کشته شدن امام حسین، خانواده و یاران او منجر می‌شود.» 🔹 اسم امام حسین را که آوردم و به استناد فرهنگ لغات ژاپنی از حادثهٔ کربلا این مختصر را گفتم، آقا بغض کرد و اشک توی چشمانش نشست؛ اگرچه فهم این موضوع که گریه بر حادثه‌ای که ۱۴۰۰ سال از آن گذشته برایم گند و نامفهوم بود. وقتی دانستم امام رضا تنها امامی است که مدفن او در ایران است، به دیدنش مشتاق‌تر شدم. هیچ تصویری از آنچه آقا از آن با نام «حرم» یاد می‌کرد نداشتم. زیارتگاهی که من از کودکی تا بیست‌سالگی دیده بودم معبد شینتو بود با آن دروازهٔ چوبی رفیع که «توری» نام داشت و می‌گفتند که خدا از این دروازه عبور می‌کند. اما حرمی که آقا می‌گفت زیارتگاه یک امام بود که شناختن او مرا به شناختن خدا می‌رساند. بچه‌ای در بغل و بچه‌ای در شکم داشتم که خودم را در مقابل گنبدی طلایی دیدم. نزدیک‌تر که شدیم، آقا گفت: «برای ورود به حرم باید اول اجازه بگیریم.» پرسیدم: «از کی؟» گفت: «از آقا امام رضا.» کلمهٔ «آقا» تا آن روز معادل همسرم بود، اما با این جواب مفهوم و تازه‌ای از «آقا» در ذهنم آمد: امام رضا. 🔹خودش دعایی را به عربی خواند (بعدها فهمیدم که آن را اذن دخول می‌نامند) و من گوش کردم و چیزی نفهمیدم و سلمان را، که مثل من از دیدن این همه کبوتر دور یک حوض بزرگ متعجب شده بود، بغل کرد تا من چادرم را راحت‌تر بگیرم. به جایی رسیدیم که مسیر ورود زنان از مردان جدا می‌شد. از بیرون جایی را که مرقد امام بود نشان داد و گفت: «برو داخل، دو رکعت نماز مثل نماز صبح بخوان و از امام حاجتی بخواه و زیارتش کن و بیرون بیا.» وارد حرم شدم. گوشه‌ای دو رکعت نماز خواندم. مدتی بود که نیازی به تقلید حرکات نماز نداشتم و ذکرها را حفظ کرده بودم و با معنی آن تا حدی آشنا شده بودم. بعد از نماز، به حرم نزدیک‌تر شدم. بیشتر به قیافه و صورت آدم‌ها نگاه می‌کردم تا محیط حرم. آدم‌هایی که گریان بودند و بی‌اعتنا به دوروبرشان یا نماز می‌خواندند یا دعا می‌کردند یا دست به گوی‌های گرد مشبک می‌کشیدند و به صورتشان می‌مالیدند و من با چشمانی پر از شگفتی می‌خواستم داخل آن مشبک‌ها را ببینم. اما از فشار و ازدحام جمعیت به خاطر بچه‌ام ترسیدم و جلوتر نرفتم. سر وقت به جایی که قرار داشتیم برگشتم. 🔹آقا گفته بود جسم امام در میان ما نیست، اما روح او بر هستی سیطره دارد. امام مثل چراغی است که در میان تاریکی زندگی ما روشن شده و پرتو نور او راه خدا را نشان می‌دهد. پس از امام حاجتی بخواه. من خدا، اسلام و امام را به‌خاطر باور قلبی که به شوهرم داشتم پذیرفته بودم. کف دست راستم را مثل ایرانی‌ها روی قلبم گذاشتم، زل زدم به ضریح و آهسته گفتم: «امام هشتم، سلام.» و از امام رضا خواستم که نور ایمان را بر قلبم بتاباند. وقتی از مشهد برگشتیم، حس خوبی داشتم؛ حسی مثل سبکی و پرواز یا حس تشنه‌ای که در بیابانی برهوت به یک چشمهٔ زلال رسیده است. 🟢پ.ن: متن بالا برشی‌ست از کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب»؛ خاطرات کونیکو یامامورا (سبا بابایی) یگانه مادر شهید ژاپنی در ایران 📚 کتاب: مهاجر سرزمین آفتاب ✍نویسنده: حمید حسام 🔘 ناشر: سوره مهر 🌍با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
ها برخیزید ای شهیدان راه خدا . ای کرده بهر احیای حق جان فدا . از قطره قطره خون پاک شما . می روید، تا ابد در وطن لاله ها.... بعضی از اشعار رنگ و بوی جهاد و انقلاب را می دهند. روزهایی که جوانان به دنبال یک تغیر در کشور بودند، تغیری از جنس روح الله و با کمک خود خدا. کتاب "برخیزید" به سراغ نواها و اشعاری از دوران انقلاب رفته است که تا به الان در یاد مردم زنده است و روایتگر خاطرات شفاهی سید حمید شاهنگیان می باشد. کتاب "برخیزید" توسط انتشارات راه یار در قطع رقعی وبا 208 صفحه به چاپ رسیده است. این کتاب در سایت های معتبر موجود می باشد.
