eitaa logo
فضائل‌ امیرالمومنین‌ علیه‌السلام
523 دنبال‌کننده
513 عکس
100 ویدیو
11 فایل
«ـ﷽ـ» 🚩السلام علیک یا مولای یا امیرالمومنین روحی لک الفداء 🔸قال رسول الله صلي الله عليه و آله: ذكرُ عليٍّ عبادة 📚 فضائل امیرالمومنین علیه‌السلام از منابع معتبر شیعی Admin: @ad_fazaael110
مشاهده در ایتا
دانلود
«ـ﷽ـ» ▫️ فتح قلعه با منجنیق... ✨ علامه مجلسی از الخرائج قطب الدین راوندی روایت می کند: ✨ صَعُبَ عَلَی الْمُسْلِمِینَ قَلْعَةٌ فِیهَا کُفَّارٌ وَ یَئِسُوا مِنْ فَتْحِهَا فَقَعَدَ فِی الْمَنْجَنِیقِ وَ رَمَاهُ النَّاسُ إِلَیْهَا وَ فِی یَدِهِ ذُو الْفَقَارِ فَنَزَلَ عَلَیْهِمْ وَ فَتَحَ الْقَلْعَةَ. ✨ فتح قلعه ای که کفار در آن قرار داشتند بر مسلمانان سخت شد و ناامید شدند عليه‌السلام در منجنیق نشست و مردم آن را به سوی قلعه پرتاب کردند و در دست حضرت قرار داشت، پس بر آن‌ها وارد شده و قلعه را فتح کرد. 📚 بحارالانوار ج۴۲ ص۱۸ به نقل از الخرائج و الجرائح @fazaael110
«ـ﷽ـ» ▫ 💠 عليه السّلام فرمودند: 💠 در (۱) وقتى كه مسلمانان (در اثر غفلت محافظان قله كوه احد و شنيدن صداى شيطان و مشركين كه مي گفتند كشته شد وحشت كردند و هراسان شدند و) فرار كردند و صلى اللَّه عليه و آله را تنها گذاردند، فقط عليه السّلام و ابودُجانه انصاري (۲) خدمت آن حضرت باقى ماندند. 💠 رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله به ابودجانه فرمودند: آيا مى بينى قوم خود را (كه فرار كردند)؟ 🔸عرض كرد: مى بينم، 💠 آن حضرت فرمودند: تو نيز برو و به آنها ملحق شو، عرض كرد من اين چنين بيعت نكرده بودم كه اكنون فرار كنم!، اگر ايشان فرار كردند من خواهم ماند تا زمانى كه در ركاب شما شهيد شوم. 💠 حضرت فرمودند: بيعت خود را از تو برداشتم اگر بخواهى به قوم و قبيله خود ملحق شوى، 🔸عرض كرد: به خدا قسم من نمي روم كه مردم گرداگرد يك ديگر جمع شوند و حكايت كنند كه من شما را تنها گذاشتهام و فرار كرده ام. آن حضرت دعاى خير در حقش فرمود. 💠 و حضرت اميرالمومنين عليه السّلام پيش روى آن حضرت جنگ مي كرد و از هر طرف كه دشمن به قصد رسول خدا مى آمد دفع و طرد مي نمود تا اينكه تعداد زيادى از مشركان كشته و مجروح شدند و (آنقدر كارزار شدت يافت كه) شمشير امیرالمومنین عليه السّلام شكسته شد. 🔹خدمت رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله آمد و گفت: يا رسول اللَّه مرد با شمشير مي جنگد و شمشير من شكسته شده! 💠 رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله را به عليه السلام دادند و على مشغول جنگ گرديد و پيوسته مشركان را از حضرت رسول دفع مينمود، 💠 نازل گرديد و به پيغمبر عرض كرد: يا رسول اللَّه! اين مواسات و جوانمردى و برادري است، كه على آشكار مي كند، 💠 حضرت فرمودند: آرى! على از من است و من از على، جبرئيل گفت: من نيز از شما دو نفرم (۳) 💠 و (در اين وقت) صدايي از آسمان شنيدند، كه مي گفت: «لَا سَيْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ وَ لَا فَتَى إِلَّا عَلِي» 📚 علل الشرايع ج ۱ ص ۷ ــــــــــــــــ (۱) جنگ احد، در سال سوم هجري رخ داد، طبق برخي نقلها در هفتم شوال و برخي نقلها در