eitaa logo
فرصت زندگی
204 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
878 ویدیو
12 فایل
فرصتی برای غرق شدن در دنیایی متفاوت🌺 اینجا تجربیات، یافته‌ها و آنچه لازمه بدونین به اشتراک میذارم. فقط به خاطر تو که لایقش هستی نویسنده‌ از نظرات و پیشنهادهای شما دوست عزیز استقبال می‌کنه. لینک نظرات: @zeinta_rah5960
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹🔶🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶🔹🔶 🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶 🔹🔶 🔶 🔸 🔸 📓رمان امنیتی 📓 🖋 به قلم: عباس چند ثانیه فکر کرد. تصادف کردن انتخاب خوبی نبود؛ ممکن بود مجید یک ماشین دیگر بگیرد و به راهش ادامه دهد. سرش را روی فرمان گذاشت و چشمانش را بست. یادش آمد روز تولد حضرت زهراست. از بچگی، پدر یادش داده بود هر وقت و هر جا که گیر افتاد و نمی‌دانست چه کند، پنج صلوات حضرت زهرا سلام الله علیها بفرستد. حالا هم یکی از همان وقت‌ها بود: - اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک... . مثل همیشه جواب داد. اصلاً انگار با آمدن نامِ حضرت مادر، هیچ گرهی جرأت عرض اندام نداشت. عباس سر از فرمان برداشت و روی خط کمیل رفت: - کمیل، همین الان برو دانشگاه صنعتی، هماهنگ کن با نگهبانی؛ من که رسیدم، یه بهونه جور کنین و ماشینم رو تفتیش کنین. باید دستگیر بشیم. کمیل: باشه عباس جان، پس من منتظرتم. فقط به نظرت به سوخت رفتنت می‌ارزه؟ اگه دستگیر بشی دیگه روت حساب نمی‌کنن! عباس ساکت ماند؛ منتظر بود حسین حرفی بزند. حسین چندبار نفس عمیق کشید و به حرف آمد: - اشکال نداره. ما وظیفه‌مون اینه که جلوی خسارت و ناامنی رو بگیریم. و روی صندلی پشت سرش رها شد، چشمانش را بست و سرش را به پشتی صندلی تکیه داد. بدون این که چشمانش را باز کند، با صدای گرفته‌اش امید را مخاطب قرار داد: - از الان فیلم تمام دوربین‌های دانشگاه صنعتی باید روی مانیتور باشه و من ببینم. *** ‼️پنجم: یار دبستانیِ من... .‼️ عباس بیشتر از مجید حرص و جوش می‌خورد. دائم دستِ دستبند خورده‌اش را تکان می‌داد و همزمان با صدای گوش‌خراش برخورد حلقه دستبند با لوله شوفاژ، فریاد می‌زد و زمین و زمان را ناسزا می‌گفت: - بابا چرا تو مملکت به این بزرگی گیر دادین به من؟ اصلاً مگه من چیکار کردم؟ الان ننه‌م دق می‌کنه از نگرانی! چرا حرف حالیتون نمی‌شه؟ مجید؛ اما ساکت و بی‌صدا در خودش جمع شده بود و جرأت حرف زدن نداشت؛ مخصوصاً که عباس او را مقصر می‌دانست و هربار او را هم مورد عنایت قرار می‌داد: - ببین داداش چی گذاشتی تو دامنمون؟ الان من می‌شم سابقه‌دار. تا بیام اثبات کنم اینا دسته‌گل جناب‌عالی بوده و من ازش خبر نداشتم، معلوم نیست چندسال برام حبس بریدن. ننه و آقامو چکار کنم؟ ای خدا بگم چکارت کنه! آخه تو رو چه به حمل سلاح سرد؟ مجید سمت دیگر شوفاژ کز کرده بود و حرفی نمی‌زد؛ نمی‌دانست چه بگوید. از دستگیر شدن می‌ترسید؛ چون حسام برایش از ماموران امنیتی ایران غول ساخته بود. با خودش می‌گفت دستگیر که بشود، با همان چک اول مُقُر می‌آید و بعد هم حتماً حکمش اعدام است. بخاطر همین فکرهای پریشان بود که داشت به خودش می‌لرزید و فقط سعی داشت جلوی گریه‌اش را بگیرد. صدای شعار دادن دانشجویان و شکستن شیشه و دزدگیر ماشین‌ها، کم‌کم داشت بلند می‌شد و مجید، امید داشت شاید همکلاسی‌های معترضش به دادشان برسند. رفتن به پارت اول: https://eitaa.com/forsatezendegi/2937 〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰 https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739 🔶 🔹🔶 🔶🔹🔶 🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶🔹🔶 🔹🔶🔹🔶🔹🔶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
