#دلنوشته اعضا
پیام بیماری #کرونا این بود که
آلودگی یک نفر به بقیه هم مربوطه
و همه باید مانع انتشار ویروس بشیم!
باور داشته باش که بی حجابی
زمینه ساز انتشار #ویروس_گناه
در جامعه است!
رعایت #حجاب برای #مصونیت ماست
بیا #پشتیبان_هم باشید
✅@fordooeha
🌹🕊🌺🕊🌺🕊🌹
#دلنوشته
#حرف_دل
دوباره #دلنوشته ...
دوباره نامه ...
دوباره حرفای دلم روی کاغذ ...
دوباره....
حنجره ام ، شما را فریاد میزند
شما که تجلی #عشق هستید
#قنوتم را طولانی می کنم
شک ندارم شما برای #روسفید شدم ، نیمه شبی دعا می کنید
چراغ دلم را هر روز
با یاد شما روشن می کنم
یااااااااد امام وووووو #شهدااااااااا دل ووووو می بره کَرررررربُلا.....
و اتاقم را با #عکس و #سربند و چفیه های #خونین شما #تزیین میکنم
و همیشه بخاطر می سپارم
#شهدا چرا رفتند
ای #شهید باید به شما
زنجیر کنم بند #دلم را....
#ارسالی_از_اعضاء
📌 تمام سال را منتظر بیعت ما هستید...
🔹 گاهی وقتها همه چیز به هم گِره میخورد. ما میمانیم و یک سرگشتگی مطلق! گاهی بدجور خسته میشویم. دیگر نه زندگی را میخواهیم و نه توانی برای نفس کشیدن داریم و این غم، زمانی بیشتر میشود که فکرمان به یکسال پیش، دقیقاً به همین روز و ساعت پَر میکشد.
🔸 صدای خودمان است که در گوشمان میپیچد: عهد میبندم... و حالا وقتی به عهدهای شکستهشدهٔمان فکر میکنیم، از خودمان هم خسته میشویم. اما همان خدایی که ظهور شما را بر ما وعده داده است، «امید» را به قلبهایمان هدیه کرده.
🔹 وقتی هنوز به شما فکر میکنیم و برای گناهانمان غمگینیم، یعنی نگاه همیشه همراه شما، یک ثانیه هم از روی زندگی ما برداشته نشده. یعنی هنوز هم ما را فرزند خود میدانید.
یعنی هنوز هم میتوانیم لبخند را به لبهایتان هدیه کنیم.
🔸 آری ما هنوز هم میتوانیم و امید داریم
برای روزی که به قولهایمان عمل کنیم و باغیرت پای ظهور بمانیم. مهدی جانم، شما تمام سال را منتظر بیعت ما هستید و ما حالا همین لحظه عهد میبندیم برای یاریتان تا پای جان بایستیم.
📝 #دلنوشته
#روز_بیعت
✅@fordooeha
📍مسابقه بزرگ هلالِ زیبا | ویژه مبعث پیامبر مهربانیها
🔸شرکتکننده شماره ۴۴
✅ سرکار خانم فائزه بخشی
استان قم
#دلنوشته
بسم الله الرحمن الرحیم
(انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق)
دل که امروز دگرگونه صفایی دارد خبر از دعوت فرخنده لقایی دارد
بنده خاصّ خدا نغمه توحید سرود گوش کن، گوش که جانبخش ندایی دارد.
#من_عاشق_محمد_ص_ام
سلام بر مبعث، عید آغاز رسالت ختم نبوت و ظهور ارزشهای اخلاقی در صحنه حیات بشریت، و سلام بر پیامبر رحمت، سفیر هدایت، حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی(ص) که بعثتش آغاز جلوههای زیبا از حکومت صالحان و بشارت مظلومان و حق پرستان شد.
آن هنگام که رسول اکرم پیامبر گرانقدر اسلام، از سوی خداوند متعال به پیامبری برگزیده شد، خردگرایی و معنویت بر خرافه گرایی و جهل برتری یافت و بشریت از بند اسارت نفسانیات و شرارت به درآمد. مبعث هنگامه بلوغ کرامت است و نقطه پایانی بر شرک و خرافه و بت پرستی است.
حضرت محمد صل الله علیه و آله، برترین انسان و گل سرسبد هستی برانگیخته شد تا تلاش همه انبیای الهی را فرجامی جاودانه باشد.
خداوند سبحان، برای وفای به وعدهی خود، و کامل گردانیدن دوران نبوت، حضرت محمد را مبعوث کرد...
پیامبری که از همهی پیامبران، پیمانِ پذیرش نبوتش را گرفته بود،
پس خداوند مردم را به وسیله پیامبر صلی الله علیه و آلـه از گمـراهی نجات داد و هـدایت کرد و از جهالت رهایی بخشید.
ظهور اسلام در دوران سراسر ظلم، فتنه، تاریکی و جاهلیت، نوید بخش فرداهایی روشن و روشن تر برای بشر بود که با بعثت رسول گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی (ص) آغاز و خداوند عالمیان اسلام را به عنوان برترین برنامهی سعادت با فرستادهای امین بر جهانیان عطا فرمود.
