_ دردت چیست؟
_ شوخیهایم را نمیگیرد. همهٔ خندههایم در نطفه خفه میشوند.
_اوه! این را خوب میفهمم. خیلی دردناک است.
_ چند بار منظورم را طوری فاجعهبار اشتباه گرفته که مجبور شدهام برایش نکتهٔ شوخیام را توضیح دهم.
_ نه! این کارَت را نمیبخشم!
_ میفهمم! چه خیانتی بزرگتر از این که یک جوک را کالبدشکافی کنی؟ ولی تو جای من نیستی. دیروز به یک جوک خیلی بیمزه یک ساعت قاهقاه خندید.
_ 😂😂😂
_ اتفاقا حال من هم همین بود. به خندهٔ او قاه قاه خندیدم. خندهام آنقدر عصبی بود که رگهای پیشانیام داشت میترکید.
_ حالا میخواهی چه کار کنی؟
_ چرا آدمها یا خوب و بیمزهاند یا بامزه و عوضی؟
_ خوب گفتی عوضی 😂😂😂
_ ممنونم! فقط یک عوضی میتواند حال یک عوضی را درک کند
_ نگفتی! چه کار میکنی؟
_ دلم آدمِ خوب میخواهد.
_ دلت کارش درست است.
_ ای والله! من رفتم.
_ به سلامت!
یک چیزی... شوخیهایت را دور نریز! نگه دار برای ما.
_ سرد شود از دهن میفتد.
_ میفهمم متاسفانه.
_ من رفتم.
راستی! میدانی فراتر از فراموشی چیست؟
_ چی؟
_ فراگربهای.
_ به این خندید؟ 😂عزیزم 😂 برایت آرزوی صبر میکنم 😂😂😂
#دیالوگ
#درددل_مردم
@folanipoem