ها 💢دلت برای چه چیز ایران تنگ شده است؟
💢دلت برای چه چیز ایران تنگ شده است؟ 🔹به نظرم اسلام در لوزان هیچ جلوه‌ای ندارد. ‌نمی‌دانم به‌خاطر نبود مسجد در شهر است که این احساس را دارم یا به‌خاطر تعداد کم زنان باحجاب که آن هم اغلب سیاه پوستند و با لباس‌های عجیب و غریب و گل و گشاد می‌گردند. تا حالا به جز خودم و هدی که با مانتو و روسری می‌گردیم تنها یک زن محجبه دیده‌ام که کت‌ودامن گرانی پوشیده و روسری ساتن براقش را از پشت گره زده بود. به نظرم ترکیه‌ای بود. خیلی دوست دارم بدانم که مردم شهر درباره من که با حجاب معمولی می‌گردم چطور فکر می‌کنند. نه آن‌قدر شیکم و نه آن‌قدر شلخته. اصلاً درباره مسلمان‌ها چه می‌دانند؟ نکند اینجا هم اسلام هراسی اپیدمی باشد و همان‌ها که توی اتوبوس و فروشگاه به رویم لبخند می‌زنند توی دلشان فکر کنند کمربند انتحاری بسته‌ام و یا بالاخره یک روزی خواهم بست. بعضی وقت‌ها از این فکرهای خودم خنده‌ام می‌گیرد. گاهی هم دلم می‌گیرد از این همه ناهمگونی محیط. چند روز پیش عمه‌ام زنگ زده بود به موبایلم. حال و احوال می‌کرد. پرسید بیشتر از همه دلت برای چه چیز ایران دلت تنگ شده؟ رویم نشد بگویم صدای اذان. گفتم: نان سنگک. 🔹با علیرضا (پسرم) آمده‌ایم میدان دهکده کاهوی مدل ایرانی بخریم. انگار کمی دیر رسیده‌ایم. سبزی فروش‌ها بساطشان را جمع کرده‌اند و در حال رفتن‌اند. کاهو گیرمان نمی‌آید. در عوض با دوربین موبایلم صحنه‌ای شکار می‌کنم که از هزار کیلو کاهو بیشتر می‌ارزد. یک عده مرد و زن و بچه دور میدان دهکده جمع شده‌اند و شعار می‌دهند. اتفاقاً خیلی هم جاندار و غیرنمایشی. هر چند دقیقه جوان بوری با یکی از آن بلندگوهای دستی سال ۵۷، که سه تا باطری بزرگ شش ولتی می‌خورند شعارها را نو می‌کند. نمی‌دانم موضوع شعارهایشان چیست و چه چیزی این مردم همیشه خونسرد بی‌طرف سوئیسی را این‌قدر عصبانی کرده است. برای همین نزدیک نمی‌روم. می‌ترسم نکند بر ضد اسلام و این‌ها باشد و جلو رفتنم جلوه خوبی نداشته باشد. ولی به محض اینکه نوشته «LIBY LIBRE» (لیبی آزاد) را دست خانمی که توی جمعیت است می‌بینم، دوزاری‌ام می‌افتد که در حمایت از مردم لیبی است. می‌روم بین جمعیت و ادای شعار دادن در می‌آوردم. دهانم را الکی تکان می‌دهم چون نمی‌دانم دقیقاً چه کلمه‌ای را تکرار می‌کنند. یک چیزی شبیه تباکی کردن برای امام حسین! هرچه گردن می‌کشم و اطراف را نگاه می‌کنم نه یک دانه خبرنگار و دوربین صداوسیما هست و نه حتی یکی از این شهروند خبرنگارها که از تصادف و قتل هم فیلم می‌گیرند. با ترس‌ولرز موبایلم را از جیبم درمی‌آورم. نکند مجوز تجمع را به شرط نبود عکس و فیلم داده باشند؟ شعار دادن به سخنرانی حماسی تبدیل شده. دوربین موبایل را آهسته از میان کتف دو مرد هیکل داری که جلویم ایستاده‌اند روی سخنران زوم می‌کنم تا تنها رسانه‌ای باشم که گریه‌کردن پسر بور اروپایی برای مردم لیبی را ثبت می‌کند. آن هم پشت بلندگوی دستی و روی پلهٔ میدانک اصلی شهر کوچکی در مرکز اروپا. 🟢پ.ن: متن بالا برشی‌ست از کتاب «دهکده خاک بر سر»؛ روایت‌هایی از یک سال زندگی در لوزان سوئیس از زبان فائضه غفارحدادی 📚کتاب: دهکده خاک بر سر ✍نویسنده: فائضه غفارحدادی 🔘ناشر: سوره مهر 🌍با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