پانزدهم اين ماه. در اين جنگ به علت كوتاهي برخي در انجام وظيفه و خالي گذاشتن محل ماموريت، مسلمانان جنگ برده را باختند و تعدادي از جمله حضرت حمزه عموي پيامبر در اين جنگ به شهادت رسيدند. (۲) سماك بن اوس بن خرشه از بزرگان صحابه و شجاعان نامى و از قبيله خزرج است. (۳) شيخ صدوق رحمت الله عليه (مولف كتاب) مي گويد: اينكه جبرئيل گفت: (من نيز از شما دو نفرم) تمنا و آرزوئيست كه كرده و خواهش نموده از پيغمبر كه او را جزو خودشان بدانند. sapp.ir/fazaael110 eitaa.com/fazaael110
«ـ﷽ـ» ▫️کسی از نزد علیه السلام دستِ خالی برنمیگرده!...👇👇👇 🔻وَ عَادَتُکُمُ الْاِحْسَانُ وَ سَجِیَّتُکُمُ الْکَرَم🔻 💠 مرحوم علّامه مجلسى در كتاب شريف «بحار الأنوار» مى گويد: 🔸روايت شده است كه اميرالمؤمنين عليه السلام در حال نبرد با يكى از مشركين بود و او در اثناء جنگ از آن حضرت شمشيرش را تقاضا کرد!، عليه السلام فوراً آن را مرحمت فرمود. 🔸آن شخص مشرك تعجّب كرد و عرض كرد: اى پسر ؛ در مانند چنين وقتى در بحبوحه جنگ به من شمشير خود را مى بخشى؟! 🔸مولا فرمودند:  يا هذا ؛ إنّك مددت يد المسألة إليّ، وليس من الكرم أن يردّ السائل.  فلانى، تو دست نياز و مسألت نزد من دراز كردى، و از كرم و بزرگوارى به دور است كه انسان درخواست كننده و نيازمندى را رد كند. 🔸  با مشاهده رفتار او و شيندن گفتارش به احترام آن حضرت خود را روى زمين انداخت و گفت: واقعاً اين روش اهل ديانت و شيوه مردمان ديندار است، سپس پای مبارک او را بوسيد و گشت. 🔸 در اینجا نیز گفت: لَا سَیْفَ إِلَّا ذُوالْفَقَارِ وَ لَا فَتَی إِلَّا عَلِیٌّ.  شمشیری جز و جوانمردی جز علی نیست! 📚 بحار الأنوار ج ۴۱ ص ۶۹ @fazaael110
«ـ﷽ـ» ▫ 💠 عليه السّلام فرمودند: 💠 در (۱) وقتى كه مسلمانان (در اثر غفلت محافظان قله كوه احد و شنيدن صداى شيطان و مشركين كه مي گفتند كشته شد وحشت كردند و هراسان شدند و) فرار كردند و صلى اللَّه عليه و آله را تنها گذاردند، فقط عليه السّلام و ابودُجانه انصاري (۲) خدمت آن حضرت باقى ماندند. 💠 رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله به ابودجانه فرمودند: آيا مى بينى قوم خود را (كه فرار كردند)؟ 🔸عرض كرد: مى بينم، 💠 آن حضرت فرمودند: تو نيز برو و به آنها ملحق شو، عرض كرد من اين چنين بيعت نكرده بودم كه اكنون فرار كنم!، اگر ايشان فرار كردند من خواهم ماند تا زمانى كه در ركاب شما شهيد شوم. 💠 حضرت فرمودند: بيعت خود را از تو برداشتم اگر بخواهى به قوم و قبيله خود ملحق شوى، 🔸عرض كرد: به خدا قسم من نمي روم كه مردم گرداگرد يك ديگر جمع شوند و حكايت كنند كه من شما را تنها گذاشتهام و فرار كرده ام. آن حضرت دعاى خير در حقش فرمود. 💠 و حضرت اميرالمومنين عليه السّلام پيش روى آن حضرت جنگ مي كرد و از هر طرف كه دشمن به قصد رسول خدا مى آمد دفع و طرد مي نمود تا اينكه تعداد زيادى از مشركان كشته و مجروح شدند و (آنقدر كارزار شدت يافت كه) شمشير امیرالمومنین عليه السّلام شكسته شد. 🔹خدمت رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله آمد و گفت: يا رسول اللَّه مرد با شمشير مي جنگد و شمشير من شكسته شده! 