#مواسات_شهدا
رفته بود نجف آباد برا سرکشی
یه پیرزن اومد ملاقاتش
حرف هایی به حاج احمد زد و رفت
… یه هفته بعد پیرزن با پسرش اومد
می گفت: حاج احمد مشکل ما رو حل کرده
فهمیدیم پسرش به خاطر دیه می خواسته بیفته زندان
حاج احمد با ارثی که بهش رسیده بوده ، دیه رو پرداخت کرده…
شادی روح شهید #احمد_کاظمی صلوات.🌷
#رزمایش_مومنانه
#اهل_عمل_باشیم
#قوی_شویم
@fatholfotooh
#مواسات_شهدا
شهید دکتر مصطفی #چمران می گفت:
توی کوچه پیرمردی دیدم که روی زمین ِ سرد خوابیده بود
سن و سالم کم بود و چیزی نداشتم تا کمکش کنم
اون شب رختخواب آزارم می داد و خوابم نمی برد از فکر پیرمرد
رختخوابم رو جمع کردم و روی زمین سرد خوابیدم
می خواستم توی رنج پیرمرد شریک باشم
اون شب سرما به بدنم نفوذ کرد و مریض شدم
اما#روحم_شفا_پیدا_کرد
چه مریضی لذت بخشی …
شادی روح شهید #چمران صلوات
شاید بگیم ما خودمون زندگیمون لنگ هست نمیتونیم به کسی کمک کنیم ولی دلمون میخواد. بياييم مثل چمران طعم سختی زندگی مردم را بچشیم. مثلا قناعت کنیم، غذاهای رنگارنگ نخوریم، به یادشان باشیم و دعا کنیم. بعضی ها در فشار اقتصادی هستند ما راحت خرج نکنیم.
@fatholfotooh
#مواسات_شهدا
#شهید_احمد_صالح_آبادی
آیت الله خامنه ای اون زمان رئیس جمهور بودند یه روز شنیدم آقا تشریف آوردند جبهه. شهید احمد صالح آبادی رفت و مبلغی به آقا داد بعد به ایشون گفت: این پول رو توی جبهه پس انداز کرده ام از شما می خوام این پول رو خرج ایتام و نیازمندان کنید...
شادی روح شهید احمدآبادی صلوات.🌷
@fatholfotooh
#رزمایش_مومنانه
#قوی_شویم
#مواسات_شهدا
#شهید_علی_اکبر_درگزینی
برا انجام کاری از خونه رفت بیرون
وقتی برگشت دیدم کاپشن نداره و پاهاش برهنه است
با نگرانی دویدم سمتش و پرسیدم:
اتفاقی برات افتاده؟
گفت: نه پدر جان! داشتم بر می گشتم یه جوون رو دیدم
می خواست بره سربازی
لباس و کفش مناسب نداشت
کفش و کاپشنم رو بهش دادم…
منبع: کتاب لحظه های بی عبور
شادی روح شهدا صلوات.🌷
@fatholfotooh
#مواسات_شهدا
#شهید_علی_معمار
رفته بود کویر
می خواست راه رفت و آمد قاچاقچیان رو ببنده
همون جا با مشکل آب مردم روستا آشنا شد
قنات های روستا خشکیده بود
باید لایه روبی می شدند
… ماشینش رو فروخت
با پولش امکانات خرید و قنات ها رو تعمیر کرد
مشکل حل شد و آب روستا راه افتاد…
منبع: کتاب خدمت از ماست
شادی روح شهدا صلوات.🌷
@fatholfotooh
#مواسات_شهدا
#شهید_ضابط
یادمه از بچگی اهل مراقبه بود
سر سفره اگه کسی غیبت می کرد ، از اتاق می رفت بیرون
می گفت: دوست دارم زندگی ای داشته باشم که اگه کسی به فرش زیر پام نیاز داشت کوتاهی نکنم…
عروسی که کرد پدرش به او یک فرش ماشینی هدیه داد
آن را به نیازمندی بخشید و برای خودش موکت خرید
خاطره ای از زندگی علمدار روایتگری، روحانی شهید حاج عبدالله ضابط
منبع: کتاب شیدایی (خاطرات شهید ضابط)
شادی روح شهدا صلوات.🌷
#اهل_عمل_باشیم
#قوی_شویم
#آماده_میشویم
https://eitaa.com/fatholfotooh
#مواسات_شهدا
#شهید_علیرضا_شهبازی
علیرضا از دار دنیا یک دوچرخه داشت
حتی حقوقش هم مال خودش نبود
آخر ماه که می شد می گفت: دو سه هزار تومان به من می دهی؟
می گفتم شما که خرجی نداری پس حقوقت را چه می کنی؟
جوابش کوتاه بود: «حقوق من صاحب دارد.»
علیرضا حقوقش را به محض این که دریافت می کرد بین فقرا تقسیم می کرد…
به نقل از مادر شهید
شادی روح شهدا صلوات.🌷
#اهل_عمل_باشیم
#قوی_شویم
#آماده_شویم
@fatholfotooh