eitaa logo
اشعار و دلنوشته های (فاطیما)
713 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
52 فایل
ارتباط با ادمین👇 @Fatima8641
مشاهده در ایتا
دانلود
شعر طنز😂😂😂 امان از گرانی امان از تو گرانی مرا پایین نشانی شدی مهمان خانه نرفتی و بمانی کلاغ پر زد، کلاغ پر بماندم چشم بر در که تا شوهر برایم بیارد میوه نوبر گرفت توت سفیدی که تو هرگز ندیدی چو پرسیدم ز قیمت حلاوت زو پریدی گرفت گوشت گرانی که قیمت را ندانی به هر کیلو بوَد آن بها چارصد تومانی گذاشتم بهرِ مهمان که صرفه بود با آن بپختم من خورشت را به همراه سویا جان مگر این بازنشسته که در خانه نشسته چه قدر است او حقوقش که این گردن شکسته، کشد تا آخر ماه نیفتد زود در چاه نشد همسان حقوقش بمانده چشم بر راه خداوندا، زمانی ز دست این گرانی رهایی دِه تو ما را شدیم آتش‌فشانی بیا آتش‌نشانی بیا آتش‌نشانی بیا آتش‌نشانی بیا آتش‌نشانی سروده‌ی عفت ک‌.ک‌. ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲ https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
هدایت شده از 🟢گلزار ادبیات🟢
طنز گل‌آقایی😂 از ابوالفضل زروئی نصرآباد جز بدهکاری موروثی بابایی ما حیف کافزوده نشد هیچ به دارایی ما در بدهکاری ما، هست مقصر بی‌شک زن ما، بچه‌ی ما، خاله‌ی ما، دایی ما باغبان وطن ار فکر درختان نکند برگ‌ریزان شود ایام شکوفایی ما در جوادیه و گمرک، بکنید ای وزرا گاهگاهی گذر از خانه‌ی ویلایی(!)ما گاهگاهی به سر سفره‌ی ما بنشینید تا خجلتان کند اسباب پذیرایی ما در ترازوی الهی، به خدا می‌چربد بر مواعید شما، صبر و شکیبایی ما وعده از دوست، عزیز است؛ ولیکن نشود قند ما، روغن ما، لپه‌ی ما، چایی ما هست همسایه‌ی بالایی ما دولت؛ لیک غافل از ما شده، همسایه‌ی بالایی ما درد خود پیش وزیری، همه شب می‌گفتیم بعد دیدیم که خوابیده به لالایی ما برده هر کس که ز انصاف و مروت بویی متأثر شود از طنز گل‌آقایی ما رفوزه‌ها، زروئی نصرآباد، ص ۱۱۵. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
هدایت شده از 🟢گلزار ادبیات🟢
سرابیده‌ام 😂😂 از حسامی محولاتی چو از جام عشقت شرابیده‌ام ز سوز فراقت کبابیده‌ام ز دیوانگی با کلنگ غمت رواق دلم را خرابیده‌ام... وکیلا، تو هم باش در فکر من که من هم تو را انتخابیده‌ام ز درد گرانی، به جدّم قسم شب و روز، خیلی عذابیده‌ام به دریا مرا بود چشمِ امید ولی حال بینم سرابیده‌ام شد از ترس، موی سیاهم سپید بس از هول جان، اضطرابیده‌ام تو کی حرفی از من سوالیده‌ای؟ که من دیر آن را جوابیده‌ام شده سخت اوضاع من بلبشو ز بس رنج و غم بی‌حسابیده‌ام نداده‌ است من را جوابی صحیح به هر کس سوالی خطابیده‌ام... رنگین‌کمان طنز، حسامی محولاتی، ص ۷۵. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
هدایت شده از 🟢گلزار ادبیات🟢
حرف حساب😂😂 از محمد حاجی‌‌حسینی دانی که چیست دولت؟ دیدار یار دیدن یک چای داغِ لب‌سوز، با قند سرکشیدن عالی است با مکافات، فوق لیسانس گشتن وان گه سماقها را، با دوستان مکیدن پُز می‌دهی که بازار، از جنس هست لبریز کو پول و کو درآمد؟ کو قدرتِ خریدن؟ ما روز و شب به ناچار، شب‌کار و روزکاریم اما همیشه لَنگیم، با این همه دویدن ای بختِ لامروّت، تو معرفت نداری؟ حدّ و حساب دارد، خوابیدن و کپیدن تو کاهی ای درآمد، خرج است همچنان کوه داری عجب تخصص، در کار ورپریدن وقتی که نیست پارتی، قارداش نتیجه یوخدور در جستجوی کاری، هی گیوه ورکشیدن پیش رئیس رفتن، سودی جز این ندارد: حرف حساب گفتن، پرت و پلا شنیدن قهوه‌ی قند‌پهلو، مهدی‌نژاد، ص ۱۶۹. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
هدایت شده از 🟢گلزار ادبیات🟢
معنی سرفه😂😂😂 از ابوالقاسم حالت پیرمردی، رئیس دایره بود چون یکی پیر زال ساحره بود چون که می‌رفت کس به پهلویش خنده می‌کرد شاد در رویش به فلان کارمند می‌فرمود: برس الآن به کار آقا زود سرفه می‌کرد نیز پی در پی یعنی اول بگیر رشوه ز وی من چو این سرفه‌ها از او دیدم سخت، آشفته‌حال گردیدم گفتم آخر: چرا به چاره‌ی درد پیش دکتر نمی‌رود این مرد؟ دوستی زیرک و سخن‌پرداز پرده برداشت پیش من زین راز گفت: او تا که اندر این حرفه است بهرش این سرفه نیست، این صرفه است دیوان خروس لاری، اشعار طنز ابوالقاسم حالت، ص ۵۲۴. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