💠 رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله را به عليه السلام دادند و على مشغول جنگ گرديد و پيوسته مشركان را از حضرت رسول دفع مينمود، 💠 نازل گرديد و به پيغمبر عرض كرد: يا رسول اللَّه! اين مواسات و جوانمردى و برادري است، كه على آشكار مي كند، 💠 حضرت فرمودند: آرى! على از من است و من از على، جبرئيل گفت: من نيز از شما دو نفرم (۳) 💠 و (در اين وقت) صدايي از آسمان شنيدند، كه مي گفت: «لَا سَيْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ وَ لَا فَتَى إِلَّا عَلِي» 📚 علل الشرايع ج ۱ ص ۷ ــــــــــــــــ (۱) جنگ احد، در سال سوم هجري رخ داد، طبق برخي نقلها در هفتم شوال و برخي نقلها در پانزدهم اين ماه. در اين جنگ به علت كوتاهي برخي در انجام وظيفه و خالي گذاشتن محل ماموريت، مسلمانان جنگ برده را باختند و تعدادي از جمله حضرت حمزه عموي پيامبر در اين جنگ به شهادت رسيدند. (۲) سماك بن اوس بن خرشه از بزرگان صحابه و شجاعان نامى و از قبيله خزرج است. (۳) شيخ صدوق رحمت الله عليه (مولف كتاب) مي گويد: اينكه جبرئيل گفت: (من نيز از شما دو نفرم) تمنا و آرزوئيست كه كرده و خواهش نموده از پيغمبر كه او را جزو خودشان بدانند. sapp.ir/fazaael110 eitaa.com/fazaael110
«ـ﷽ـ» ▫️صحبت کردن ذوالفقار با امیرالمومنین علیه‌السلام...👇👇 🔻صلوات ملائکه بر امیرالمومنین علیه السلام 💠 علیه السلام فرمودند: 💠 وقتی که علی علیه السلام، عمرو بن عبدِ وَدّ را به درک واصل کرد،[۱] شمشیرش را به علیه السلام داد و فرمود: به مادرت بگو این شمشیر را بشوید. 💠 علیه السلام در محضر صلی الله علیه و آله نشسته بود که امام حسن علیه السلام شمشیر را برگرداند، 💠 در وسط شمشیر نقطه ای بود که (از خون) پاک نشده بود، حضرت فرمود: مگر زهرا سلام الله علیها آن را نَشُسته است؟ امام حسن علیه السلام گفت: بله حضرت فرمود: پس این نقطه چیست؟ 💠 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به علیه السلام فرمودند: علی جان! از ذوالفقار بپرس تا علتش را به تو بگوید. 💠 علیه السلام شمشیر را تکان داد و فرمود: مگر طاهره سلام الله علیها تو را از خون آن پلید نجس پاک نکرده است؟ 💠 خداوند شمشیر را به سخن آورد، ذوالفقار عرض کرد: بله، ولی تا بحال به وسیله من کسی را مبغوض تر و منفورتر از عمرو بن عبد ودّ پیش ملائکه، نکشته ای 💠 به همین خاطر خداوند به من امر کرد این نقطه از خونش را بیاشامم، و این بهره من از اوست، 💠 و روزی نیست که مرا از نیامم بیرون بکشی مگر اینکه ملائکه آن نقطه را می بینند و بر تو درود و صلوات می فرستند. 📚 مدینةالمعاجز ج ۲ ص ۱۹ منقبت ۲۴۰ [۱] در جنگ خندق @fazaael110
«ـ﷽ـ» 🔰 شتر با زبانی فصیح گفت: یا امیرالمومنین مالک من این است... 💠 از یاسر روایت است که گفت: در حضور المومنین علیه السلام در مسجد کوفه بودم، ناگاه صدائی بلند شد، 💠 حضرت فرمودند: ای عمار مرا بیاور، 💠 سپس فرمودند: برو بیرون و مرد را از ظلم و ستم به زن باز دار، اگر قبول کرد، که کرد وگرنه با ذوالفقار از این کار باز میدارمش! 💠 عمار گوید: از مسجد بیرون آمدم، دیدم زنی با مردی زمام شتری را گرفته اند، هر یک می گوید که این شتر مال من است. 