و باز هم شهدا شرمنده‌ایم. توی کشورای دنیا به بازماندگان جنگ و خانواده‌هاشون احترام بی‌اندازه‌ای میذارن. محض همرنگ جماعت شدن هم که شده آدم باشیم👇
1.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥حرمت چادری که حفظ نشد، ماجرای هتک حرمت به خانواده شهید خادم صادق در شیراز چه بود؟ ▪️همسر شهید خادم صادق:روز گذشته ششم شهریورماه با دخترم برای خرید وارد یکی از پاساژهای سینماسعدی شدیم. در حال دیدن مغازه‌ها بودیم که دیدیم دو خانم بدحجاب نزدیک‌مان در حال خرید هستند، به یکی از انها که شال از روی سرش افتاده بود گفتم " خانم شال‌تان را بپوشید" و همین یک جمله سبب شد تا رکیک‌ترین الفاظ را به من و دخترم بگویند و به ما فحاشی کنند. ▪️دخترم که بسیار ناراحت شده بود، خطاب به آنها گفت" این کار شما هنجارشکنی است" و همین یک جمله کافی بود تا مشت و لگد بر سرمان هوار شود. متاسفانه بوتیک‌داران و افراد عبوری هم روز گذشته فقط شاهد ماجرا بودند و هیچ‌یک واکنشی نشان ندادند و این دو بانوی جوان چادر و حجاب را از سر دخترم برداشتند تا در نهایت با وساطت یک مرد مسن ماجرا تمام شد‌. 🔴به کمپین فصل بیداری بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1635647570C3725f53a3d
🔴مقتدی صدر از سیاست کنار کشید 🔹رهبر جریان صدر عراق امروز پس از بیانیه آیت‌الله حائری، اعلام کرد که هیچ زمانی ادعای رهبری و مرجعیت نداشته و برای همیشه از فعالیت‌های سیاسی کناره‌گیری می‌کند. ⏪آیت الله محمد صادق صدر (پدرِ مقتدی صدر) قبلا گفته بودن: بعد از من از آیت الله العظمی شیخ کاظم حائری اطاعت کنید 🔸آیت الله سید کاظم حائری هم امروز اعلام کرد به‌دلیل کهولت سن از مرجعیت انصراف می‌دهد و از طرفدارانش خواست که از آیت‌الله خامنه‌ای اطلاعت کنند. 🔴به پویش بپیوندید👇 http://eitaa.com/joinchat/963837952Cb758f6bd13
4.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همزمان با ناآرامی‌ها در منطقه سبز بغداد بعد از خداحافظی مقتدی صدر از سیاست، «صابرین نیوز» با انتشار ویدئویی از تخلیه کارمندان سفارت آمریکا به وسیله بالگرد خبر داد. 🔴به پویش بپیوندید👇 http://eitaa.com/joinchat/963837952Cb758f6bd13
1.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌آتش زدن تصاوير سردار شهید حاج قاسم سلیمانی و سردار شهید ابومهدي المهندس در بصره توسط فتنه گران جریان صدر 🔴آخرین اخبار 1401 🔴به پویش بپیوندید👇 http://eitaa.com/joinchat/963837952Cb758f6bd13