ها 📚 | پدر معنوی حزب‌الله 🔹شهید سید حسن نصرالله شخصیت بزرگی بود که در صحنه‌های سیاسی و نظامی، پشت مستکبران عالم را می‌لرزاند و موازنات و معادلات دشمن را تغییر می‌داد. او از طرفی دیگر اهل‌ ذکر، معنویت و اتصال به خدا بود. 🔹سال ۱۳۸۸ و مدتی بعد از رحلت جانگداز آیت‌الله بهجت(ره)، سید حسن نصرالله در گفت‌وگویی اختصاصی با شبکه المنار لبنان، به‌صورت تفصیلی خاطرات و تحلیل‌های خود را درباره‌ ایشان بیان کرد. ستون فقرات کتابِ «پدر معنوی حزب‌الله» که وحید خضاب آن را تدوین کرده است از همین گفت‌وگو تشکیل داده است. 🔹گذشته از آن، سید حسن نصرالله در مراسم یادبودی که در لبنان و با حضور فرزند آیت‌الله بهجت(ره) برگزار شده بود، پخش زنده، ولی غیرحضوری سخنرانی کرد. 🔍 ادامه را بخوانید: khl.ink/f/57840 دانلود pdf کتاب پدر معنوی حزب الله https://www.faraketab.ir/book/24362-%D9%BE%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D8%B9%D9%86%D9%88%DB%8C-%D8%AD%D8%B2%D8%A8-%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87
الشوک و القرنفل (خار و گل میخک)ا.pdf
حجم: 4.12M
ها 📚 خار و میخک • مولف: شهید یحیی سنوار رمان «خار و میخک » یحیی السنوار که به زبان عبری در زندان‌های اسرائیل نوشته و جدیدا به فارسی ترجمه شده است. ♦️السنوار، به عنوان یک رهبر،فرمانده نظامی، دیپلمات انقلابی، نویسنده و مترجم مسلط به زبان عبری و انگلیسی، بعد از اسارت و جانبازی، در عالی‌ترین شکل حماسی به شهادت رسید، تا گفتمانی جدید را در مقاومت رقم بزند! هدیه به روح شهدا ، صلوات💐 @fatholfotooh
ها 📗 کتاب «نذر آب» روایت زندگی شهید مدافع حرم عباس این کتاب روایتی جذاب و خواندنی از مواجهه یک جوان دهه هفتادی با اتفاقات روز و جنگ سوریه است. شاید کتاب‌های زیادی از شهدای مدافع حرم خوانده باشید اما «نذر آب» می‌تواند متفاوت‌ترین کتاب باشد؛ کتابی که در هر صفحه‌اش هیجان همراه خواننده می‌شود. 🛒 سفارش اینترنتی کتاب: B2n.ir/x88905 برای تهیه این کتاب به صورت عمده میتوانید با شماره ۰۹۱۰۱۵۵۹۰۱۰ ارتباط بگیرید. انتشارات حماسه یاران | ناشر تخصصی جهاد و شهادت 🇮🇷 @hamasehyaran
هدایت شده از بدون مرز
💢عینِ عشق، عینِ «عایده» 🔹«عایده» سرگذشت یک زن است. زنی از دیار لبنان. دختری متولد سال ۱۹۷۱ میلادی. وقتی جهان، گرفتارِ جنگ سرد میان دو قدرت متوحش در دو سوی عالم بود و میلیون‌ها نفر، حیرانِ این جنگِ دیوانه‌وار، حرکتِ جهان بر مداری پوچ را تماشا می‌کردند و برای بازگشت انسان به مدار ایمان، در انتظار معجزه بودند. معجزه‌ای که در پایان همان دهه از راه رسید. درست در روزهای کودکی عایده و هم‌نسلانش، حلاوت یک انقلاب روح‌افزا به کام مستضعفانِ جهان