💠 عمار گوید: به آن مرد گفتم: حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: در حق این زن ظلم نکن، 💠 مرد جواب داد: علی به کار خود مشغول باشد و دستش را از خون مسلمانهائی که در بصره کشته است بشوید! می خواهد شتر مرا بگیرد و به این زن دروغگو بدهد! 💠 عمار گوید: برگشتم تا مولای خود را خبر دهم، وقتی وارد مسجد شدم دیدم که آن حضرت می آیند و آثار خشم در صورتشان آشکار شد، آنگاه به آن مرد فرمودند: وای بر تو، شتر را به زن واگذار، مرد گفت: شتر مال من است، 💠 حضرت فرمودند: دروغ می گوئی ای ملعون، مرد گفت: ای علی! چه کسی شهادت می دهد که این شتر مال زن است؟ 💠 علیه السلام فرمودند: شاهدی شهادت میدهد که هیچکس از اهل کوفه نمی تواند آن را تکذیب کند، مرد گفت: اگر شاهدی راستگو باشد من شتر را به زن می دهم. 💠 سپس حضرت متوجه شتر شد و فرمودند: ای شتر صاحب تو کیست؟ 💠 آن شتر با زبان فصیح گفت: یا امیر المومنین و یا سید الوصین، بیش از ده سال است که مالک من این زن است! 💠 حضرت به زن فرمودند: شترت را بگیر و سپس آن مرد کافر را به درک واصل کردند. 📚 مدينة المعاجز ج ۱ ص ۴۱۲ منقبت ۱۶۱ @fazaael110
«ـ﷽ـ» 🔰 داستان عجیب شیری که برای زیارت امیرالمومنین علیه السلام آمده بود... 💠 منقذ بن ابتع اسدی میگوید: شبی در خدمت علیه السّلام بودم، آن حضرت بر استری سوار و برای کار مهمی به جایی می‌رفتند 💠 در وسط راه در جایی توقف کردند خواستند که وضو بگیرند، من افسار استر را گرفتم، دیدم که استر گوشها را تیز کرده مضطرب شده، من از نگه داشتن او عاجز شدم، 💠 آن حضرت پرسیدند که چه شده؟ گفتم: استر چیزی شنیده و بی تابی می‌کند. حضرت نگاه کردند، فرمودند: به خدای کعبه! حیوان درنده ای است (که استر صدایش را شنیده) 💠 را برداشتند، چند گامی جلو رفتند و نعره بر آن درنده زدند 💠 چون شیر صدای آن حضرت را شنید، جلو آمد و مانند بندگان گناهکار سرش را پایین انداخت، 💠 حضرت دست مبارک دراز کرده موی گردنش را گرفتند و فرمودند: تو نمی دانی که من اسدالله و ابوالاشبال[۱] و حیدرم، قصد استر من کرده ای؟ 💠 شیر به زبان فصیح گفت: ای امیرالمومنین! و ای بهترین اوصیا و ای وارث علم انبیا، هفت روز است که شکاری گیرم نیامده، گرسنگی مرا بی طاقت کرده بود سیاهی شما را که از دور دیدم با خود گفتم بروم شاید بتوانم شکمی سیر کنم 💠 خداوند بر ما وحوش و درندگان گوشت دوستان شما و خاندان شما را حرام کرده است و ما را بر دشمنان شما تسلط داده. 💠 آن حضرت دست بر پشت آن شیر می‌کشید و او ذلیلانه حرف می‌زد تا آنکه گفت: «یا ولیّ الله! الجوع الجوع» «ای ولی خدا! گرسنگی ، گرسنگی» 💠 امام علیه السلام دستشان را بالا آورند و فرمودند: «اللهم آته برزق محمد و آله» «خدایا روزی محمد و آل محمد را نصیبش کن» 💠 منقذ میگوید: دیدم چیزی نزد آن شیر حاضر شد و به خوردن آن مشغول شد و چون فارغ گشت آن حضرت از او پرسیدند: که مأوی و مسکن تو کجاست؟ 💠 جواب داد که در کنار رود نیل. پرسیدند: در این مکان چه می‌کنی؟ گفت: یا ولی اللّه به قصد زیارت تو از محل خود به سمت حجاز آمدم و در آنجا به من کوفه را نشان دادند و این بیابان را طی کردم به امید پای بوسی تو. اکنون رخصت برگشتن می‌خواهم که دو پسر و همسرم از من بی خبرند. 