🌴طلا و نقره و گنج ما...!
یکی از دوستانم حکایت کشیشی را برایم گفت که برای بازدید از یک « دِیر » به فرانسه رفته بود . راهبه های آنجا روزانه به بچه های بسیاری غذا می دادند . ولی آن روز بی غذا مانده بودند . یکی از راهبه ها با نا امیدی به کشیش گفت امروز غذا نداریم و بچه ها گرسنه اند . زیرا به جز یک سکه پول نقره چیز دیگری در بساط ندارند.
کشیش گفت : « آن سکه را به من بده !»
راهبه سکه را به او داد ، کشیش هم آن را از پنجره بیرون انداخت و گفت :
«اکنون فقط به خدا #توکل کن اما در نهایت #ایمان !»
هنوز جمله ی کشیش تمام نشده بود که عده ای از راه رسیدند و پول و غذا و هدایا برای بچه ها آوردند.
این امر بدان معنا نیست که همه دارایی خود را دور بریزید . بلکه به آنها متکی نباشید و فقط به #خزانه_غیبی خود اکتفا کنید ( خزانه خیال !)
پس بیایید از همین حالا با خدا انس بگیریم تا او مایه ی آرامش جان شود . زیرا او طلا و نقره و گنج ماست .
چهار اثر از فلورانس اسکاول شین ص 235 و 236
ترجمه لیلا رحمتی
#توکل
#ایمان
#گنج
@fekre_parvaz
🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