قشنگترینسرگردونۍ چیه؟!
-هیمیونگلزارشھدابگردۍ
دنبالرفیق شھیدت... :)
#شهدا
هیچزمان آدمهایی که تورو بهخدا نزدیک
میکنن ، رها نکن! بودنِ آنها ، یعنی خدا
هنوز حواسش بهت هست :))
- شهید جهاد مغنیه.
#شهیدانه
#شهدا
➥︎ 𝒉𝒕𝒕𝒑𝒔://𝒆𝒊𝒕𝒂𝒂.𝒄𝒐𝒎/𝒇𝒌𝒎𝑭𝒎𝒌┃):مـجـنـوט الـحـسـیـن
میگویند:#شهدا رفتند تا ما بمانیم!
ولے من میگویم:
شهدا رفتند تا ماهم به دنبالشان برویم..
آری جا ماندهایم...🕊💔
دل را باید صاف کرد..🙂❤️🩹
#شهیدانه
➥︎ 𝒉𝒕𝒕𝒑𝒔://𝒆𝒊𝒕𝒂𝒂.𝒄𝒐𝒎/𝒇𝒌𝒎𝑭𝒎𝒌┃):مـجـنـوט الـحـسـیـن
آیشهدا...
دراینشلوغیدنیافراموشتاننکردیم
درشلوغیقیامتفراموشماننکنید
دستماروبگیرید...
#شهدا🥺🕊
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
➥︎ 𝒉𝒕𝒕𝒑𝒔://𝒆𝒊𝒕𝒂𝒂.𝒄𝒐𝒎/𝒇𝒌𝒎𝑭𝒎𝒌┃):مـجـنـوט الـحـسـیـن
6.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‹‹‹برای رسیدن به پله ای که شهید بر آن ایستاده است، باید گامی به بلندای گذشتن از همه چیز برداشت، حتی گذشتن از آبرو...! ›››
#استوری
#شهدا
#فاطمیه
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
➥︎ 𝒉𝒕𝒕𝒑𝒔://𝒆𝒊𝒕𝒂𝒂.𝒄𝒐𝒎/𝒇𝒌𝒎𝑭𝒎𝒌┃):مـجـنـوט الـحـسـیـن
همه ی روضه
همین است و همین است فقط
درد یک "سوخته" را
سوخته ها میفهمند
تا قیامت
سرِ سربندِ "تو" بی بی دعواست...
معنی این سخنم را
#شهدا می فهمند...
#يا زهراء (س)
➥︎ 𝒉𝒕𝒕𝒑𝒔://𝒆𝒊𝒕𝒂𝒂.𝒄𝒐𝒎/
@fkmFmk┃):مـجـنـوט الـحـسـیـن
اینا همشون رفتن تا حرم بی بی زینب و سه ساله حسین در امان بمونه!:)))💔
#شهدا
#حرم
#حضرت_زینب
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
➥︎ 𝒉𝒕𝒕𝒑𝒔://𝒆𝒊𝒕𝒂𝒂.𝒄𝒐𝒎/𝒇𝒌𝒎𝑭𝒎𝒌┃):مـجـنـوט الـحـسـیـن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا نفس میزنیم همه تا دمی که زنده ایم😢💔
#شهدا
#شهدا_شرمنده_ایم
➥︎ 𝒉𝒕𝒕𝒑𝒔://𝒆𝒊𝒕𝒂𝒂.𝒄𝒐𝒎
@fkmFmk┃):مـجـنـوט الـحـسـیـن
هدایت شده از بنر کانالها
6.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باشهدا🥹بودن سخت نیست باشهدا ماندن سخته🥹🥹
https://eitaa.com/joinchat/525140762Cb1b488f25a
میخوای لحظه لحظه ی وقت تو فضای مجازی رو پر کنی ازعطر یاد#شهدا🥹؟!