💠 چون اجازه گرفت، عرض کرد: در این شب به قادسیه می‌روم، سنان بن وائل شامی که از دشمنان شما است و در جنگ صفّین گریخته بود حق تعالی او را طعمۀ من ساخته است که از گوشتش توشه راه کنم و قوتی سازم تا قوّت حرکت داشته باشم و آن حضرت را دعا کرده راهی شد. 💠 منقذ میگوید: من متعجب و حیران مانده بودم آن حضرت مرا متحیر دیده فرمودند: ای منقذ! از این واقعه تعجب کردی؟ 💠 قسم به آن خدائی که دانه را می‌رویاند و خلق را می‌آفریند اگر آنچه از معجزات که صلی الله علیه و آله به من تعلیم فرموده، آشکار سازم، خلق به ضلالت و گمراهی می‌افتند. 💠 پس از آن حضرت مشغول خواندن نماز شدند و بعد از آنکه فارغ شدند در خدمت ایشان به قادسیه رفتیم 💠 مؤذن اذان صبح می‌گفت که رسیدیم. در میان مردم غوغا بود که سنان بن وائل را شیری برد 💠 بعد از لحظه ای، سر و ساقهای پا و بعضی استخوان او را آوردند و من آنچه دیدم و آنچه از شیر شنیده بودم برای مردم نقل کردم 💠 مردم دویدند و خاک قدم آن حضرت را می‌بوسیدند و بر چهره می‌مالیدند و استشفاء می‌نمودند. 💠 پس آن حضرت برخاسته خطبه ای خواندند و فرمودند: «ای مردم! کسی که ما را دوست داشته باشد داخل دوزخ نمی شود و کسی که با ما دشمن باشد به بهشت نمی رود، من قسیم بهشت و جهنمم که گروهی را به طرف راست می‌فرستم که بهشت است و آنان دوستان منند، من در روز قیامت به جهنم خطاب خواهم کرد که این از من است و آن از تو و شیعیان من مثل برق خاطف و رعد عاصف و مرغ پَرَنده و اسب دونده از پل صراط خواهند گذشت.» 💠 مردم برخاستند و یک صدا گفتند: حمد خدای را که تو را فضیلت داده است بر بسیاری از خلائق خود 💠 آن حضرت این آیه را تلاوت فرمود: اَلَّذِینَ قٰالَ لَهُمُ النّٰاسُ إِنَّ النّٰاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزٰادَهُمْ إِیمٰاناً وَ قٰالُوا حَسْبُنَا اللّٰهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ الله وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوٰانَ اللّٰهِ وَ اللّٰهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ [۲] 📚 حدیقةالشیعه (مقدس اردبیلی)، چاپ دلشاد ص ۴۰۷ [۱] ابوالاشبال: پدر بچه شیرها [۲] سوره آل عمران، آیه ۱۷۳ و ۱۷۴ (همان کسانی که وقتی مردم به آنها گفتند: مشرکین در برابر شما گرد آمده اند، پس از آنان بترسید، [به جای ترس ] بر ایمانشان افزود و گفتند: خداوند ما را بس است و نیکو حمایتگری است. در نتیجه با نعمت و تفضل خدا بازگشتند، بی آن که زیانی به آنها برسد، و در پی رضای خدا بودند، و خدا صاحب بخشش بی کران است) @fazaael110
🔰صحبت کردن با علیه‌السلام... 🔻صلوات ملائکه بر امیرالمومنین علیه السلام 💠 علیه السلام فرمودند: 💠 وقتی که علی علیه السلام، عمرو بن عبدِ وَدّ را به درک واصل کرد،[۱] شمشیرش را به علیه السلام داد و فرمود: به مادرت بگو این شمشیر را بشوید. 💠 علیه السلام در محضر صلی الله علیه و آله نشسته بود که امام حسن علیه السلام شمشیر را برگرداند، 💠 در وسط شمشیر نقطه ای بود که (از خون) پاک نشده بود، حضرت فرمود: مگر زهرا سلام الله علیها آن را نَشُسته است؟ امام حسن علیه السلام گفت: بله حضرت فرمود: پس این نقطه چیست؟ 