فرصت زندگی
🔹🔶🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶🔹🔶 🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶 🔹🔶 🔶 🔸 #یا_رفیق_من_لا_رفیق_له 🔸 📓رمان امنیتی #رفیق 📓 🖋 به قلم: #فاطمه_شکیبا
🔹🔶🔹🔶🔹🔶
🔶🔹🔶🔹🔶
🔹🔶🔹🔶
🔶🔹🔶
🔹🔶
🔶
🔸 #یا_رفیق_من_لا_رفیق_له 🔸
📓رمان امنیتی #رفیق 📓
🖋 به قلم: #فاطمه_شکیبا
#پارت93
بعد از آنهمه اتفاق تلخ، جملات طنزآمیز صادق، توانست لبخند به لبهای حسین بیاورد:
- اولاً سلامت کو؟ دوماً اگه من جغدم، تو هم مثل خرس میگیری میخوابی و به ساعت یازده میگی نصف شب!
صادق خمیازه کشید و صدایش را کمی صاف کرد:
- خب، حالا چکار داشتی؟
- خانمم گفت چندبار تماس گرفته بودی با خونه... .
نتوانست حرفش را ادامه دهد؛ بغض در کلامش نشست. صادق هم زود موضوع را به یاد آورد:
- آهان...آره. بچههای عراقی، توی کردستان عراق یه پیکر پیدا کردن که ایرانیه. فرستادنش ایران؛ هم پلاکش به اسم شهید سپهر هست، هم مشخصاتش به سپهر میخوره.
ابهام عجیبی به دل حسین افتاد؛ ابهامی که شوقِ بازگشت سپهر را برایش کمرنگ میکرد. آن شب، وحید و سپهر و آن بلدچی با هم رفتند؛ یعنی سه نفر. بین اسرا هم که نبودند. پرسید:
- خب آخه سپهر که تنها نبود. باید دونفر دیگه هم همراهش باشن! مطمئنی سپهره؟
از گفتن این جمله هم دلش لرزید. قرار بود بعد از سالها، رفیقش را ببیند و چه چیزی بهتر از این؟ صادق باز هم خمیازه کشید:
- ببین، توی اون محدوده فقط همون پیکر پیدا شده؛ پلاک هم که به اسم سپهره. دیگه معلومه خودشه؛ قد و هیکلش هم به سپهر میخوره. اون قرآن جیبی و دفترچهای که میگفتی هم همراهش بود؛ البته برای منم عجیبه که چرا اون دونفر دیگه همراهش نیستن.
حسین حرفی نزد؛ داشت به خواب هفته قبلش فکر میکرد؛ سپهر را دیده بود با گلویی پاره شده و خونین؛ انگار حرفی داشت که میخواست بزند. صدای صادق را شنید:
- حسین! هستی؟
- چی...؟ آره هستم...میگم صادق، متوجه نشدی سپهر چطوری شهید شده؟
صادق دوباره صدایش را صاف کرد:
- والا...دقیق نمیشه فهمید چون خیلی از زمان شهادتش گذشته.
حسین ماشینش را جلوی در پارکینگ پارک کرد و پیاده شد:
- ببین صادق، من حس میکنم خیلی قضیه مشکوکه. میتونی به پزشکی قانونی بسپاری ببینی میشه چیزی ازش فهمید یا نه؟
- دوباره تو جیمزباند شدی برای من آقای باهوش؟ باشه...میسپرم ببینم چی میشه.
حسین در پارکینگ را باز کرده بود و میخواست دوباره در ماشین بنشیند که چیزی یادش آمد:
- راستی...به مادرش خبر دادین؟
- نه هنوز. یه سری مراحل اداری داره، خواهرزادههای حاج خانم دارن انجام میدن. بعد به خودش خبر میدیم.
- باشه. دستت درد نکنه. کاری نداری؟
صادق برای سومین بار خمیازه کشید:
- نه. از اولم کاری باهات نداشتم مردمآزار! زابهراهم کردی، خواب از سرم پرید. خدا شهیدت کنه به حق پنج تن!
حسین بلند خندید:
- انشاءالله! یا علی!
