هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔰 اگر پیام شهدا را بشنویم، دیگر این گرایش به شرق و به غرب و به دشمن و...، از بین ما رخت بر خواهد بست
🔻رهبرانقلاب در دیدار اعضای کنگرهی بزرگداشت شهدای استان قزوین:
🔸 شهدا مایهی رونق حیات معنویاند در کشور. حیات معنوی یعنی روحیه، یعنی احساس هویّت، یعنی هدفداری، یعنی به سمت آرمانها حرکت کردن، عدم توقّف؛ این کار شهدا است؛ این را هم قرآن به ما یاد میدهد.
🔹 شهدا تا هستند، با تن خودشان دفاع میکنند، وقتی میروند، با جان خودشان: وَيَستَبشِرونَ بِالَّذينَ لَم يَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم اَلّا خَوفٌ عَلَيهِم وَ لا هُم يَحزَنونـ؛ ببینید این استبشار، مال بعد از رفتن است. تا هستند، جانشان و تنشان و حرکت مادّیشان در خدمت اسلام و در خدمت جامعهی اسلامی است، وقتی میروند، معنویّتشان، صدایشان تازه بعد از رفتن بلند میشود.
🔸 #نطق_شهدا بعد از شهید شدن باز میشود، با مردم حرف میزنند ـ بِالَّذينَ لَم يَلحَقوا بِهِم ـ با ماها دارند میگویند؛ [باید] ما گوشمان سنگین نباشد تا بشنویم این صدا را.
🔹 کاری که شماها میکنید، خانوادهی معظّم شهدا میکنند یا بزرگداشتداران در شهرهای مختلف ـ مثل قزوین، بیرجند و جاهای دیگر ـ انجام میدهند، این است که این صدا را به گوش سنگین ماها برسانید؛ مهم این است که ما بشنویم این صدا را.
🔸 و خدای متعال در این صدا هم اثر گذاشته؛ واقعاً اثر گذاشته؛ جوری شده است که وقتی از شهیدی یک چیزی نقل میشود، یک حرف دقیق و متینی نقل میشود، اثر میگذارد بر روی دلها، دلها را منقلب میکند.
🔹 و همین شهدای جوانی که میروند این روزها برای #دفاع_از_حرم یا رفتهاند شهید شدهاند ـ از جمله همان شهید عزیز قزوینی شما ـ حرف اینها ، اقدامشان، حرکتشان، خاطرهشان، سخنانی که راجع به اینها گفته میشود، همهی اینها بیدارکننده است، همهی اینها هشیارکننده است.
🔸 ما گوشمان سنگین است، این پیامها را درست نمیشنویم؛ اگر به ما بشنوانند این پیامها را، دیگر این گرایش به شرق و به غرب و به دشمن و به کفر و الحاد و مانند اینها، از بین ما رخت بر خواهد بست.
🔺 این ضعفهایی که شما مشاهده میکنید در ما، به خاطر این است که این پیام را نمیشنویم؛ اگر این پیام را بشنویم، روحیهها قوی خواهد شد، حرکت، حرکت جدّیای خواهد شد. ۹۷/۸/۱۴
@Khamenei_ir
هدایت شده از شبهای با شهدا
🌴یاد شهید #صادق_مهدی_پور بخیر؛
توی وصیتنامه ش نوشته بود؛
همه مخصوصا دوستان حزب اللهی بدانند که به فرموده امام ،عالم محضر خداست و اکنون #کم_کاری و #سستی و #نفسانی_عمل_نمودن که #تشکیلات_اسلامی و کلاً محتوای اسلام را از بین می برد گناهی نابخشنودنی است که از هیچ کس پذیرفته نیست.
شادی روحش #صلوات
@shabhayeshahid
فتح الفتوح لحظه های یاد شهدا در راه شهدا
🌴یاد شهید #صادق_مهدی_پور بخیر؛ توی وصیتنامه ش نوشته بود؛ همه مخصوصا دوستان حزب اللهی بدانند که
#شهید_صادق_مهدی_پور
#صباغیان
دانشجو بودیم و به رسم رفاقت، چند شهید را برای خودمان انتخاب کردیم. مطالب شان را جمع می کردیم، عکس ها و ارتباط با خانواده ها
یکی از آنها همین شهید بود.
وقتی با حاجی نامزد کردیم هر کدام همدیگر را سر مزار شهدای خودمان بردیم.