💠 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به علیه السلام فرمودند: علی جان! از ذوالفقار بپرس تا علتش را به تو بگوید. 💠 علیه السلام شمشیر را تکان داد و فرمود: مگر طاهره سلام الله علیها تو را از خون آن پلید نجس پاک نکرده است؟ 💠 خداوند شمشیر را به سخن آورد، ذوالفقار عرض کرد: بله، ولی تا بحال به وسیله من کسی را مبغوض تر و منفورتر از عمرو بن عبد ودّ پیش ملائکه، نکشته ای 💠 به همین خاطر خداوند به من امر کرد این نقطه از خونش را بیاشامم، و این بهره من از اوست، 💠 و روزی نیست که مرا از نیامم بیرون بکشی مگر اینکه ملائکه آن نقطه را می بینند و بر تو درود و صلوات می فرستند. 📚 مدینةالمعاجز ج ۲ ص ۱۹ منقبت ۲۴۰ [۱] در جنگ خندق @fazaael110
🔰 داستان عجیب شیری که برای زیارت امیرالمومنین علیه السلام آمده بود... 💠 منقذ بن ابتع اسدی میگوید: شبی در خدمت علیه السّلام بودم، آن حضرت بر استری سوار و برای کار مهمی به جایی می‌رفتند 💠 در وسط راه در جایی توقف کردند خواستند که وضو بگیرند، من افسار استر را گرفتم، دیدم که استر گوشها را تیز کرده مضطرب شده، من از نگه داشتن او عاجز شدم، 💠 آن حضرت پرسیدند که چه شده؟ گفتم: استر چیزی شنیده و بی تابی می‌کند. حضرت نگاه کردند، فرمودند: به خدای کعبه! حیوان درنده ای است (که استر صدایش را شنیده) 💠 را برداشتند، چند گامی جلو رفتند و نعره بر آن درنده زدند 💠 چون شیر صدای آن حضرت را شنید، جلو آمد و مانند بندگان گناهکار سرش را پایین انداخت، 💠 حضرت دست مبارک دراز کرده موی گردنش را گرفتند و فرمودند: تو نمی دانی که من اسدالله و ابوالاشبال[۱] و حیدرم، قصد استر من کرده ای؟ 💠 شیر به زبان فصیح گفت: ای امیرالمومنین! و ای بهترین اوصیا و ای وارث علم انبیا، هفت روز است که شکاری گیرم نیامده، گرسنگی مرا بی طاقت کرده بود سیاهی شما را که از دور دیدم با خود گفتم بروم شاید بتوانم شکمی سیر کنم 💠 خداوند بر ما وحوش و درندگان گوشت دوستان شما و خاندان شما را حرام کرده است و ما را بر دشمنان شما تسلط داده. 💠 آن حضرت دست بر پشت آن شیر می‌کشید و او ذلیلانه حرف می‌زد تا آنکه گفت: «یا ولیّ الله! الجوع الجوع» «ای ولی خدا! گرسنگی ، گرسنگی» 💠 امام علیه السلام دستشان را بالا آورند و فرمودند: «اللهم آته برزق محمد و آله» «خدایا روزی محمد و آل محمد را نصیبش کن» 💠 منقذ میگوید: دیدم چیزی نزد آن شیر حاضر شد و به خوردن آن مشغول شد و چون فارغ گشت آن حضرت از او پرسیدند: که مأوی و مسکن تو کجاست؟ 💠 جواب داد که در کنار رود نیل. پرسیدند: در این مکان چه می‌کنی؟ گفت: یا ولی اللّه به قصد زیارت تو از محل خود به سمت حجاز آمدم و در آنجا به من کوفه را نشان دادند و این بیابان را طی کردم به امید پای بوسی تو. اکنون رخصت برگشتن می‌خواهم که دو پسر و همسرم از من بی خبرند. 💠 چون اجازه گرفت، عرض کرد: در این شب به قادسیه می‌روم، سنان بن وائل شامی که از دشمنان شما است و در جنگ صفّین گریخته بود حق تعالی او را طعمۀ من ساخته است که از گوشتش توشه راه کنم و قوتی سازم تا قوّت حرکت داشته باشم و آن حضرت را دعا کرده راهی شد. 