آیت‌الله حائری ضمن انصراف از مرجعیت: از آیت‌الله خامنه‌ای اطاعت کنید آیت‌الله «سید کاظم حسینی حائری» از مراجع تقلید شیعیان عراق در بیانیه‌ای اعلام کرد به‌دلیل ناتوانی جسمی و بیماری، از مرجعیت انصراف می‌دهد. آیت‌الله حائری مقلدان خود و شیعیان را به تبعیت و اطاعت از آیت‌الله خامنه‌ای دعوت کرده و ایشان را شایسته‌ترین فرد برای رهبری امت اسلام دانستند. در این بیانیه همچنین آمده است: هر کسی بخواهد با بهره‌بردن از نام دو شهید صدر میان مردم عراق اختلاف بیندازد و در حالی که فاقد درجه اجتهاد و دیگر شرایط لازم است بخواهد رهبری شرعی را بر عهده بگیرد، از صدری‌ها نیست. آیت‌الله حائری ادامه حضور اشغالگران آمریکایی در خاک عراق را نیز از بزرگترین حرام‌‌ها نزد خداوند دانست. پس از بیانیه کوبنده ایشون که غیر مستقیم به مقتدی صدر هم اشاره داشت ،مقتدی صدر در بیانیه‌ای از عرصه سیاست کناره گیری کرد 😂😂 🔴به پویش بپیوندید👇 http://eitaa.com/joinchat/963837952Cb758f6bd13
*چرا مقتدی صدر (به ظاهر ) از سیاست کناره گرفت ؟* علیرضا تقوی نیا 🔸️امروز حضرت آیت الله سید کاظم حائری مرجع دینی جریان صدر در بیانیه ای اعلام کرد که به علت کهولت جسمی از مرجعیت دینی شیعیان کناره گیری می کند . 🔸️ایشان در اعلامیه ای که منتشر کرده است به ۲ نکته مهم پرداختند ؛ 1️⃣بعد از من آیت الله خامنه ای به عنوان مرجع کسانی خواهد بود که از من تقلید می کردند و ایشان بهترین فرد برای مدیریت امت اسلامی است . 2️⃣ هر کسی بخواهد با بهره‌بردن از نام دو شهید صدر میان مردم عراق اختلاف بیندازد و در حالی که فاقد درجه اجتهاد و دیگر شرایط لازم است بخواهد رهبری شرعی را بر عهده بگیرد، از صدری‌ها نیست. 🔸️نکته دوم بیانیه آیت الله حائری به وضوح اشاره و انتقاد به اقدامات مقتدی صدر دارد و همین امر به شدت مقتدی را ناراحت کرده است . 🔸️نکته مهمی که باید در مورد آیت الله سید کاظم حائری دانسته شود، اینست که پدر مقتدی یعنی آیت الله سید محمد صدر اعلام کرده بود پس از مرگم ، پیروانم به آیت الله سید کاظم حائری رجوع و از وی اطاعت و تقلید کنند و در نتیجه باید گفت امروز مرجعیت دینی جریان صدر به وضوح اظهار و اعلان داشت که آیت الله خامنه ای بهترین فرد و مرجع اعلم برای اداره امور امت اسلامی است. 🔸️ چنین رخدادی اصلا مورد انتظار مقتدی نبود و وی به شدت دچار بهم ریختگی شد و سعی کرد با اعلام استعفا و انتقاد جدی از آیت الله سید کاظم حائری ، اعلامیه و توصیه های ایشان را به حاشیه ببرد . 🔸️به نظر می رسد بیانیه امروز آیت الله سید کاظم حائری ضربه سنگینی به جایگاه مقتدی خواهد زد و در جریان صدر شکاف خواهد انداخت اما جوانان و حامیان مقتدی را از اطاعت از وی باز نخواهد داشت زیرا اکثر جوانانی که از مقتدی حمایت می کنند اصلا  مقید به اجرای فرایض دینی نیستند و حرف سید کاظم حائری را حجت برای خویش نمی دانند . 🔸️به باور نگارنده استعفای مقتدی صدر یک اقدام تاکتیکی است و همگان خواهند  دید که ذات او نمی تواند آرام بگیرد و دست از اقداماتش بردارد و این اولین بار نیست که مقتدی اعلام استعفا و کناره گیری از سیاست کرده است. /taghaviniaa
808.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
می‌گویند سیاست کثیف است. می‌گویند سیاست بی چهار چوب است و ارزش‌ها را به باد می‌دهد. بله واقعا همین است. اگر نبود، سر امام امت با هفتاد دو یارش بالای نی نمی‌رفت. اگر نبود، رجایی و باهنر با هفتاد و دو یارش ترور نمی‌شدند. اگر نبود، امروز برای جلوگیری از تکثیر کربلا و فرهنگ شهادت در اربعین حسینی، کشت و کشتار به راه نمی‌انداختند. جنایت نمی‌کردند تا منافقینی که بهترین مردان سیاست و دیانت ما را ترور کردند در روز مبارزه با تروریسم شاد شوند و حمایت کنند. تاریخ بارها و بارها تکرار می‌شود اما امان از عبرت‌هایی که نادیده گرفته می‌شود.