اززندگی#شهدا درس بگیر🥹
#شهدایی زندگی کن بشو#شهید زنده🥹
هرچه داریم از#شهیدان است🥹🥹😭
کانال برادر شهیدم🥹🥹🥹
https://eitaa.com/joinchat/525140762Cb1b488f25a
مـجـنـوט الـحـسـیـن🇵🇸
🌱✨🌱✨🌱✨ ✨🌱✨🌱✨ 🌱✨🌱✨ ✨ 📿#تسبیح_فیروزهای آقا رضا:_بچهها پیاده شین وقت نماز و غذاست منم همراه ن
🌱✨🌱✨🌱✨
✨🌱✨🌱✨
🌱✨🌱✨
✨
📿#تسبیح_فیروزهای
به ورودی که رسیدیم دیدم آقا رضا و اقا مرتضی حتی نرگسم کفشاشونو درآوردن. علتشو نمیدونستم ولی منم با دیدن این صحنهها کفشمو درآوردم.
چشمم گنبد فیروزهای افتاد. دلم لرزید به نرگس نگاه میکردم که درحال گریه کردن بود. آقا رضا و آقا مرتضی از ما جلوتر بودن شانههای لرزانشون و میشد دید.
مگهاینجاچهخبربود؟...
خبری که من ازش بیخبر بودم!
عدهای رو میدیم که یه گوشه نشستنو با خودشون خلوت کردنو گریه میکردن.
مادری دیدم که حتی توان حرکت نداشت، روی صندلیاش نشسته بود و به گنبد فیروزهای، نگاه میکرد، انگار یه عالمه
حرف واسه گفتن داشت.
دوروبرم تزیین شده بود از پرچمهای مشکی و قرمز، که روی هر کدامشان نام یا فاطمهزهرا خودنمایی میکرد.
آقا رضا و اقا مرتضی رو دیگه ندیدم، نرگس
گفته بود رفتن داخل چادرا کاری دارن. نرگس حرکت میکرد و من پشت سرش میرفتم.
چشمم به گروه افتاد که یه اقایی داشت برای افراد توضیح میداد. از نرگس جدا شدمو رفتم سمت جمعیت، همراه جمعیت حرکت کردیم.
رسیدیم به یه سهراهی
که اون اقا گفت اسم اینجا " سهراهی شهادته "...میگفت. خیلی اینجا شهید شدن...
حالا فهمیده بودم که چرا کفشامونو از پاهامون درآوردیم.
به خاطر #حرمت این #شهدا بود.
اینقدر سوال در ذهنم بود که جوابشونو کم
داشتم میگرفتم. یه دفعه چشمم به چند آقای مسن افتاد. که سجده به خاک کردن و از بیوفاییهاشون صحبت میکردن که از قافله #جا_موندن.
چقدر من راهو اشتباه رفتم....
در دل این خاک چه جوانانی با هزاران امید و آرزو نهفته است.
تو فکر و خیال خودم بودم که خودمو در میان جمعیتی جلوی درب سبز رنگ دیدم.
حس عجیبی داشتم، یک دفعه در میان اینهمه صداها بغضم شکست. نمیدانستم چه بخواهم از شهدا. فقط تنها چیزی که میخواستم این بود که منو #ببخشن.. ببخشن که از آرزوهاشون گذشتن تا من بتونم #راحت زندگی کنم...ببخشن که جواب این محبتهاشونو بد دادم...
از جمعیت بیرون آمدم و رفتم در کنار کاروان..
با شنیدن. سخنان اون آقا، بندبند دلم به لرزه افتاد..
میگفت اینجا قبر مطهر ۸ شهیدِ
که کامل نبودن، قطعههایی از سر و دست و پا جمعآوری شده و به خاک سپردن... که شدن #شهدای_گمنام....
پاهام به لرزه افتاد و زانوهام شل شد و نشستم.
سرمو گذاشتم روی خاک و گریه میکردم.::
" نمیدونم به کدامین کار خوبم
مستحق دیدارتون بودم..."
بعد از مدتی نرگس اومد سمتم:
نرگس:_کجایی رها،من که نصف عمر شدم
با دیدن نرگس خودمو به آغوشش انداختمو یه دل سیر گریه کردم. نرگسم شنوای خیلی خوبی بود برای حرفای دلم.
حرفایی که جگرم را سوراخ کرده بود...
چند روزی در شلمچه بودیم.
#دل_کندن از #شهدا خیلی سخت بود....
#اولین_نمازمو در اونجا خوندم.
از شهدا خواستم که کمکم کنن، کمکم کنن این محبتی که نصیبم شده، به این راحتی از
دست ندم. نرگسم چادرشو به من هدیه داد...
#پارت_هجده