💠 منقذ میگوید: من متعجب و حیران مانده بودم آن حضرت مرا متحیر دیده فرمودند: ای منقذ! از این واقعه تعجب کردی؟ 💠 قسم به آن خدائی که دانه را می‌رویاند و خلق را می‌آفریند اگر آنچه از معجزات که صلی الله علیه و آله به من تعلیم فرموده، آشکار سازم، خلق به ضلالت و گمراهی می‌افتند. 💠 پس از آن حضرت مشغول خواندن نماز شدند و بعد از آنکه فارغ شدند در خدمت ایشان به قادسیه رفتیم 💠 مؤذن اذان صبح می‌گفت که رسیدیم. در میان مردم غوغا بود که سنان بن وائل را شیری برد 💠 بعد از لحظه ای، سر و ساقهای پا و بعضی استخوان او را آوردند و من آنچه دیدم و آنچه از شیر شنیده بودم برای مردم نقل کردم 💠 مردم دویدند و خاک قدم آن حضرت را می‌بوسیدند و بر چهره می‌مالیدند و استشفاء می‌نمودند. 💠 پس آن حضرت برخاسته خطبه ای خواندند و فرمودند: «ای مردم! کسی که ما را دوست داشته باشد داخل دوزخ نمی شود و کسی که با ما دشمن باشد به بهشت نمی رود، من قسیم بهشت و جهنمم که گروهی را به طرف راست می‌فرستم که بهشت است و آنان دوستان منند، من در روز قیامت به جهنم خطاب خواهم کرد که این از من است و آن از تو و شیعیان من مثل برق خاطف و رعد عاصف و مرغ پَرَنده و اسب دونده از پل صراط خواهند گذشت.» 💠 مردم برخاستند و یک صدا گفتند: حمد خدای را که تو را فضیلت داده است بر بسیاری از خلائق خود 💠 آن حضرت این آیه را تلاوت فرمود: اَلَّذِینَ قٰالَ لَهُمُ النّٰاسُ إِنَّ النّٰاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزٰادَهُمْ إِیمٰاناً وَ قٰالُوا حَسْبُنَا اللّٰهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ الله وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوٰانَ اللّٰهِ وَ اللّٰهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ [۲] 📚 حدیقةالشیعه (مقدس اردبیلی)، چاپ دلشاد ص ۴۰۷ [۱] ابوالاشبال: پدر بچه شیرها [۲] سوره آل عمران، آیه ۱۷۳ و ۱۷۴ (همان کسانی که وقتی مردم به آنها گفتند: مشرکین در برابر شما گرد آمده اند، پس از آنان بترسید، [به جای ترس ] بر ایمانشان افزود و گفتند: خداوند ما را بس است و نیکو حمایتگری است. در نتیجه با نعمت و تفضل خدا بازگشتند، بی آن که زیانی به آنها برسد، و در پی رضای خدا بودند، و خدا صاحب بخشش بی کران است) @fazaael110
🔰صحبت کردن با علیه‌السلام... 🔻صلوات ملائکه بر امیرالمومنین علیه السلام 💠 علیه السلام فرمودند: 💠 وقتی که علی علیه السلام، عمرو بن عبدِ وَدّ را به درک واصل کرد،[۱] شمشیرش را به علیه السلام داد و فرمود: به مادرت بگو این شمشیر را بشوید. 💠 علیه السلام در محضر صلی الله علیه و آله نشسته بود که امام حسن علیه السلام شمشیر را برگرداند، 💠 در وسط شمشیر نقطه ای بود که (از خون) پاک نشده بود، حضرت فرمود: مگر زهرا سلام الله علیها آن را نَشُسته است؟ امام حسن علیه السلام گفت: بله حضرت فرمود: پس این نقطه چیست؟ 💠 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به علیه السلام فرمودند: علی جان! از ذوالفقار بپرس تا علتش را به تو بگوید. 💠 علیه السلام شمشیر را تکان داد و فرمود: مگر طاهره سلام الله علیها تو را از خون آن پلید نجس پاک نکرده است؟ 💠 خداوند شمشیر را به سخن آورد، ذوالفقار عرض کرد: بله، ولی تا بحال به وسیله من کسی را مبغوض تر و منفورتر از عمرو بن عبد ودّ پیش ملائکه، نکشته ای 💠 به همین خاطر خداوند به من امر کرد این نقطه از خونش را بیاشامم، و این بهره من از اوست، 💠 و روزی نیست که مرا از نیامم بیرون بکشی مگر اینکه ملائکه آن نقطه را می بینند و بر تو درود و صلوات می فرستند. 📚 مدینةالمعاجز ج ۲ ص ۱۹ منقبت ۲۴۰ [۱] در جنگ خندق @fazaael110
