#عصرعاشورا
میزند آتش به قلبم ماجرای نیزه ها 😭
دیده میشد محشری از لا به لای نیزه ها
مصحفی که جای آن بر شانه های عرش بود
عاقبت تقطیع شد در کربلای نیزه ها😭
@fereshtehaye_zahraii
#عصرعاشورا
این کشته فتاده به هامون #حسین توست😭
این صید دست و پا زده در خون #حسین توست😭😭
@fereshtehaye_zahraii
#عصرعاشورا
نرفته از نظرم ذوالجناح بر میگشت
که رفته رفته صدایت ضعیف تر میگشت
ز بس که بر بدنت زخم های کاری بود
که زخم ِ تازه اگر بود بی اثر میگشت
در ازدحام حرامی و نیزه هایِ بلند
شکافِ زخم ِ تنت باز و بازتر میگشت
میان حلقه ی نامحرمان خودم دیدم
که شمر با سرت از قتلگاه بر میگشت
غروب بود و ربابَت میانِ آتش و دود
هنوز بین ِ مزاری پی ِ پسر میگشت
@fereshtehaye_zahraii
#عصرعاشورا
#عصرعاشورا کنار خیمه های سوخته
ذوالجناحی ماند با یالِ رهای سوخته
کاروان میرفت و میبلعید دشت دیرسال
کودکان تشنه را با دست و پای سوخته
در کجا دیدید یا خواندید؟ روی نیزه ها
آسمان #قرآن بخواند با صدای سوخته
قطره قطره شرم شد آب فرات از دیدنِ
رقص خونآلود شمشیر و هوای سوخته
چارده قرن آسمان بارید و میبارد هنوز
چشم #زینب را به خاک کربلای سوخته
ابرها بارانی و شاید #خدا هم گریه کرد
#عصرعاشورا کنار خیمه های سوخته
محمود اکرمی
@fereshtehaye_zahraii