نشست، مردم ایران را از سلطنتِ یک دیکتاتور نجات داد و به فاصله‌ای کوتاه، راه خود را تا مدیترانه گشود. عایده‌ی قصه‌ی ما که به نوجوانی رسید، نسیم انقلاب خمینی تا ساحل بیروت رسیده بود. او، فرزند خانواده‌ای محترم اما معمولی، تصمیم گرفته‌بود امام‌خمینی را دوست داشته‌باشد، همانطور که امام موسی صدر را دوست داشت. او در چشمان خمینی کبیر، همان برقی را می‌دید که از نگاه موسی‌صدر نمایان بود. عایده شیفته‌ی این نگاه شد و «زندگی در مدار مقاومت» را انتخاب کرد. انتخاب کرد و در مسیری دراماتیک، همسرِ مردی از حزب‌الله لبنان شد. فرزندانی به‌دنیا آورد یکی از یکی رشیدتر. و همه، شیفته‌ی جبهه‌ی مقاومت و سربازِ حزب‌اللهِ لبنان که یکی‌شان، در هجده سالگی، وسطِ معرکه‌ی دفاع از حرم، آسمانی شد. کتاب «عایده» قصه‌ی این شیرزن است؛ طرحی از زندگیِ حسرت‌برانگیز یک مادر شهید. قصه‌ای واقعی اما شبیه افسانه‌ها. و عجب قصه‌ای! 🔹داستان «عایده» از کودکی و نوجوانی بانو «عایده سرور» آغاز می‌شود، در حال و هوای لبنان دهه‌ی ۷۰ و ۸۰ میلادی؛ سرزمینی گرفتار جنگ‌های داخلی پیاپی و بی‌ثباتی گسترده. در این میان، تولد «حزب‌الله» عرصه‌ای برای شیعیان لبنان می‌گشاید تا برای دفاع از سرزمین و باورشان، پا پیش بگذارند. «عایده» زیستن در زیست‌جهانِ مقاومت را انتخاب می‌کند و برای انتخاب بزرگش، سخت هزینه می‌دهد؛ هزینه‌هایی که در کتاب به شکلی جذاب و دلکش روایت شده‌اند. فرزند کوچک او «علی عباس اسماعیل»، متولد ۱۹۹۶ میلادی، به یکی از جوان‌ترین شهدای حزب‌الله لبنان بدل می‌شود و کتاب «عایده» روایتگر رابطه‌ی صمیمانه‌ی این جوان و مادرش است؛ رابطه‌ای خواستنی و دل‌نشین. 🔹کتاب «عایده» اولین روایت فارسی از زندگی مادر شهیدی غیر ایرانی است. این کتاب را نویسنده‌ی مشهدی، خانم محبوبه‌سادات رضوی‌نیا نوشته و در خلق روایتی روان از زندگی این مادر شهید قهرمان، به توفیق قابل توجهی رسیده است. رضوی‌نیا قلمش را کاملاً در خدمت روایت خاطرات و احوالات خانم «عایده سرور» قرار داده و بدون اطناب یا پیچیده‌نویسی، کتابی خلق کرده که مخاطب را گام‌به‌گام در مسیر سرگذشت این بانوی مقاوم پیش می‌برد. توصیف شوخ‌طبعی‌های شهید «علی عباس اسماعیل» و رابطه‌ی دوستانه‌اش با مادر، از جمله نقاط قوت کتاب است که «عایده» را به اثری ویژه در ادبیات پایداری تبدیل کرده است. حفط یکدستی روایت و خلق اثری خوش‌خوان، آن هم در شرایطی که خاطرات راوی به زبان عربی بازگو شده و سپس به متن فارسی تبدیل شده است، کاری دشوار بوده که نویسنده‌ی کتاب به خوبی از پسِ آن برآمده است. «عایده» تجربه‌ای تازه در ادبیات ماست. داستان زندگی زنی از لبنان که در کنار روایت «زندگی» این بانو، تصویری واقعی از «زمانه» او نیز هست؛ زمانه‌ی رشد و بلوغ شجره‌ی طیبه‌ای به نام «حزب‌الله لبنان» که با تلفیق چارچوبِ تشکیلاتیِ دقیق، فعالیت نظامی حرفه‌ای و البته کار فرهنگی بلندمدت و موثر و روادارانه، بسیاری از جوانان لبنانی را در ساختاری فکرشده و هوشمندانه، جذب خود کرده و از آن‌ها سربازانی شجاع، به‌روز و فداکار برای جبهه‌ی حق ساخته است. «عایده» در کنار تعریف‌کردنِ داستان زندگی بانویی مقاوم، روایتگرِ احوالاتِ سرزمینی مقاوم است؛ راویِ «حزب‌الله» و آدم‌هایش؛ مردان و زنانی که زندگی‌کردن را خوب بلدند و از دلِ یک زندگیِ شیرین و رشک‌برانگیز، بزرگترین فداکاری‌ها در مسیر مقاومت را رقم می‌زنند. 