eitaa logo
ایران سبز
950 دنبال‌کننده
36هزار عکس
25.8هزار ویدیو
127 فایل
صدای ایران (فریدونکنار) جدید ترین خبرهای شهرستان فریدونکنار مذهبی، سیاسی، روشنگری، بصیرت افزایی و شهدایی سرپرست باشگاه خبرنگاران شهرستان فریدونکنار مدیر مسئول: توحید یوسفی جهت ارتباط با مدیر کانال👇👇👇 @yosefi_sabz لینک کانال👇👇👇 @fk_sabz
مشاهده در ایتا
دانلود
😂😂 🤭😳😱 دو ـ سه نفر بیدارم کردن و شروع کردن به پرسیدن سوالهای مسخره و الکی. مثلا می‌گفتن: «آبی چه رنگیه؟»😕 عصبی شده بودم🤨 گفتن: «بابا بی خیال، تو که بیدار شدی، حرص نخور بیا بریم یکی دیگه رو بیدار کنیم»🤩 دیدم بدم نميگن! خلاصه همینطوری سی نفر و بیدار کردیم! 😝 حالا نصفه شبی جماعتی بیدار شدیم و هممون دنبال شلوغ کاری هستیم. قرار شد یک نفر خودش رو به مردن بزنه و بقیه در محوطه قرارگاه تشییعش کنند!😰 فوري پارچه سفیدی انداختیم روی محمدرضا و قول گرفتیم که تحت هر شرایطی خودش رو نگه داره⚰ گذاشتیمش روی دوش بچه‌ها و راه افتادیم. گریه و زاری😭 یکی می‌گفت: «ممد رضا! نامرد! چرا تنها رفتی؟»🤭🙊 یکی می‌گفت: «تو قرار نبود شهید بشی» دیگری داد می‌زد: «شهیده دیگه چی میگی؟ مگه تو جبهه نمرده؟»🙄 یکی عربده می‌کشید😫 یکی غش می‌کرد! در مسیر، بقیه بچه‌ها هم اضافه می‌شدن و چون از قضیه با خبر نبودن واقعا گریه و شیون راه می‌انداختن! گفتیم بریم سمت اتاق طلبه ها!🚶‍♂ جنازه رو بردیم داخل اتاق😁 این بندگان خدا كه فكر مي‌كردن قضيه جديه، رفتن وضو گرفتن و نشستن به قرآن خواندن بالای سر میت!!!🙈 در همین بین من به یکی از بچه‌ها گفتم: «برو خودت و روی محمدرضا بنداز و یه نیشگون محکم بگیر.»😂 رفت گریه کنان پرید روی محمدرضا و گفت: «محمدرضا! 😫 این قرارمون نبود! 🤨 منم می‌خوام باهات بیام!»😫 بعد نیشگونی🤞 گرفت که محمدرضا از جا پرید و چنان جیغی کشید که هفت هشت نفر از این طلبه‌ها از حال رفتن!😰 ما هم قاه قاه می‌خندیدیم😂 خلاصه اون شب با اینکه تنبیه سختی شدیم ولی حسابی خندیدیم🤭😄😂 شادی روح شهدایی که رفتند وخاطرات آنها به جاماند 🥀 @fereidonkenar_sabz
😄😄 📽 مثل این که اولین بارش بود پا به منطقه عملیاتى مى گذاشت. از اون آدم هایی بود که فکر مى کرد مأمور شده است که انسان هاى گناهکار به خصوص عراقى هاى فریب خورده را به راه راست هدایت کرده، کلید بهشت را دستشان بدهد. شده بود مسئول تبلیغات گردان🎙 دیگر از دستش ذلّه شده بودیم😒 وقت و بى وقت بلندگوهاى🔈 خط اول را به کار مى انداخت و صداى نوحه و مارش عملیات تو آسمان پخش مى شد و عراقى ها مگسى مى شدند و هر چى مهمات داشتند سرِ ماىِ بدبخت خالى مى کردند💥 از رو هم نمى رفت🤭 تا اینکه انگار طرف مقابل، یعنى عراقى ها هم دست به مقابله به مثل زدند 🔈 و آن ها هم بلندگو آوردند و نمایش تکمیل شد📢 مسئول تبلیغات براى اینکه روى اونا رو کم کنه، نوار "کربلا کربلا ما دار می آییم رو گذاشت📻 لحظه اى بعد صداى نخراشیده از بلندگوى عراقى ها پخش شد که🔊 آمدى، آمدى😍 خوش آمدى جانم به قربان شما @fereidonkenar_sabz
😄😉😂 تی تی تی تیر خورده وقتی "سید حمید قریشی " از بچه‌های گروهان را که کمی زبانش لکنت داشت دیدم،😛 پرسیدم از سعید دلخوانی خبری دارد یا نه؟ او که هیجانی شده بود گفت: سعید دستش تی تی تی تی تی تیر خورده 🤭 که خنده ام گرفت 😄 و گفتم: -وووه ....سعید این همه تیر خورده؟!!😱 خودش هم خنده‌اش گرفت"😂 @fereidonkenar_sabz
😂😂😂 🤭 پدر و مادر می‌گفتند بچه‌ای و نمی‌گذاشتند بروم جبهه🙄 یک روز که شنیدم بسیج اعزام نیرو دارد😍 لباس‌های «صغری» خواهرم را روی لباس‌هایم پوشیدم و سطل آب را برداشتم و به بهانه‌ی آوردن آب از چشمه زدم بیرون😄 پدرم که گوسفندها🐑 را از صحرا می‌آورد داد زد: «صغرا کجا ؟»🙊 برای اینکه نفهمد سیف‌الله هستم سطل آب را بلند کردم که یعنی می‌روم آب بیاورم🏃‍♂ خلاصه رفتم و از جبهه لباس‌ها را با یک نامه پست کردم💌 یک بار پدرم آمده بود و از شهر به پادگان تلفن کرد📞 از پشت تلفن به من گفت: 🎙 «بنی صدر! وای به حالت! مگه دستم بهت نرسه😅😅 @fereidonkenar_sabz
😂😂 سرهنگ عراقی گفت"برای صدام صلوات بفرستید" 😒 برخاستم با صدای بلند داد زدم📣 " سرکرده اینها بمیرد صلوات 😎 " طوفان صلوات برخاست 🤣😂 "قائد الرئیس صدام حسین عمرش هرچه کوتاه تر باد صلوات" 😅 سرهنگ با لبخند 😁 گفت بسیار خوب است . همین طور صلواات بفرستید👌🙊 "عدنان خیرالله با آل و عیالش نابود باد صلوات " طه یاسین زیر ماشین له شودصلوات طوفان صلوات بود که راه افتاد... در حدود یک ساعت نفرین کردیم و صلوات فرستادیم😐😂 @fereidonkenar_sabz