فرصت زندگی
🔹🔶🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶🔹🔶 🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶 🔹🔶 🔶 🔸 #یا_رفیق_من_لا_رفیق_له 🔸 📓رمان امنیتی #رفیق 📓 🖋 به قلم: #فاطمه_شکیبا
🔹🔶🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶🔹🔶 🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶 🔹🔶 🔶 🔸 🔸 📓رمان امنیتی 📓 🖋 به قلم: در اتاقک نگهبانی باز شد و کمیل، بی‌سیم به دست با یک مامور پلیس وارد شد. صدای عباس باز هم در آمد: - اخوی! برادر! آقا! حضرت! حاجی! سید! بابا چرا حرف گوش نمی‌دین؟ من فقط یه راننده تاکسیِ بدبختِ ساده‌م. از کجا می‌دونستم این یارو توی کیفش چی داره و کوکتل نمی‌دونم چی‌چی گذاشته تو ماشینِ منِ بدبخت؟ هرچی هست زیر سر اینه! و با دست به مجید اشاره کرد. مجید با چشمانی که از ترس دودو می‌زد به کمیل نگاه کرد. هیچ حرفی برای دفاع از خودش نداشت. کمیل خم شد و دستبند مجید را باز کرد: - فعلاً باید بریم آگاهی، اون‌جا تکلیفتون معلوم می‌شه. و سرش را برگرداند سمت عباس: - تو هم انقدر سر و صدا نکن. اگه واقعاً بی‌گناه باشی کاریت نداریم. دستبند عباس را هم باز کرد و به پلیس اشاره کرد: - سرکار، اینا رو زودتر بی‌سر و صدا ببرید آگاهی، این‌جا بمونن دردسر می‌شه. مامور بازوی عباس را گرفت که بلندش کند؛ اما دوباره صدای عباس بالا رفت: - آقا آگاهی یعنی چی؟ سرکار جون مادرت نکن! بابا من ننه و آقام منتظرمن توی خونه! ما یه خبطی کردیم مسافر بردیم! چه می‌دونستیم تو کار خلافه؟ ای بابا... . چشم حسین به تصاویر دوربین‌های مداربسته بود و گوشش به داد و فریاد عباس. اگر موقعیت بهتر بود، حتما با امید یک دل سیر به غربتی‌بازی‌های عباس می‌خندیدند؛ ولی الان، اتفاقات پشت سر هم و ناخوشایند، اجازه خندیدن نمی‌داد. حسین بی‌سیمش را برداشت و خانم صابری را صدا زد: - صابری کجایی؟ چه خبره اون‌جا؟ صابری هنوز هم نفس‌نفس می‌زد و صدایش از میان هیاهوی جمعیت، سخت به گوش می‌رسید: - قربان اوضاع خوب نیست. صدف و شیدا توی خوابگاه دختران بودن؛ ولی الان دارن خوابگاه رو به هم می‌ریزن. از عصر جو ملتهب بود؛ ولی الان دیگه کار از التهاب گذشته. دارن شیشه‌ها رو می‌شکونن که بریزن بیرون. صدای شکستن شیشه و داد و فریاد، پس زمینه صدای صابری بود؛ اما ناگاه صدایی انفجارمانند کلامش را قطع کرد. حسین سر جایش نیم‌خیز شد و به تصویر دوربین خوابگاه دختران چشم دوخت. شیشه‌ پنجره‌ها و اتاق نگهبانی ریخته بود روی زمین و نوری رقصان در گوشه تصویر، خبر از آتش‌سوزی می‌داد. چندبار با صدای بلند نام صابری را صدا زد. صابری با صدایی گرفته‌تر پاسخ داد: - قربان ماشین نگهبانی رو آتیش زدن. انگار از قبل هماهنگ شده بوده و ترقه و مواد آتش‌زنه داشتن. دخترها هم ریختن بیرون. شیدا و صدف هم جلوتر از همه دارن شعار می‌دن، می‌شنوید شعارها رو؟ رفتن به پارت اول: https://eitaa.com/forsatezendegi/2937 〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰 https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739 🔶 🔹🔶 🔶🔹🔶 🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶🔹🔶 🔹🔶🔹🔶🔹🔶