eitaa logo
☀کانون مهدوی به دنبال آفتاب
1هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
3هزار ویدیو
127 فایل
@Sushyyant 📲 ایتا https://eitaa.com/joinchat/2926182411Cf13aa564ef 👌کپی مطالب جهت نشر و شناخت منجی بلامانع است
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 ‌²‌جذاب ❤️ نویسنـده: ☺️ نمیدونستم از اینکه به کما نرفته بود خدارو،شاکر باشم یا از این دم و دستگاهای لعنتی که بهش وصل شده بودن دل گرفته! گنگ بودم!! تو بد خلاءای گیر کرده بودم... همیشه من به عنوان دکتر"پارسـا" باید اجازه ی ورود به اتاق مراقب های ویـژه رو به تموم کسایی که الان حال منو داشتن و یکی مثل "حامدم" که با چشم انتظاری منتظر دیدن چشمای بسته ی بیمارشون بودن رو میدادم اینهمه مجوز ورود میدادم و میگفتم فقط پنج دقیقه و زیاد طولش ندین حالا خودم دچارش شده بودم.. تواین گرفتاری ته امیدم بچه هام بودن!! رفتم نشستم کنار تخت: +سلام حامد خوبی؟! ببینم نمیدونی من طاقت ندارم؟! یادته صدام میکردی خانوم دکترم؟ الان همون خانوم دکتر شده پرستارتا خانوم دکترت بدجوری حالش بده ها!!! چشمای تو مورفین دلشه ها نگفتی دووم نمیارم بدون تو؟! اشکام رو گونه هام میریخت و حالم بد شده بود هق هق گریه هام سرگرفت و گذاشتم دستم دستای سردشو لمس کنه!!! اشکام روی دستاش فرود اومد سرمو گذاشتم رو دستاش!! حسِ دلتنگی با اینکه پیششم اذیتم میکرد!! یکم که اروم شدم دوباره صداش زدم +حامـد؟ -حس کردم که جوابمو به جـانِ حامد داد!ٍ! به خیال خودم پوزخندی زدم!! +حامد زودتر پاشو که راحیلو مهرادت هوای باباشو کردنا الان یه روز تمام از راحیلم از مهرادم خبر نداشتم... سپرده بودم به نـدا آخـه شیفتش تموم شده بود!!! سرمو تکیه دادم رو تخت و چشامو بستم به امید اینکه شاید آرامشی به دلم رخنه کنه! اما این "فشارٍ خستگی دوروزه" باعث شده بود به چند ثانیه نکشید که خوابم ببره.. دور وبرم زمین های خشکی بود که انگار چندساله که رنگ آب رو ندیدن! ترک خورده بودن و ازهم شکافته شده بود تا چشمم کار میکرد همه جا کویر بود و کویر آب میخواستم!! بدجوری تشنم شده بود اینجا کجا بود من کجام؟! چشمه ای دیدم.. به پاهای سست و بی حالم قوت راه رفتن دادم!! دو گرفتم و هر چند تا قدم زمین میخوردم.. دوباره پا میشدم به امید همون چشمه!! نزدیکش شدم که..... 💌] .. کپی ممنوع⛔️⛔️ 🍃☄🍃☄🍃☄🍃☄🍃☄ ✨ https://eitaa.com/asheqaneh_arefaneh ✨ ☄🍃☄🍃☄🍃☄🍃☄🍃