🔹بانو «عایده سرور» یکی از بی‌شمار زنانی‌ است که حرکت در مسیر مقاومت را با پرورش فرزندانی متدین و شجاع، به معنای کلمه محقق کرده‌اند. خانم سرور که این روزها فرزند دیگرش در جنگ با صهیونیست‌ها سربازِ حزب‌الله است و همسرش نیز در همین مسیر جهاد می‌کند؛ یکی از ستارگان آسمان نورانی مادران شهدا در «جغرافیای بدون مرز مقاومت» است. زنی شبیه مادران شهید ایرانی، فلسطینی، لبنانی، سوری، عراقی و یمنی. جبهه مقاومت جبهه‌ای پر از عایده و عایده‌ها؛ زنانی که مردان مجاهد از دامان‌شان به معراج می‌روند. جبهه‌ای که چنین مادرانی صبور، زیبا و مقتدر داشته‌‌باشد؛ بی‌تردید محکوم به پیروزی است. 🟢متن بالا برشی‌ست از یادداشت محمدصالح سلطانی بر کتاب «عایده» 🔗لینک مطلب: https://B2n.ir/g89607 🌍با بدون مرز همراه باشید! @bedun_e_marz
ها نام کتاب: موضوع: زندگی‌نامۀ شهید فرشید فرشته‌صنیعی نویسنده: ناشر: معرفی کتاب: سایۀ ناتمام؛ روایتی از زندگی و سرگذشت شهید فرشید فرشته‌صنیعی است. روایــت یک جوان که بعد از سی‌وچند سال گمنامی و غربت، خودخواسته ما را دعوت به تماشای زندگی پرفرازونشیبش کرده اســت. راوی این کتاب برادر دوقلوی شهید است که سعی کرده چهره‌ای از این جوان عارف و مجاهد را به تصویر بکشد. شهید فرشید فرشته‌صنیعی در خانواده‌ای مرفه در تهران رشد یافت و در دبیرستان البرز تحصیل کرد. با وقوع انقلاب اسلامی، او و برادرش به حوزه علمیه پیوستند و سپس به جبهه‌های جنگ تحمیلی اعزام شدند. شهید فرشته صنیعی در عملیات کربلای هشت به درجۀ رفیع شهادت نائل آمد. خرید آسان: 27besat.com
کتاب حس غریب پروانگی شهید علیرضا شمسی پور به روایت همسر روایتی ازفداکاری های ۲۸ سال زندگی مشترک یک خانم با رزمنده‌ای که همه‌ی جان و روحش را وقف دین و کشورش کرده است. رزمنده ای که حضورش در طی ۸ سال دفاع مقدس آغازی است برای راه خدمت به ملت و کشورش و تمام شدن جنگ او را از هدفش دور نمی کند و به عنوان تفحص گر نور برای تفحص شهدا در مناطق جنگی حضور پیدا می کند.در این کتاب به خوبی ما با زندگی یکی از هزاران رزمندگان دفاع مقدس آشنا می شویم که همسرانشان در راه رسیدن آنها به آرمان ها و اهدافشان نقش بی بدیلی داشته اند.این کتاب سرگذشت یک بانوی فداکاری است که رنج ها و دردها را به جان می خرد تا مردم کشورش در امنیت و آرامش باشند.پروانه برازنده شهر در نبود همسرش می کوشد جای خالی او را برای فرزندانش پُرکند و در طول این مدت خود نیز فراغ همسرش را تحمل و صبوری می‌کند. 📎https://www.tafahoseshohada.ir/fa/digitallibrary/83 🌹اینجامعراج‌شهداست 👇 @tafahoseshohada