عکس شهید صادق مهدی پور بزرگ در کنار قبرش نصب شده بود.
مزار برادرش #بهمن_مهدی_پور پایین آن بود و بچه محل ها اطرافش.
شهید احیایی هنوز برنگشته بود و ما غالبا میهمان مزارشان بودیم و یادگار یهای حضورمان، عکس های برجا مانده از حاج محمد صباغیان بر سر مزار شهدا.
عکس های جوانی حاجی را که گرفتم شباهتش با این شهید !!!
صادق مهدی پور در دوازدهم آبان ۶۳ به شهادت رسید. چند روز که پیکرش در منطقه پنجوین ماند در چنین روزی بیستم آبان ماه به خاک سپرده شد.
مزار شهید صادق در قطعه ۲۸ بهشت زهرا سنگ نشان امروز و فردای من و توست
چقدر شهدا را می شناسیم⁉
چقدر برایشان کار می کنیم ⁉
چقدر منتظر رسیدن به آنها هستیم⁉
#اهل_عمل_باشیم
شادی روح شهیدان صادق و بهمن مهدی پور صلوات.🌷
http://shahidmehdipoorshahed19.mihanblog.com/
هدایت شده از کانال خبری معراج شهدا
#شهید_حسن_تهرانی_مقدم:
ڪاری که انجام میدهید،حتی نایستید ڪه ڪسی بگوید خسته نباشید!ازهمان درپشتی بیرون بروید.چون اگر تشڪر کنند،تو دیگر اجرت را گرفته و چیزی برای آن دنیایت باقے نمیماند
🕊سالروز شهادت شهید تهرانی مقدم گرامی باد
🌹اینجامعراج شهداست👇
@tafahoseshohada
خاطرات شهیده #زینب_کمایی
#شهید_شاخص_سال_۹۷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#من_میترا_نیستم
#قسمت2⃣5⃣
در دبیرستان با چند دختر که همفکر خودش بودند، دوست شد. اکثر بچه های دبیرستانی بی خیال و بی حجاب بودند.
این چند نفر در دبیرستان فعالیت تربیتی می کردند و به کلاس های بسیج هم می رفتند. زینب یکی از روزهایی که روزه گرفته بود، دوست هایش را برای افطار دعوت کرد.
من برای افطار چلووخورش سبزی درست کرده بودم. قرار بود آن شب زینب و یکی، دوتای دیگر از دخترها اسم هایشان را عوض کنند و اسم مذهبی بگذارند.
دوست هایش بدقولی کردند و نیامدند. زینب خیلی ناراحت شد. بهش گفتم: «مامان، چرا ناراحت شدی؟ خودت نیت کن و اسمت را عوض کن.»
آن شب زینب سر سفره ی افطار به جای چلووخورش سبزی، فقط نان و خرما و شیر گذاشت و حاضر نبود چیز دیگری بخورد.
می گفت:«افطار حضرت علی(ع) چیزی بیشتر از نان و خرما یا نان و نمک یا نان و شیر نبوده است». من نشستم و با هم نان و خرما و شیر خوردیم.
همان شب زینب به همه ی ما گفت:«از امشب به بعد، اسم من رسماً زینب است و هیچ کس حق ندارد مرا میترا صدا بزند.»
من و مادرم هم به خاطر تغییر اسمش بهش تبریک گفتیم. از آن شب به بعد، اگر بچه ها یا مادرم در خانه اشتباهی او را میترا صدا می کردند، زینب جواب نمی داد.
ادامه دارد...
@fatholfotooh
هدایت شده از ستاد مرکزی راهیان نور
با زمزمہ ی سرود یارب رفتند
چون تیرشهاب در دل شب رفتند
تا زنده شود رسالت خون حسین
با نام شڪوهمند زینــب رفتند
💢 ۲۱ آبان سالروز شهادت
#شهدای_اربعه_حلب گرامیباد
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
هدایت شده از شبهای با شهدا
🌴یاد شهید #مهدی_زینالدین بخیر؛
📝 گاهی یک حدیث، یا جملهی قشنگ که پیدا میکرد، با ماژیک #مینوشت_روی_کاغذ_و_میزد_به_دیوار. بعد راجع به ش باهم حرف میزدیم. هرکدام، هرچه فهمیده بودیم میگفتیم و جمله میماند روی دیوار و توی ذهنمان.
