هدایت شده از گلزار ادبیات
حکایت موشها و صاحب دکان
دو موش، در سوراخ دکانی مسکن داشتند. روزی کیسهای گردو را خالی کردند و به لانه بردند. صاحب دکان فهمید و خشمگین شد و تصمیم گرفت موشها را نابود کند. موشها با خوردن گردوها، فربه و شادمان شدند. یکی از موشها، بنای ناسازگاری گذاشت و گفت: باید گردوها را تقسیم کنیم. دیگری هم گفت: این کار ضرورتی ندارد و علاوه بر آن، برای این کار، باید فرد عادلی پیدا کنیم.
صاحب دکان رفت و ماری خرید و در سوراخ افکند. مار هنگام جدال و نزاع دو موش، به طرف آنها به راه افتاد. موش به رفیق خود گفت: بفرما این هم قاضی عادلی که میخواستی! فردا گردوها را در شکم مار قسمت خواهیم کرد.
حکایتهای حیوانات در ادب فارسی، دکتر محمد تقوی، ص ۲۴۴.
#حکایتموشهاوصاحبدکان
#محمدتقوی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303