نفس در سینهٔ من، دست و پا گم کرده میگردد
چه باشد حالِ غواصی که در دریای خون افتد؟!
#حزین_لاهیجی
@fazel_nazarrii
اگر به دامنِ وصلِ تو دست ما نرسد
کشیدهایم در آغوش آرزوی تو را..!
#حزین_لاهیجی
@fazel_nazarrii
چند ای فلکِ دون ز درِ صلح در آیی؟
بُگْذار به ما خاطرِ رنجیدهٔ ما را...
#حزین_لاهیجی
@fazel_nazarrii
میکُند دل، در خَمِ زُلفِ تو زاری بیشتر
شب چو شد، بیمار دارد بیقراری بیشتر...
#حزین_لاهیجی
@fazel_nazarrii
گفتی سخن از هجر و گشودی لبِ زخمم
رفتی زِ نظر، خونِ دل از دیده روان شد...
#حزین_لاهیجی
@fazel_nazarrii
دیرینه بُوَد الفتِ دیوانه به زنجیر
با سلسلهی زلفِ تو یار است دلِ ما...
#حزین_لاهیجی
@fazel_nazarrii