دكتر سیدعبدالباقی مدرسی (فرزند شهید #مدرس)
تصور میكنم دوره چهارم بود و شاید شش ماهی از عمر #مجلس میگذشت. یكی از روزها، نزدیك غروب، عدهای از #نمایندگان به مناسبتی كه حالا فراموش كردهام به خانۀ ما آمدند.
یكی از نمایندگان گفت: «حضرت آقا! من از طرف قاطبۀ نمایندگان استدعایی دارم كه امید دارم اجابت گردد.»
مدرس با همان سادگی و لهجۀ خاص خود پاسخ داد: «در ولایت ما ضربالمثلی هست؛ میگویند سلام لر بیتمنا نیست. بفرمایید چه مطلبی است؟»
آن نماینده اظهار داشت: «حضرت آقا مسبوقید كه #حقوق نماینده مبلغ صدتومان است و این برای ادارۀ زندگی كم است. ترتیبی دهید كه مجلس، این مبلغ را به دویست تومان برساند.»
مدرس در جواب گفت: «نظر شما درست یا غلط، در مورد آن بحثی ندارم، ولی روزی كه انتخاب شدید مشخص بوده كه حقوق شما صد تومان است و با رضایت، وكالت را انتخاب كردهاید یا انتخابتان كردهاند. اگر حالا ناراضی هستید، باید #استعفا بدهید و اعلام كنید كه ما با حقوق دویست تومان حاضریم قبول نمایندگی كنیم. اگر موكلین یا آنها كه شما را انتخاب كردهاند، راضی شدند و باز به مجلس آمدید، حق دارید دویست تومان بگیرید. غیر از این هم راهی ندارید.»
تنها در محراب (برگهایی از زندگی شهید مدرس)، صفحه ۳۴
@fetneh1🔥🏴
🐑 #تظاهرات #گرگها برای آزادی #گوسفندان !!!!
چوپان گله گوسفندان را به آغل برد و همه درهای آن را بست. چون گرگهای گرسنه سر رسیدند، درها را بسته یافتند و از رسیدن به گوسفندان ناامید شدند. برگشتند تا نقشه ای برای آزادی گوسفندان (بدست آوردن راحت تر گوسفندان) از آغل پیدا کنند.
سرانجام #گرگ ها به این نتیجه رسیدند که راه چاره، برپایی تظاهراتی جلوی خانه #چوپان است که در آن #آزادی گوسفندان را فریاد بزنند.
گرگها تظاهرات طولانی را برپا کردند و به دور آغل چرخیدند.
چون گوسفندان فریاد گرگها را شنیدند که از آزادی و #حقوق شان دفاع میکنند، تحریک و برانگیخته شدند و به آنها پیوستند.
🐏 آنها شروع به انهدام دیوارها و درهای آغل با شاخهایشان کردند، تا اینکه دیوارها شکسته شد و درها باز گردید و همگی #آزاد!! شدند.
گوسفندان به صحرا گریختند و گرگها پشت سرشان دویدند. چوپان صدا میزد و گاهی فریاد می کشید و گاهی عصایش را پرتاب میکرد تا بلکه جلویشان را بگیرد. اما هیچ فایده ای نه از فریاد و نه از عصا، دستگیرش نشد.
گرگها گوسفندان را در صحرایی بدون چوپان و نگهبان یافتند. آن شب، شبی تاریک برای گوسفندان #آزاد و #رها بود و شبی اشتها آور برای گرگهای به کمین نشسته.
روز بعد چون چوپان به صحرایی که گوسفندان در آن آزادی!! خود را بدست آورده بودند رسید، جز لاشه های پاره پاره و استخوان های به خون کشیده شده، چیزی نیافت.
📖 این حکایت، حکایت آشنایی است....
حکایت #افراد است که، ناآگاهانه، به دعوت و دام #منافقین و شیپور #آزادباش #دشمنان خود، برای #آزادی!!! به خیابان می ریزند!
در ایران راه برای پیشرفت و رشد، باز است.
زنان ما برای درس خواندن، آموختن علم، هنر و پیشرفت کردن آزاد آزاد هستند.
ولی دشمنان میخواهند به نام آزادی!!، به زنان راحت تر دسترسی داشته باشند و به مانند غرب، زنان را در حد کنیز جنسی ، برده، وسیله لذت بردن، سکس، رقاصی و هرزه بودن، تنزل دهند!!!
@fetneh1🔥