eitaa logo
فاضل نظری
2.8هزار دنبال‌کننده
657 عکس
66 ویدیو
2 فایل
✅ کانال نشر آثار استاد فاضل نظری شما را مهمان چند بیت شعر و فنجانی قهوه تلخ روبه پنجره میکنیم ☕️📚 با ما از استاد فاضل نظری بیشتر بخوانید 🍁 🔴 تبلیغات پربازده راجی نت: https://eitaa.com/joinchat/1621426385C118d13c9c5
مشاهده در ایتا
دانلود
این رقص موج زلف خروشنده ی تو نیس این سیب سرخ ساختگی ، خنده ی تو نیست ای حسنت از تکلف آرایه بی نیاز اغراق ، صنعتی ست که زیبنده ی تو نیست در فکر دلبری ز من بینوا مباش صیدی چنین حقیر برازنده ی تو نیست شبهای مه گرفته ی مرداب بخت من ای ماه ، جای رقص درخشنده ی تو نیست گمراهی مرا به حساب تو می نهند این کسر شان چشم فریبنده ی تو ، نیست؟! ای عمر چیستی ؟ که به هر حال عاقبت جز حسرت گذشته ، در آینده ی تو نیست @fazel_nazarrii 🔹کانال دوستداران و نشر آثار استاد فاضل نظری ‌ 💠@fazel_nazarrii
در چرخش تاریخ، چه سرخورده چه سرخوش دنیا نه به جمشید وفا کرد، نه کوروش آسوده ام از آتش نیرنگ حسودان از تهمت سودابه بری باد، سیاوش ما اهلی عشقیم چه بهتر که بمیریم جایی که در آن شرط حیات است توحش ای دل! من اگر راز نگه دار تو بودم این چشمه خشکیده نمی کرد تراوش من بی تو سرافکنده و دم سردم و دلخون ای عشق! سرت سبز و دمت گرم و دلت خوش . @fazel_nazarrii 🔹کانال دوستداران و نشر آثار استاد فاضل نظری ‌ 💠@fazel_nazarrii
مثل کوهی که سر از آب نیاورد برون دیر برخواستی از خواب خوش ای بخت نگون! عقل من گرچه به جز چون و چرا هیچ نداشت بعد انکار تو دیگر نه چرا داشت، نه چون چون اناری سر راه تو به خاک افتادیم تا بغلتیم در آغوش تو ای رود! به خون دل بی حوصله صدبار فروریخته بود زیر این سقف نمی زد اگر آن آه ستون پاسخی در خورد پیچیدگی موی تو نیست می کشد کار من از فکر تو آخر به جنون @fazel_nazarrii 🔹کانال دوستداران و نشر آثار استاد فاضل نظری ‌ 💠@fazel_nazarrii
عقل اگر می‌خواهد از درهای منطق بگذرد باید از خیر تماشای حقایق بگذرد آنچه آن را علم می‌دانند، اهل معرفت مثل نوری باید از دل‌های عاشق بگذرد طفل می‌گرید مگر می‌داند این دنیا کجاست؟ عمر چون با های های آمد به هق هق بگذرد هر بهاری باغبان راضی به تابستان شود باید از خون دل صدها شقایق بگذرد صبر بر دور جدایی نیست ممکن بی شراب همتی کن ساقیا! تا مثل سابق بگذرد از گناه مست اگر زاهد به کفر آمد چه غم از خطای اهل دل باشد که خالق بگذرد @fazel_nazarrii 🔹کانال دوستداران و نشر آثار استاد فاضل نظری ‌ 💠@fazel_nazarrii
شکایت از غم پاییز برگ ریز بس است مرا تبسم گل های روی میز بس است به آنچه یافته ام قانعم! چه کم چه زیاد اگر بس است همین چند خرده ریز بس است هیمشه قسمت فواره سرنگون شدن است تو نیز مثل من ای دوست برمخیز! بس است! به فکر پرچم تسلیم باش و نامهء صلح نه دوست مانده نه دشمن، دگر ستیز بس است به جای گوهر و یاقوت، سنگ در کف توست هر آنچه یافته ای را زمین بریز بس است 🔹کانال دوستداران و نشر آثار استاد فاضل نظری ‌ 💠@fazel_nazarrii