#ادامه_دارد
#کپی_در_شان_شما_نیست
#فاطمه_شکیبا
رفتن به پارت اول:
https://eitaa.com/forsatezendegi/2937
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
🔶
🔹🔶
🔶🔹🔶
🔹🔶🔹🔶
🔶🔹🔶🔹🔶
🔹🔶🔹🔶🔹🔶
فرصت زندگی
🔹🔶🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶🔹🔶 🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶 🔹🔶 🔶 🔸 #یا_رفیق_من_لا_رفیق_له 🔸 📓رمان امنیتی #رفیق 📓 🖋 به قلم: #فاطمه_شکیبا
🔹🔶🔹🔶🔹🔶
🔶🔹🔶🔹🔶
🔹🔶🔹🔶
🔶🔹🔶
🔹🔶
🔶
🔸 #یا_رفیق_من_لا_رفیق_له 🔸
📓رمان امنیتی #رفیق 📓
🖋 به قلم: #فاطمه_شکیبا
#پارت94
***
مقابل تلوزیون کوچکِ داخل اتاق ایستاده بود و دست به سینه و با ابروانِ درهم، به خطبههای نماز جمعه گوش میداد. از روز قبل که اعلام شده بود قرار است رهبر انقلاب خطبه نماز جمعه تهران را بخوانند، میدانست این خطبه میتواند نقاط مبهم را روشن کند و برای خیلیها، این خطبه حرف آخر است.
- من به این برادران عرض میکنم، به مسئولیت پیش خدای متعال فکر کنید؛ پیش خدا مسئولید، از شما سؤال خواهد شد. آخرین وصایای امام را به یاد بیاورید؛ قانون، فصلالخطاب است؛ قانون را فصلالخطاب بدانید. انتخابات اصلاً برای چیست؟ انتخابات برای این است که همهی اختلافها سر صندوق رأی حل و فصل بشود. باید در صندوقهای رأی معلوم بشود که مردم چی میخواهند، چی نمیخواهند؛ نه در کف خیابانها.(بیانات رهبر انقلاب)
کمیل گوشش به سخنرانی بود و برگشت و به حسام که بیهوش روی تخت خوابیده بود نگاه کرد. چهره حسام بخاطر خونریزی مانند گچ سپید شده و عرق بر پیشانیاش نشسته بود. کمیل به سمت پنجره اتاق رفت و آن را باز کرد. گویا مدتها بود کسی آن را باز نکرده بود که لولاهایش نالیدند و گرد و خاک به هوا برخاست. پنجره، پشت حصارهای فلزی پنهان بود؛ با این حال هوای تازه همراه غبار وارد اتاق شد.
- اگر قرار باشد بعد از هر انتخاباتی آنهایی که رأی نیاوردند، اردوکشی خیابانی بکنند، طرفدارانشان را بکشند به خیابان؛ بعد آنهایی که رأی آوردهاند هم، در جواب آنها، اردوکشی کنند، بکشند به خیابان، پس چرا انتخابات انجام گرفت؟ تقصیر مردم چیست؟ این مردمی که خیابان، محل کسب و کار آنهاست، محل رفت و آمد آنهاست، محل زندگی آنهاست، اینها چه گناهی کردند؟ که ما میخواهیم طرفدارهای خودمان را به رخ آنها بکشیم؛ آن طرف یک جور، این طرف یک جور. برای نفوذىِ تروریست -آن کسی که میخواهد ضربهی تروریستی بزند؛ مسئلهی او مسئلهی سیاسی نیست؛ برای او چه چیزی بهتر از پنهان شدن در میان این مردم؛ مردمی که میخواهند راهپیمایی کنند یا تجمع کنند. اگر این تجمعات پوششی برای او درست کند، آنوقت مسئولیتش با کیست؟ الان همین چند نفری که در این قضایا کشته شدند؛ از مردم عادی، از بسیج، جواب اینها را کی بناست بدهد؟(بیانات رهبر انقلاب)
کمیل از پشت پنجره کنار رفت و دوباره به صورت حسام چشم دوخت. سینه حسام، سنگین و سخت بالا و پایین میرفت. از شب قبل تا الان، کمیل بر بالین حسام خواب را بر خود حرام کرده و نفس به نفسش را شمرده بود. با کوچکترین صدایی از بیرون اتاق دست به اسلحه میشد و با کوچکترین تغییری در حال جسمی حسام، دست به دعا.
