eitaa logo
فلانی
476 دنبال‌کننده
10 عکس
22 ویدیو
1 فایل
انسیه سادات هاشمی شعر
مشاهده در ایتا
دانلود
فلانی
لینک تهیهٔ کتاب: http://setakpub.ir/?product=%d8%a7%d9%86%d8%af%db%8c%d8%b4%d9%87%d9%87%d8%a7%db%8c-
در این کتاب روند مذاکرات کمپ‌دیوید و تأثیر انقلاب ایران بر تحولات سیاسی منطقه را از زبان نویسنده‌ای مصری می‌خوانیم که از پیمان صلح میان مصر و اسرائیل حمایت می‌کند و نگاهی خوش‌بینانه به نقش میانجی‌گر آمریکا و شخص کارتر دارد. این یادداشت‌ها هم‌زمان با سیر مذاکرات نوشته و بدون دخل و تصرف منتشر شده است. احسان عبدالقدوس پس از شکست تجربه‌ی جنگ با اسرائیل برای بازپس‌گیری اراضی، تنها راه حل را مذاکره و توافق می‌داند و منتظر معجزه‌ی آمریکا برای پس گرفتن سرزمین‌های عربی از اسرائیل است. اما مذاکرات به شکلی پیش می‌رود که نویسنده را غافلگیر و ناامیدتر از قبل می‌کند و آخرین یادداشت او در بن‌بستی تاریک به پایان می‌رسد. او خود این یادداشت‌ها را که در زمان خود در روزنامه‌های مصر منتشر نشده بودند، بعد از سال‌ها در کتابی منتشر می‌کند و می‌گوید اخبار به بوته‌ی فراموشی سپرده می‌شوند، اما تفسیرِ آنها که سنگ بنای اندیشه‌ی سیاسی به شمار می‌رود، باید ماندگار شود تا اشتباهات تاریخ تکرار نشود.
حال من خوب است با بی‌عشقی‌اش، زارش نکن طفل بازیگوش من خوابیده بیدارش نکن من سرم گرم کتاب و درس و بحث و فلسفه است مست عقل است این حواس ای عشق هشیارش نکن! شاید از این زهر قبلاً خورده می‌داند که چیست شاید اصلاً تازه در ترک است اصرارش نکن پیش چشمم عشق می‌نوشی و مستی می‌کنی شوخی بیمزه‌ات را باز تکرارش نکن دلشکسته ممکن است از بیدلی دل بشکند پیش چشمش دل به دل مگذار ناچارش نکن تازه دارد حال من بهبود پیدا می‌کند عشق را از دور و بر بردار، بیمارش نکن @folanipoem
پشیمان است هرکس عشق را پنهان نگه دارد پشیمان‌تر کسی که عشق خود را برملا کرده
هدایت شده از ....
انجمن شعر قم زمان: پنج شنبه ها ساعت ۱۶ مکان: بلوار جمهوری ساختمان شهید آوینی طبقه ۲ اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان قم https://eitaa.com/anjomansherqom
امروز دلتنگش شدم قلیان کشیدم دلخسته از دنیا به قصد جان کشیدم سرگیجه‌ها و سرفه‌ها را نوش کردم با درد تا دردم شود درمان کشیدم حالم به هم می‌خورد از بوی دوسیبش اما کشیدم، با لب خندان کشیدم! جمعی خمارآلود دورم را گرفتند فارغ از آنان، در تو سرگردان کشیدم گفتند «ناولها» که ما هم سهم داریم بی‌وقفه تا شب از لج آنان کشیدم پُک می‌زدم داغِ ذغالش تازه می‌شد می‌سوخت در زجری که از هجران کشیدم «این زهرماری‌ها فقط سمّ است دختر!» مادر نمی‌داند چه پیش از آن کشیدم! آن کس که پشتم بود خود آمد به جنگم بی‌یار ماندم، پا از این میدان کشیدم اندازهٔ مردی‌ش نامردی بلد بود از مرد و نامردِ جهان یکسان کشیدم پیغام‌هایش را سپردم دستِ آتش دودی سراسر پوچی و هذیان کشیدم آتش، دروغِ نامه را آرام سوزاند از «عشقِ بی‌پایان» فقط «پایانِ» آن ماند @folanipoem
زمین نظاره‌گر و آسمان در آتش بود و آیه‌های نبیِّ زمان در آتش بود وصیتی به زمین خورد و مصحفی می‌سوخت درون خانه دو ثقل گران در آتش بود خبر بده و نگو خانه‌ی که بود، فقط بگو که خانهٔ زوجی جوان در آتش بود کسی نمی‌رود آیا به دادشان برسد؟ کسی نرفت... که تک‌پهلوان در آتش بود به جز بشر که خجالت سرش نشد هرگز ز شرم، میخ و در و ریسمان در آتش بود نماز تفرقه در مسجدالنبی برپا و روی مئذنه‌هایش اذان در آتش بود صدای گریه میاید صدای گریه‌ی مَرد! کنار قبر نبی کهکشان در آتش بود مسیر خانه به مسجد قدم‌قدم می‌سوخت که قلبِ بانوی دامن‌کشان در آتش بود کجاست حسن ختامی؟ کجا گلستانی؟ خدا! چقدر مگر می‌توان در آتش بود؟ گرفته بود هوا در خجالت مسجد رسید فاطمه لرزید قامت مسجد مباد فاطمه نفرین کند که بی‌تردید از این قبیله کسی روز خوش نخواهد دید بگو به فاطمه اینک به خانه برگردد و کاش می‌شد از اینجا زمانه برگردد دری نسوخته باشد کسی زمین نخورد و بدر بارقهٔ کینه‌اش به دین نخورد به بیعتش بروند از مهاجر و انصار غدیر با همه زیبایی‌اش شود تکرار تمام مئذنه‌ها یکصدا شوند آنگاه به بانگ أشهد أنّ علی وليّ الله سپس روند زنان هم به دیدن زهرا که آمده پسرش با سلامتی دنیا به جمع فاطمه زینب علی حسین و حسن خوشا چنین خوش و خرم دوباره جمع شدن دوباره خانهٔ زهرا نمازخانه شود دوباره کشتی نوح از دلش روانه شود بنا کنند از این خانه راه روشن را در امتی که نگه داشت حرمت زن را @folanipoem