هدایت شده از 🟢گلزار ادبیات🟢
شیر آبدار و شیر بی آب😂😂 از ابوالقاسم حالت خُفت شب در سرای شیرفروش دوستی کز شمار اصحاب است صبح از بهر دست و رو شستن دیدم او را که سخت بیتاب است شیر را باز کرد و آب نداشت گفت: چرکین دلم ازین باب است کار تو، ای جناب شیرفروش مایه‌ی خنده است و اعجاب است توی شیری که آب جایز نیست تا بخواهد دلت، پر از آب است لیک شیری که آب می‌خواهد آب در آن، ز بیخ، نایاب است دیوان شوخ، حالت، ص ۶۳. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
موتورزدگی🤭😅 گروهی در موتورسیکلت‌سواری پی کارند و فکر رستگاری صدا در می‌کنند از دور و نزدیک به صبح و ظهر و عصر و شامِ تاری بلرزانند آن سان پرده‌ی گوش که لرزد کبک از بازِ شکاری نمی‌گویند در خوابند مردم ندارند آرزویی جز سواری نه بر ایشان رسد زور پلیسی نه مأموری ز سوی شهرداری رها هستند و آزاد از قوانین نه قیدی و نه بندی و نه باری خداوندا، بگیر از ما موتور را عنایت کن به جایش، اسب و گاری🤲😅 ✍ 👌 https://eitaa.com/fatimadastjerdi 👌🌹👌🌹👌
هدایت شده از 🟢گلزار ادبیات🟢
ای حقوق😂😂😂 از منوچهر احترامی مدت یک ماه، صبح و ظهر و شام انتظارت را کشیدم ای حقوق با امید وصل روی ماه تو قرض روی قرض چیدم ای حقوق آن قدر باد هوا خوردم به هجر تا که بر وصلت رسیدم ای حقوق با دلی آکنده از شوق و شعف سوی بقالی دویدم ای حقوق یک دو سیری، قند و چای و خرت و پرت بهر اطفالم خریدم ای حقوق لیک تا در کوچه‌مان وارد شدم عین آلو، واخیسیدم ای حقوق چون که صاحبخانه و قصاب را دور خود، چون حلقه دیدم ای حقوق با خیال حفظ تو از آن وسط ناگهان بیرون پریدم ای حقوق لیک موجر، خود تو را از من ربود پیرهن بر تن دریدم ای حقوق از شراب وصل تو ناگشته سیر زهر هجرانت چشیدم ای حقوق بر تو دل بستم؛ ولی از بخت بد از تو هم چیزی ندیدم ای حقوق طنزسرایان ایران از مشروطه تا انقلاب، ص ۴۲. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
معاونت و مزایای آن 😍 از ابوالفضل زرویی نصرآباد پسرم، با خوشی مقارن باش گر ریاست نشد، معاون باش جات اگر سفت باشد و محکم از ریاست ندارد اصلاً کم گر بجنبی، مدیر تازه‌ی تو نخورَد آب، بی‌اجازه‌ی تو بهر بعضی معاونان، دربست رؤسا بوده‌اند، آلت دست می‌شوی بی‌خیالِ رشد و رکود چون تو مسئول آن نخواهی بود کس نبیند رئیس را که نخست سر و کار مراجعان با توست هر یکی، عرض می‌کند هر دم: بله قربان، فدایتان گردم می‌رسد ناز و نعمت از همه سو آن قدر حال می‌دهد که نگو وقت انجام کارهای خطیر نیستی زیر ذره‌بین، چو مدیر چون می‌افتد به محض رفتن او همه تقصیرها به گردن او عاقبت، بر رئیس می‌بندند تهمت رشوه‌خواری و زدوبند هر چه بد بوده، کار او بوده تو بمان بی‌خیال و آسوده نکن افراط و التقاط، پسر شرط عقل است احتیاط، پسر نشود با رئیس دعواتان چون گِرِه خورده منفعت‌هاتان به تو داد آبرو، تو در پاداش یک کمی فکر آبرویش باش با دو خط حکم عزل بی‌مایه می‌شوی کارمند دون‌پایه اصل مطلب، مجموعه شعر طنز، زرویی نصرآباد، ص ۶۳ و ۶۴. ۱۰/ آذر سالروز وفات ایشان روحش همیشه شاد🤲 https://eitaa.com/fatimadastjerdi 🌻🌻🌻🌻
🌻غم نان 😂😂 این درد تو ای مشدی حسن جان، همه دارند داری تو غم نان و غم نان، همه دارند تنها تو نداری گِله از گردش دوران داد و گله از گردش دوران، همه دارند فریاد تو از دخل کم و خرج زیاد است وین مخمصه هم، از تو چه پنهان، همه دارند حسرت کشی از دیدن یک دیزی آبگوشت وین حسرت جزئی است که در جان همه دارند... گر با تو ستم کرد فلان آدم دارا این عیب ضعیفی است که اعیان، همه دارند... داری تو کمی دغدغه و غصه و این هم چیزی است که امروز، فراوان همه دارند https://eitaa.com/fatimadastjerdi