📗 @fazel_nazarrii بر زمین افتاد شمشیرت ولی چون جنگ بود بر تو می شد زخم ها زد، بر من اما ننگ بود با خودم گفتم بگیرم دست یا جان تو را؟ اختلاف حرف دل با عقل صد فرسنگ بود گرچه دستت را گرفتم باز هم قانع نشد تا نبخشیدم تو را، دل همچنان دلتنگ بود چون در آغوشت گرفتم خنجرت معلوم کرد بر زمین افتادن شمشیر، خود نیرنگ بود من پشیمان نیستم، اما نمی دانم هنوز دل چرا در بازی نیرنگ ها یکرنگ بود در دلم آیینه ای دارم که می گوید به آه در جهان سنگدل ها کاش می شد سنگ بود 🔹کانال دوستداران و نشر آثار استاد فاضل نظری ‌ 💠@fazel_nazarrii
با اینکه خلق بر سر دل می نهند پا شرمندگی نمی کشد این فرش نخ نما بهلول وار فارغ از اندوه روزگار خندیده ایم! ما به جهان یا جهان به ما کاری به کار عقل ندارم به قول عشق کشتی شکسته را چه نیازی به ناخدا گیرم که شرط عقل به جز احتیاط نیست ای خواجه! احتیاط کجا؟ عاشقی کجا؟ فرقی میان طعنه و تعریف خلق نیست چون رود بگذر از همه ی سنگریزه ها @fazel_nazarrii 🔹کانال دوستداران و نشر آثار استاد فاضل نظری ‌ 💠@fazel_nazarrii
نسبت عشق به من، نسبت جان است به تن تو بگو من به تو مشتاق تَرَم؟ یا تو به من؟! زنده‌ام بی تو همین قدر که دارم نفسی از جدایی نتوان گفت به جز آهِ سخن بعد از این در دل من شوق رهایی هم نیست این هم از عاقبت از قفس آزاد شدن وای بر من که در این بازی بی سود و زیان پیش پیمان شکنی چون تو شدم عهدشکن باز با گریه به آغوش تو بر می گردم چون غریبی که خودش را برساند به وطن تو اگر یوسف خود را نشناسی عجب است ای که بینا شده چشم تو ز یک پیراهن . @fazel_nazarrii
با اینکه خلق بر سر دل می نهند پا شرمندگی نمی کشد این فرش نخ نما بهلول وار فارغ از اندوه روزگار خندیده ایم! ما به جهان یا جهان به ما کاری به کار عقل ندارم به قول عشق کشتی شکسته را چه نیازی به ناخدا گیرم که شرط عقل به جز احتیاط نیست ای خواجه! احتیاط کجا؟ عاشقی کجا؟ فرقی میان طعنه و تعریف خلق نیست چون رود بگذر از همه ی سنگریزه ها . @fazel_nazarrii
قاصدک‌های پریشان را که با خود باد برد با خودم گفتم مرا هم می‌توان از یاد برد ای که می‌پرسی چرا نامی ز ما باقی نماند سیل وقتی خانه‌ای را برد از بنیاد برد عشق می‌بازم که غیر از باختن در عشق نیست در نبردی اینچنین هرکس به خاک افتاد برد شور شیرین تو را نازم که بعد از قرن‌ها هر که لاف عشق زد، نامی هم از فرهاد برد جای رنجش نیست از دنیا که این تاراجگر هر چه برد از آنچه روزی خود به دستم داد برد در قمار دوستی جز رازداری شرط نیست هر که در میخانه از مستی نزد فریاد برد @fazel_nazarrii
بردار دل از شیشه‌ی رازی که شکسته‌است از آینهء چشم نوازی که شکسته است جز آه نمی‌آید از این قلب پر از درد اين‌قدر مزن چنگ به سازی که شکسته‌است چون برکه‌ی یخ بسته پر از حسرتم ای ماه! دل بی تو چه شب‌های درازی که شکسته‌است این توبه که در لحظه پشیمانم از آن را دیگر به شکستن چه نیازی که شکسته‌است تردید سزاوار دل عاشق من نیست ای دوست مکن شک به نمازی که شکسته‌است @fazel_nazarrii
اگرچه هم قدم گردباد می‌گردم دمی نرفته ز یادم که کمتر از گردم چرا ز سینه من دود آہ سر نزند که کوهی از غم و آتشفشانی از دردم نه پرخروش! که من، آبشار یخ زده‌ام نه پرغرور! که آتشفشان دلسردم فریب خورده عقلم، شکست خورده عشق من از که شکوه کنم؟ چون به خود ستم کردم همیشه جای شکایت ز خلق بسیار است ولی برای تو از خود شکایت آوردم | 📚 از کتاب