eitaa logo
مـجـنـوט الـحـسـیـن(؏)🇮🇷
3.1هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
10.6هزار ویدیو
30 فایل
•{﷽}• خواب‌دید‌م‌کہ‌شدم‌زائربین‌الحرمین گفتم‌بہ‌خودم‌هرچہ‌صلاح‌است... حسین‌آرزوی‌حرمت‌کرده‌مࢪادیوانہ أنت‌َمَولاوأنَا…! هرچہ‌صلاح‌است‌حسین♥ . مداحیام🌿: @irmahAir_1_2_8 شروطمون: @fhosein_1_2_8 تبلیغات: @cherik_mediagsba_313 . پایان!ان شاءالله شهادت✨.
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼 🍃🌼 🌼 🌙 خدارو شکر کلاس تموم شد.... واقعا دیگه حوصله ام سر رفته بود،سریع وسایلامو جمع کردم اومدم بیرون پله ها رو تند تند دویدم و رسیدم به محوطه، نفس مو با خیال راحت دادم بیرون، سمت سمیرا که رونیمکت پشت به من بود راه افتادم، آروم دستامو رو چشماش گذاشتم، سریع دستشو رو دستام گذاشت -خودِ نامردتی! با خنده دستامو از روی چشماش برداشتم و کنارش رو نیمکت نشستم -حالا چرا نامرد؟! در حالی که گوشیش رو تو کیفش می انداخت گفت: _نیم ساعته منو اینجا کاشتی اونوقت میگی چرا نامرد -خب عزیزم چکار کنم استاد مگه میذاشت بیام بیرون هی گیر داده بود جلسه ی آخر و چه میدونم سوال و ... پرید وسط حرفم -باشه باشه قبول، حالا پاشو بریم تا دیر نشده بلند شدیم راه افتادیم .. هنوز چند قدم برنداشته بودیم که گفت: _نظرم عوض شد چادرمو یه کم جمع کردم و گفتم: _راجبه چی؟ -پسر خاله ی نردبونم! زدم زیر خنده که گفت: _در مورد کادو برای بابام دیگه در حالی که میخندیدم گفتم: _خیلی دیوونه ای سمیرا ..من نمیدونم اون پسرخاله ی بنده خدات آخه چه گناهی کرده اومده خاستگاری تو روشو برگردوند و گفت: _اییشش، ولش کن اونو ..فعلا تولد بابا رو بچسپ سری تکون دادمو گفتم: _والا چه میدونم به نظرم همون پیراهنی که اون روز دیدیم خوب بود همونو بگیریم -آخه میدونی میترسم زیاد تو چشم نیاد .. مثلا قراره چشم فامیل رو دربیارما لبخندی زدم و گفتم: _امان از دست تو دختر! 🌼 🍃🌼 🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