تُنسى، كأنَّكَ لم تَكُنْ تُنْسَى كمصرع طائرٍ ككنيسةٍ مهجورةٍ تُنْسَى، كحبّ عابرٍ وكوردةٍ في الثلج .... تُنْسَى از یاد می‌روی طوری که انگار اصلاً نبوده‌ای از یاد می‌روی مثل مرگ یک پرنده مثل یک کلیسای متروکه از یاد می‌روی مثل عشقی زودگذر مثل گلی در برف از یاد می‌روی... @folanipoem
راستی! امروز گفتم دوستت دارم عزیز؟ دوستت دارم دمادم دوستت دارم عزیز! کل عالم دوستت دارند می‌دانم ولی من به قدر کل عالم دوستت دارم عزیز! تلخیِ دوری مرا هرچند غمگین می‌کند گاه اصلا با همین غم دوستت دارم عزیز! عشق یعنی اینکه من هر بار می‌بینم تو را مثل عشقی تازه آن دم دوستت دارم عزیز قلب عاشق نامنظم می‌تپد عاقل که نیست عفو کن که نامنظم دوستت دارم عزیز تشنه‌ام باشی برایت تا ابد سرچشمه‌ام جاودان مانند زمزم دوستت دارم عزیز عشق خواهد گرم کرد این زندگی را یک تنه مثل یک آغوش محکم دوستت دارم عزیز عشقم از دیوانگی‌هایم در این خلوت نترس پیش مردم مثل آدم دوستت دارم عزیز! گرچه پشت مذهبی‌ها حرف خیلی می‌زنند حرف مردم به جهنم «دوستت دارم» عزیز! @folanipoem
و در آغاز، مادر بود و مادر از خدا، آری چه ابداعی، چه اعجازی، چه تدبیر سزاواری که رحمت را چنین زیبا مجسم کرده در انسان و جا داده است در عمق وجود او چه اسراری برای داستان آفرینش قهرمان می‌خواست برای آفریدن، عاشقی، مردی، فداکاری دویدن‌های هاجر گوشه‌ای از نقش مادر بود وگرنه زودتر می‌شد خدا زمزم کند جاری و آنجایی که مهر مادری هست و مجالش نیست به ناگه می‌رسد از نیل فرزندی به درباری و تا مادر دلش می‌گیرد از دوریِ فرزندش همه دربار می‌گردند دنبال کمک‌کاری سپس در دوردستِ قصه‌ای در اوج تنهایی برای مادری خرما میارد نخلِ بی‌باری در آن سو کعبه آغوش خودش را می‌گشاید تا به دنیا آورد مادر در آن فرزند کرّاری و اوج داستان آنجا که مادرهایی از قصه چه زیبا جمعشان جمع است در یک چاردیواری که دارد مادری دنیا میارد مام دنیا را وفا را، عشق را، ایثار را، ام ابیها را
🔴ششمین جشنواره بین‌المللی شعر(حوزه) اشراق 🔸ویژه طلاب و فضلای حوزه علمیه 🔹در بخش‌های شعر کلاسیک، نو، کودک و نوجوان، نوحه و سرود 📆مهلت ارسال آثار: ۱۰ بهمن‌ماه ۱۴۰۲ 🔰کسب اطلاعات بیشتر و ارسال اثر از طریق: http://shear.eshragh.ir 🔸دبیرخانه ششمین جشنواره شعر حوزه(اشراق) @shear_eshragh
مرا در عشق، هر پیغمبری آمد ملامت کرد دلم _فرعون من_ گستاخ‌تر شد، استقامت کرد فُرادا ایستادم بلکه تنها با خدا باشم نمازم را نگاهی سامری‌مسلک امامت کرد سفر کردم که شاید بشکنم بهت نمازم را دلم در نیلِ چشمی غرق شد، قصد اقامت کرد به خود رو کردم و گفتم: تمامت می‌کنم دنیا صدایی خسته در من ناله زد: دنیا تمامت کرد! عصا برداشت در قلبم شکاف انداخت پیغمبر چه دریایی به راه انداخت از سنگی، قیامت کرد دلم در های و هوی موج‌هایش دست و پا می‌زد ولی افسوس خیلی دیر ابراز ندامت کرد شدم ‌آیینهٔ عبرت شکسته بر لب ساحل برای هرکه در این ورطه آهنگ شهامت کرد @folanipoem
جناب عشق! نیا! این غزل برای تو نیست که هیچ حوصله‌ی شرحِ ماجرای تو نیست که شعر مدتی از عشق داده استعفا مکوب این همه بر در، هوا هوای تو نیست غرض گلایه‌ام از درد دل شنیدن‌هاست شنیدنی که اگر درد نه دوای تو نیست گلایه پیش کسی که تو را نمی‌فهمد کسی که جنس بلایایش از بلای تو نیست تویی که سرزنشم می‌کنی و می‌خندی به راه رفتن من، کفش من که پای تو نیست! «چه احمقی! چه جوانی! چه ساده‌ای دختر!» جوابِ درد دلت با کسی که جای تو نیست به جز خدا که «هو العشق» هرگز از احدی مخواه درد دلی هیچ کس خدای تو نیست @folanipoem