#خاطــره🎞
|پدرشہید|
آن روز وقتی بابڪ تماس گرفت من از تهران داشتم بر میگشتم رشت که بروم مشهد.
بابڪ تا شنید من میخواهم بروم مشهد گفت آقا جان قول بده من را دعا کنی.
من گفتم : پسرم ، قربانت بروم ، قربان صدایت بشوم تو باید من را دعا بکنی...
گفت نه آقا جان قول بده...
هر دو از هم التماس دعا داشتیم و این شد آخرین حرف های بین من و بابڪ.
نکته جالب اینجاست که بابڪ همان روز از من خواست که از دوستان شهیدم بخواهم شفاعتش را بکنند و این اتفاق یک جور عجیبی افتاد،
و بعد از شهادتش من اصلا" خبر نداشتم که مزارش را کجا در نظر گرفته اند اما وقتی که برای تشییع او رفتیم دیدم که خانه جدید بابڪ درست کنار بچه های عملیات کربلای٢ و کربلای٥ است که همگی دوستان و همرزمان من بودند و در جبهه شهید شدند.]
#شہیدبابڪنورے•♥️•
🏴فـــرصـــ🖤ــــتـــ زنــ🖤ـدگــے
◼️🍃⬛️🍃
🖤|• @forsate_zendegi•|🖇
💠 #خاطره
پدر شهید:
آرمان که مریض شده بود، بردمش پیش دکتر؛ تا فهمید دکتر خانم هست و میخواد آرمان رو معاینه بکنه، گفت من نمیام.
گفتم: پسرم این خانم دکتر هستند، میخوان فقط معاینه ات بکنند.
گفت: نه پدرجان! طبق فتوای حضرت آقا تا وقتی که میشه به پزشک محرم مراجعه کرد نباید پیش پزشک نامحرم رفت...
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
❄️فـــرصـــ🦋ــــتـــ زنـــ💎ـدگــے
💠🔹💦
💙|• @forsate_zendegi•|🖇