- در داخل کشور هم عوامل این عناصر خارجی به کار افتادند و خط تخریب خیابانی شروع شد؛ خط تخریب، خط آتشسوزی، اموال عمومی را آتش بزنند، حریم کسب و کار مردم را ناامن کنند، شیشههای دکان مردم را بشکنند، اموال بعضی از مغازهها را به غارت ببرند، امنیت مردم را از جانشان و مالشان سلب کنند؛ امنیت مردم مورد تطاول اینها قرار گرفت. این ربطی به مردم و طرفداران نامزدها ندارد، این مال بدخواهان است، مال مزدوران است، مال دستنشاندگان سرویسهای جاسوسی غربی و صهیونیست است. (بیانات رهبر انقلاب)
کمیل لبخند تلخی زد و دوباره به حسام خیره شد. پلکهای حسام تکان ریزی خوردند. کمیل ساعتش را نگاه کرد؛ بیش از بیست و چهار ساعت از بیهوشی حسام میگذشت و این حالش کمی نگرانکننده مینمود.
#ادامه_دارد
#کپی_در_شان_شما_نیست
#فاطمه_شکیبا
رفتن به پارت اول:
https://eitaa.com/forsatezendegi/2937
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
🔶
🔹🔶
🔶🔹🔶
🔹🔶🔹🔶
🔶🔹🔶🔹🔶
🔹🔶🔹🔶🔹🔶
🌺#همسرانه
🔹اگر می خواهی رابطه مفید و موثری با همسر یا خانواده ات داشته باشی، به جای گله و شکایت فقط به ویژگی های ارزشمند طرف مقابلت نگاه کن. 👌🏽
✍🏽: وقتی به ویژگی های مثبت انها توجه می کنی، بیشتر از آن ویژگی ها بهره مند می شوی!
〰️🌱،، ♥،، 🌱〰️
🏠 @nasimemehr110 🌷
فرصت زندگی
🔹🔶🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶🔹🔶 🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶 🔹🔶 🔶 🔸 #یا_رفیق_من_لا_رفیق_له 🔸 📓رمان امنیتی #رفیق 📓 🖋 به قلم: #فاطمه_شکیبا
🔹🔶🔹🔶🔹🔶
🔶🔹🔶🔹🔶
🔹🔶🔹🔶
🔶🔹🔶
🔹🔶
🔶
🔸 #یا_رفیق_من_لا_رفیق_له 🔸
📓رمان امنیتی #رفیق 📓
🖋 به قلم: #فاطمه_شکیبا
#پارت95
با احتیاط دست بر پیشانی تبدار حسام گذاشت. عرق کرده بود. پلکهای حسام باز هم تکان خوردند. کمیل کمی سر جایش نیمخیز شد. ناله شکسته و نخراشیدهای از گلوی حسام برخاست و لبان خشکش را کمی باز کرد. کمیل تمامقد ایستاد و با دقت خیره شد به حسام؛ اما گوشش باز هم به خطبه نماز جمعه بود.
- ساز و کارهای قانونی انتخابات در کشور ما اجازهی تقلب نمیدهد. این را هر کسی که دستاندرکار مسائل انتخابات هست و از مسائل انتخابات آگاه است، تصدیق میکند؛ آن هم در حد یازده میلیون تفاوت! یک وقت اختلافِ بین دو رأی، صد هزار است، پانصد هزار است، یک میلیون است، حالا ممکن است آدم بگوید یک جوری تقلب کردند، جابهجا کردند؛ اما یازده میلیون را چه جور میشود تقلب کرد؟...اگر کسانی شبهه دارند و مستنداتی ارائه میدهند، باید حتماً رسیدگی بشود؛ البته از مجاری قانونی؛ رسیدگی فقط از مجاری قانونی. بنده زیر بار بدعتهای غیرقانونی نخواهم رفت... . (بیانات رهبر انقلاب)
صدای تکبیر حضار در مصلی پیچید و برای چند لحظه کلام رهبر انقلاب را قطع کرد. آقا کمی صبر کردند تا مردم سکوت کنند و بعد ادامه دادند:
- امروز اگر چهارچوبهای قانونی شکسته شد، در آینده هیچ انتخاباتی دیگر مصونیت نخواهد داشت.«بیانات رهبر انقلاب» .
حسام چشم باز کرد. نگاهش گنگ و گیج بود. به سختی گردنش را چرخاند و دور و برش را نگاه کرد. خواست کمی تکان بخورد که زخم گلولهاش، تیر کشید و عضلات صورتش در هم جمع شد. کمیل ساکت و دست به سینه، دوباره نشست روی صندلی و نگاهش را داد به تلوزیون.