پروردگار هستی پیامبرش و دینش را آنچنان که خود در کتاب مبین گفته است برای همهی بشر برگزید تا بر کشتی سعادت سوار شوند و در مسیر پرتلاطم فتنهها نه به بیراهه روند و نه غرق شوند.
امروز جهانیان میبینند که چگونه (اسلام) تمام مرزهای مادی و معنوی را درنوردیده و چگونه وعدههای صادق قرآن و عترتش یکی پس از دیگری ظهور و بروز می یابد تا بساط ظلم برچیده شود و حکومت مستضعفین در جهان بنا گردد.
آری شـب بیست و هفتـم ماه رجب بود و حضرت محمد صل الله علیه و آله غرق در اندیشه، که ناگاه صدایی در فضا پیچید:
بخوان...
ندا آمد: بخوان بِنام خدایی که آفرید آدمی را از لختهی خونی،
بخوان و خدای تو ارجمندترین است،
همان که با قلم آموخت، به آدم آنچه را که نمیدانست...
این اولین گُلواژِه وحی بود که بر خاتم الانبیاء فرود آمد...
در گو شهای در صحن حرم حضرت معصومه(س) نشستهام، روز عید مبعث است گل واژه هایی از بزرگی و صفات بارز حضرت محمد(ع) را درون دفترم مینویسم و در دل با او نجوا میکنم به او میگویم یا محمد(ع) من تو را دوست دارم، راستش را بخواهی من عاشق تو هستم، عاشق مردانگی و نجابتت، من تو را ازصمیم قلب دوست میدارم، محمد جان میشود مرا دعوت به صحن و سرایت کنی. اکنون که در بیداری نصیبم نشده لااقل در رؤیاهایم مرا دعوت کن... همینطور که با حضرت محمد(ع) نجوا میکردم نفهمیدم چه موقع خوابم برد، در رؤیاهایم دیدم با دوبال زیبا سبکبال پر گشودم سوی آسمان، چندی نگذشت خودم را در صحن و سرای حضرت محمد(ع) دیدم، روی قالیهای صحن نشسته بودم و قرآن میخواندم و درحال مناجات بودم.
دو پرنده زیبا آمدند مقابل من مشغول بازی و جست وخیز شدند،
چقدر این پرندهها شبیه من هستند،
آرام و رها و پر از احساس ناب امنیت،
انگار بعد از سالها دوری، به خانه پدرت آمده باشی...
ذوق زده بودم، درقلبم احساسی وصف ناپذیر بود، سرشار از خوشحالی و هیجان...
در این قطعه از بهشت عجیب انسانها را دوست میدارم، اصلا وقتی راه میروم کنارشان با یک ذوقی نگاهشان میکنم که انگار هم خون من هستند، از کشورهای متعدد در این مکان مقدس آمدهاند مثل اندونزی، مالزی، پاکستان، عراق و....
در رؤیاهایم دوستان زیادی پیدا کردم و با آنها همصحبت شدم، با اینکه هرکدام از یک نژاد بودیم اما حرف دلمان یکی بود، اشهد ان لا اله الله، اشهد و ان محمدا رسول الله...
چه شور و شعفی داشتم به کودکان شکلات تعارف میکردم و به هر کسی که میرسیدم لبخندی نثار میکردم،
تا فراموش نکنم مهربانی پیامبر خوبیها را ،تا فراموش نکنم که همانند ایشان باید مهربان باشیم...
کمی بعد بیدار میشوم در حالی که همه خستگیهای عالم را در خواب به جا گذاشتهام، میدانم موقع خواب مانند بابایم که وقتی میخوابم رو اندازی به رویم میاندازد حتی اگر هوا گرم باشد تو نیز فرشتگان را مأمور کردی تا بال بگشایند برتن یخ زده من...
هدایت شده از دفتر نمایندگی ولیفقیه ـ یزد
📍مسابقه بزرگ هلالِ زیبا | ویژه مبعث پیامبر مهربانیها
🔸شرکتکننده شماره ۴۴
✅ سرکار خانم فائزه بخشی
استان قم
#دلنوشته
بسم الله الرحمن الرحیم
(انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق)
دل که امروز دگرگونه صفایی دارد خبر از دعوت فرخنده لقایی دارد
بنده خاصّ خدا نغمه توحید سرود گوش کن، گوش که جانبخش ندایی دارد.
#من_عاشق_محمد_ص_ام
سلام بر مبعث، عید آغاز رسالت ختم نبوت و ظهور ارزشهای اخلاقی در صحنه حیات بشریت، و سلام بر پیامبر رحمت، سفیر هدایت، حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی(ص) که بعثتش آغاز جلوههای زیبا از حکومت صالحان و بشارت مظلومان و حق پرستان شد.