🔰 فرشته‌ای به شکل علیه السلام با شمشیری از نور شبیه 💠 علیه السلام از اجداد طاهرینش علیهم السلام از علیه السلام نقل می‌کنند: از جد بزرگوارم صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمودند: 🔸لَیْلَةَ أَسْرَی بِی رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ رَأَیْتُ فِی بُطْنَانِ الْعَرْشِ مَلَکاً بِیَدِهِ سَیْفٌ مِنْ نُورٍ یَلْعَبُ بِهِ کَمَا یَلْعَبُ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام بِذِی الْفَقَارِ وَ إِنَّ الْمَلَائِکَةَ إِذَا اشْتَاقُوا إِلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام نَظَرُوا إِلَی وَجْهِ ذَلِکَ الْمَلَکِ 🔹شبی که خداوند متعال مرا به برد و در آسمانها سیر داد، در دل الهی ای را دیدم که در دستش شمشیری از نور بود و آن را حرکت می داد همان گونه که را حرکت می داد و ملائکه هر وقت مشتاق علی می شدند به صورت این فرشته نگاه می کردند. 🔸به خداوند عرض کردم: یَا رَبِّ هَذَا أَخِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ ابْنُ عَمِّی؟ 🔹 پروردگارا! این فرشته، برادر و پسر عمویم است؟ 🔸خداوند فرمود: «یَا مُحَمَّدُ هَذَا مَلَکٌ خَلَقْتُهُ عَلَی صُورَةِ عَلِیٍّ یَعْبُدُنِی فِی بُطْنَانِ عَرْشِی تُکْتَبُ حَسَنَاتُهُ وَ تَسْبِیحُهُ وَ تَقْدِیسُهُ لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ»؛ 🔹ای ! این فرشته را به صورت علی خلق کردم تا در درون عرش مرا عبادت کند و ثواب تقدیس و تسبیح این مَلَک را تا روز برای علی می نویسم. 📚 بحارالانوار ج ۳۹ ص ۱۰۹ @fazaael110
🔰 کسی از نزد علیه السلام دستِ خالی برنمیگرده! 🔻وَ عَادَتُکُمُ الْاِحْسَانُ وَ سَجِیَّتُکُمُ الْکَرَم🔻 💠 مرحوم علّامه مجلسى در كتاب شريف «بحارالانوار» مى گويد: 🔸روايت شده است كه عليه السلام در حال نبرد با يكى از مشركين بود و او در اثناء جنگ از آن حضرت شمشيرش را تقاضا کرد!، عليه السلام فوراً آن را مرحمت فرمود. 🔸آن شخص مشرک تعجّب كرد و عرض كرد: اى پسر ! در مانند چنين وقتى در بحبوحه جنگ به من شمشير خود را مى بخشى؟! 🔸مولا فرمودند:  یَا هَذَا إِنَّکَ مَدَدْتَ یَدَ الْمَسْأَلَةِ إِلَیَّ وَ لَیْسَ مِنَ الْکَرَمِ أَنْ یُرَدَّ السَّائِلُ فلانى، تو دست نياز و مسألت نزد من دراز كردى، و از كرم و بزرگوارى به دور است كه انسان درخواست كننده و نيازمندى را رد كند. 🔸  با مشاهده رفتار او و شيندن گفتارش به احترام آن حضرت خود را روى زمين انداخت و گفت: واقعاً اين روش اهل ديانت و شيوه مردمان ديندار است، سپس پای مبارک او را بوسيد و گشت. 🔸 در اینجا نیز گفت: لَا سَیْفَ إِلَّا ذُوالْفَقَارِ وَ لَا فَتَی إِلَّا عَلِیٌّ.  شمشیری جز و جوانمردی جز علی نیست! 📚 بحارالانوار ج ۴۱ ص ۶۹ @fazaael110