از کتاب #زینالدین
شادی روحش #صلوات
@shabhayeshahid
خاطرات شهیده #زینب_کمایی
#شهید_شاخص_سال_۹۷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#من_میترا_نیستم
#قسمت3⃣5⃣
آن شب بعد از حرف های عادی گفت:«مامان، من دوست دارم مثل حضرت زهرا(سلام الله عليها ) در جوانی بمیرم. دوست ندارم پیر بشوم و بمیرم، یا آن قدر زنده بمانم که گناه کنم.»
آن شب زینب با اینکه از نیامدن دوستانش ناراحت بود، ولی خیالش راحت شد که تغییر اسمش را همه قبول کردیم و او دیگر میترا نبود؛ زینب بود. یعنی مثل زینب بود.
بعد از چندماه، هنوز به جوّ شاهین شهر عادت نکرده بودیم. هر هفته شب های جمعه من و مادرم و بچه ها برای دعای کمیل به گلزار شهدای اصفهان می رفتیم.
مرتب سر قبر حمید یوسفیان می رفتیم و مادر حمید را می دیدیم. آنها هنوز در محله ی دستگرد بودند.
از وقتی به اصفهان رفته بودیم، قد زینب بلند شده بود. چادرش را تنگ می گرفت و تند تند راه می رفت.
دبیرستان زینب از خانه فاصله داشت. من هر ماه پولی بابت کرایه ی ماشین به او می دادم که با تاکسی رفت وآمد کند اما زینب پیاده به مدرسه می رفت و با پولش کتاب برای مجروحین می خرید و هفته ای یکی دوبار به بیمارستان عیسی بن مریم یا بیمارستان شهدا می رفت و کتاب ها را به مجروحین هدیه می کرد.
چند بار هم با مجروحین مصاحبه کرد و نوار مصاحبه را توی مدرسه سرصف برای دانش آموزان پخش کرد.
ادامه دارد...
@fatholfotooh
هدایت شده از شبهای با شهدا
🌴یاد شهید مدافع حرم #محمدحسن_دهقانی بخیر؛
#سحرخیز بود و همیشه قبل از اذان صبح بیدار بود. #منظم و #اهل_برنامهریزی بود و از زمان خود به خوبی استفاده می کرد.
همیشه یک برگه در جیبش بود #برنامهی_روزانه اش را بر روی آن نوشته بود و یکی یکی که انجام می داد تیک می زد.
شادی روحش #صلوات
@shabhayeshahid
هدایت شده از کانال خبری معراج شهدا
✅ #اطلاع_رسانی
🕊سومین سالگرد شهادت فرمانده شهید مدافع #محمدحسین_محمدخانی
🔊سخنران:سیدحسین مومنی
مداح :حاج میثم مطیعی
🌹اینجامعراج شهداست👇
@tafahoseshohada
خاطرات شهیده #زینب_کمایی
#شهید_شاخص_سال_۹۷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#من_میترا_نیستم
#قسمت4⃣5⃣
تا آنها بفهمند و بشنوند که مجروحین و رزمنده ها از آنها چه توقعی دارند؛ مخصوصاً سفارش مجروحین را درباره ی حجاب پخش کرد.
آرزویم شده بود که زینب با پولهایش چیزی برای خودش بخرد. هروقت برای خرید لباس او را به بازار می بردم، ساده ترین و ارزان ترین لباس و کیف و کفش را انتخاب میکرد.
خرید کردن برای زینب همیشه آسان ترین کار بود. در اولین مغازه ساده ترین چیز را انتخاب می کرد و می خرید.
هر وقت هم در خانه می گفتم:«چه غذایی درست کنم؟» زینب می گفت:« هر چیزی که ساده تر است و برای شما راحت تر است، درست کنید.»
یک شب یکی از همسایه ها ما را برای عروسی پسرش دعوت کرد. مادرم و شهلا نیامدند. زینب به خاطر اینکه من تنها نباشم، همراهم به عروسی آمد.
آن روز زینب روزه بود. وقتی وارد خانه ی همسایه شدیم، هنوز اذان مغرب نشده بود.
آنها با میوه و شیرینی از ما پذیرایی کردند. زینب از اول با من شرط کرد که جلوی مهمان ها طوری رفتار نکنم که آنها بفهمند زینب روزه است.
من هم حرفی نزدم. وقت اذان که شد، زینب خیلی آرام و بی سروصدا برای خواندن نماز و افطار به خانه رفت.
ادامه دارد...
@fatholfotooh