آن هنگام که رسول اکرم پیامبر گرانقدر اسلام، از سوی خداوند متعال به پیامبری برگزیده شد، خردگرایی و معنویت بر خرافه گرایی و جهل برتری یافت و بشریت از بند اسارت نفسانیات و شرارت به درآمد. مبعث هنگامه بلوغ کرامت است و نقطه پایانی بر شرک و خرافه و بت پرستی است.
حضرت محمد صل الله علیه و آله، برترین انسان و گل سرسبد هستی برانگیخته شد تا تلاش همه انبیای الهی را فرجامی جاودانه باشد.
خداوند سبحان، برای وفای به وعدهی خود، و کامل گردانیدن دوران نبوت، حضرت محمد را مبعوث کرد...
پیامبری که از همهی پیامبران، پیمانِ پذیرش نبوتش را گرفته بود،
پس خداوند مردم را به وسیله پیامبر صلی الله علیه و آلـه از گمـراهی نجات داد و هـدایت کرد و از جهالت رهایی بخشید.
ظهور اسلام در دوران سراسر ظلم، فتنه، تاریکی و جاهلیت، نوید بخش فرداهایی روشن و روشن تر برای بشر بود که با بعثت رسول گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی (ص) آغاز و خداوند عالمیان اسلام را به عنوان برترین برنامهی سعادت با فرستادهای امین بر جهانیان عطا فرمود.
پروردگار هستی پیامبرش و دینش را آنچنان که خود در کتاب مبین گفته است برای همهی بشر برگزید تا بر کشتی سعادت سوار شوند و در مسیر پرتلاطم فتنهها نه به بیراهه روند و نه غرق شوند.
امروز جهانیان میبینند که چگونه (اسلام) تمام مرزهای مادی و معنوی را درنوردیده و چگونه وعدههای صادق قرآن و عترتش یکی پس از دیگری ظهور و بروز می یابد تا بساط ظلم برچیده شود و حکومت مستضعفین در جهان بنا گردد.
آری شـب بیست و هفتـم ماه رجب بود و حضرت محمد صل الله علیه و آله غرق در اندیشه، که ناگاه صدایی در فضا پیچید:
بخوان...
ندا آمد: بخوان بِنام خدایی که آفرید آدمی را از لختهی خونی،
بخوان و خدای تو ارجمندترین است،
همان که با قلم آموخت، به آدم آنچه را که نمیدانست...
این اولین گُلواژِه وحی بود که بر خاتم الانبیاء فرود آمد...
در گو شهای در صحن حرم حضرت معصومه(س) نشستهام، روز عید مبعث است گل واژه هایی از بزرگی و صفات بارز حضرت محمد(ع) را درون دفترم مینویسم و در دل با او نجوا میکنم به او میگویم یا محمد(ع) من تو را دوست دارم، راستش را بخواهی من عاشق تو هستم، عاشق مردانگی و نجابتت، من تو را ازصمیم قلب دوست میدارم، محمد جان میشود مرا دعوت به صحن و سرایت کنی. اکنون که در بیداری نصیبم نشده لااقل در رؤیاهایم مرا دعوت کن... همینطور که با حضرت محمد(ع) نجوا میکردم نفهمیدم چه موقع خوابم برد، در رؤیاهایم دیدم با دوبال زیبا سبکبال پر گشودم سوی آسمان، چندی نگذشت خودم را در صحن و سرای حضرت محمد(ع) دیدم، روی قالیهای صحن نشسته بودم و قرآن میخواندم و درحال مناجات بودم.
دو پرنده زیبا آمدند مقابل من مشغول بازی و جست وخیز شدند،
چقدر این پرندهها شبیه من هستند،
آرام و رها و پر از احساس ناب امنیت،
انگار بعد از سالها دوری، به خانه پدرت آمده باشی...
ذوق زده بودم، درقلبم احساسی وصف ناپذیر بود، سرشار از خوشحالی و هیجان...
در این قطعه از بهشت عجیب انسانها را دوست میدارم، اصلا وقتی راه میروم کنارشان با یک ذوقی نگاهشان میکنم که انگار هم خون من هستند، از کشورهای متعدد در این مکان مقدس آمدهاند مثل اندونزی، مالزی، پاکستان، عراق و....
در رؤیاهایم دوستان زیادی پیدا کردم و با آنها همصحبت شدم، با اینکه هرکدام از یک نژاد بودیم اما حرف دلمان یکی بود، اشهد ان لا اله الله، اشهد و ان محمدا رسول الله...
چه شور و شعفی داشتم به کودکان شکلات تعارف میکردم و به هر کسی که میرسیدم لبخندی نثار میکردم،
تا فراموش نکنم مهربانی پیامبر خوبیها را ،تا فراموش نکنم که همانند ایشان باید مهربان باشیم...
کمی بعد بیدار میشوم در حالی که همه خستگیهای عالم را در خواب به جا گذاشتهام، میدانم موقع خواب مانند بابایم که وقتی میخوابم رو اندازی به رویم میاندازد حتی اگر هوا گرم باشد تو نیز فرشتگان را مأمور کردی تا بال بگشایند برتن یخ زده من...