❣#سلام_امام_زمانم❣
🌱ای مهربانِ من تو کجایی که این دلم...
مجنون روی توست که پیدا کند تو را...
🌱ای یوسف عزیز،چو یعقوب صبح و شام...
چشمم به کوی توست که پیدا کند تو را...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#امام_زمان
🏴 حضرت معصومه سلام الله علیها همه را شفاعت میکنند
🔹علامه مصباح یزدی (ره): من مکرر این تعبیر را از مرحوم آیت الله بهجت رضوانالله علیه شنیدم؛ ایشان بعضی از مطالب را یک مقداری با ابهام میگفتند که اشخاص و ابطال قضیه درست شناخته نشوند، مصلحت میدانست میفرمودند، سؤال شد، چه کسی سؤال کرد نمیفرمودند که چه کسی هست، از چه کسی سؤال کرد، آن را هم نمیفرمودند؛ سؤال شد که حضرت معصومه سلامالله علیها فقط برای مردم قم شفاعت میکنند یا برای همه مسلمانها؟ جواب دادند برای مردم قم میرزای قمی کافی است، حضرت معصومه برای همه شفاعت میکنند. گویندهای میگفت اگر ما شیعیان برکات این قبر مطهر و این مزار شریف را می دانستیم و درست درک میکردیم شاید اطراف صحن حضرت معصومه الان یک خندقی شده بود از بس از خاک این اطراف برای تبرک بر میداشتند منتها آن طوری که باید و شاید ما معرفت نداریم که در کجا زندگی میکنیم.
📚بیانات علامه مصباح در جمع خادمان حرم امام رضا (ع)
🕯🥀🍂
🥀
🕯تربت پـاک تــو را مـــادر زیــارت میکند
▪️هم رسـولالله، هم حیدر زیـارت میکند
🕯هم رضا، هم موسیجعفر زیارت میکند
▪️هـر امـام و هــر پیـامآور زیــارت میکند
🕯بارگاه قدس تو، برتـر ز عرش کبریاست
▪️تا خدا دارد خدایی کعبه دلهای ماست
🖤 #شهادت_حضرت_معصومه سلاماللهعلیها، کریمه اهلبیت تسلیت باد.
🕯🥀🍂
#قصه_کودکانه
🐒ماجرای گوریل اخمو
یکی بود یکی نبود
در جنگلی بزرگ و زیبا گوریل بزرگی بود که روی درخت تومنددرختی قدیمی کنارچشمه زندگی میکرد.
گوریل تنهای تنها بود.هیچ دوستی نداشت.
همەی حیوانات جرات نزدیک شدن بە اورا نداشتند، چون همیشە اخمو ، ساکت و گوشه گیر بود.
او گاهی ازروی درخت پایین می امد ودر رودخانه خودش را می شست، اما
هروقت فیل و گوزن گوریل را میدین
با هم پچ پچ میکردند.
گوریل هم سریع خودش و میشست و میرفت بالای درخت و ازشاخەای آویزون میشد.
در جنگل میمونها درحال بازی کردندبودند
صدای جیغ و خندەی آنهادر جنگل می پیچید
قهوه ای سگ نگهبان که در زیر درخت لونه در حال مراقبت از آنها بود.
یک روز قهوه ای به فیل و گوزن وحیوانات جنگل گفت :
شما همگی با هم دوست هستید ،چرا شما با گوریل بازی نمی کنید واز اون دوری میکنید فیل گوشهای پهنش را تکان داد و گفت : چون گوریل قیافەی وحشتناکی دارە ،ترسناکه قهوه ای سرش رو تکون داد و گفت: از روی قیافە قضاوت نکنید
اما حیوانات جنگل: راضی نشدند با گوریل دوست شوند.
گوریل تنها به میموناها نگاه میکرد و غصه میخورد گوریل مدتی بود حالش خوب نبود احساس ضعف می کرد.
یک روز صبح که از خواب بیدارشد احساس گرسنگی کرد. تصمیم گرفت برود و نارگیلی پیدا کند وبخورداما سرش گیج رفت افتاد نتونست بلند شود. همانجا دراز کشید.
دوروزی بود کە هیچ حیوانی او را ندیدە بود.
قهوه ای نگران گوریل بود چون که متوجه غیبتش شدە بود کلاغ رو صدا زد شاید او خبری از گوریل داشتە باشدو
کلاغ قار قار کنان گفت: که گوریل دوروزه به غار رفته و بیرون نیومده.
قهوه ای با چند تا از حیوانات به غار رفتن و گوریل را صدا زدن جوابی نشنیدن.
حالا دیگر همەی حیوانات نگران حال گوریل بودند به درون غار رفتن
دیدن گوریل افتاده و مریض شده
خبر به گوش حیوانات رسید.
فیل نارگیل برد و گوزن هم موز و هر کدوم از حیوانات میوه چیدن و با هم به دیدن گوریل رفتن گوریل خجالت کشیده بود
اون تا بحال دوستی نداشت ولی از دیدن حیوانات خوشحال شد و ازشون تشکر کرد
قهوه ای هم چند روزی کنار گوریل موند تا اون خوب بشه گوریل دیگه دوستان زیادی پیدا کرده بود وفتی که خوب شد با قهوه ای به جنگل رفت از اون به بعد با هم بازی میکردن و اگر مشگلی داشتن با کمک هم حل میکردن.
🌸نویسنده فعال ادبیات کودک :
بهاره سلطانی
🌸🍂🌼🍃🌸