- بالاخره در هر انتخاباتی بعضی برندهاند، بعضی برنده نیستند...بنابراین همه چیز دنبال بشود، انجام بگیرد، کارهای درست، بر طبق قانون. اگر واقعاً شبههای هست، از راههای قانونی پیگیری بشود. قانون در این زمینه کامل است و هیچ اشکالی در قانون نیست. همانطور که حق دادند که نامزدها نظارت کنند، حق دادند که شکایت کنند، حق دادند که بررسی بشود. بنده از شورای محترم نگهبان خواستم که اگر مواردی خواستند صندوقها را بازشماری بکنند، با حضور نمایندگان خود نامزدها این کار را بکنند. خودشان باشند، آنجا بشمرند، ثبت کنند، امضاء کنند.(بیانات رهبر انقلاب)
حسام برای چندلحظه پلکهایش را بر هم فشار داد و دوباره بازشان کرد. سرش را به سمت کمیل چرخاند و با اخم به کمیل نگاه کرد؛ او را نمیشناخت. اتاق را از نظر گذراند؛ یک اتاق سه در چهار با پنجرههایی کوچک و محصور در حصار فلزی. در اتاق، بجز یک تلوزیون و یک یخچال، چیز دیگری نبود. کف اتاق را با موکت پوشانده بودند و گوشه اتاق، یک سجاده مخملی پهن بود. نگاه حسام دوباره برگشت سمت کمیل و در امتداد نگاه کمیل، رسید به تلوزیون. رهبر انقلاب هنوز داشت خطبه میخواند:
- نسل جوان ما بخصوص نشان داد که همان شور سیاسی، همان شعور سیاسی، همان تعهد سیاسی را که ما در نسل اول انقلاب سراغ داشتیم، دارد؛ با این تفاوت که در دوران انقلاب، کورهی داغ انقلاب دلها را به هیجان میآورد، بعد هم در دورهی جنگ به نحو دیگری؛ اما امروز اینها هم نیست، در عین حال این تعهد، این احساس مسئولیت، این شور و شعور در نسل کنونی ما وجود دارد؛ اینها چیز کمی نیست.(بیانات رهبر انقلاب)
حسام به حنجرهاش فشار آورد و با صدای نخراشیده و خستهاش گفت:
- تو...کی...هستی...؟
#ادامه_دارد
#کپی_در_شان_شما_نیست
#فاطمه_شکیبا
رفتن به پارت اول:
https://eitaa.com/forsatezendegi/2937
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
🔶
🔹🔶
🔶🔹🔶
🔹🔶🔹🔶
🔶🔹🔶🔹🔶
🔹🔶🔹🔶🔹🔶
فرصت زندگی
🔹🔶🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶🔹🔶 🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶 🔹🔶 🔶 🔸 #یا_رفیق_من_لا_رفیق_له 🔸 📓رمان امنیتی #رفیق 📓 🖋 به قلم: #فاطمه_شکیبا
🔹🔶🔹🔶🔹🔶
🔶🔹🔶🔹🔶
🔹🔶🔹🔶
🔶🔹🔶
🔹🔶
🔶
🔸 #یا_رفیق_من_لا_رفیق_له 🔸
📓رمان امنیتی #رفیق 📓
🖋 به قلم: #فاطمه_شکیبا
#پارت96
کمیل نگاهش را از تلوزیون برنداشت. شانههایش را عقب داد، نفس عمیقی کشید و دستش را زیر چانهاش زد.
- البته بین مردم اختلاف سلیقه هست، اختلاف رأی هست؛ عدهای کسی را قبول دارند، حرفی را قبول دارند؛ عدهی دیگری کس دیگری را قبول دارند، حرف دیگری را قبول دارند؛ اینها هست، طبیعی هم هست؛ لیکن یک تعهد جمعی را انسان در بین همهی این آحاد، با اختلاف آراءشان، احساس میکند؛ یک تعهد جمعی برای حفظ کشورشان، برای حفظ نظامشان. همه وارد شدند؛ در شهرها، در روستاها، در شهرهای بزرگ، در شهرهای کوچک، اقوام گوناگون، مذاهب مختلف، مردها، زنها، پیر، جوان، همه وارد این میدان شدند؛ همه در این حرکت عظیم شرکت کردند. (بیانات رهبر انقلاب)
حسام از بیتوجهی کمیل حرصش گرفت. تشنه بود و احساس ضعف میکرد. صدایش را بالاتر برد:
- اوهوی! با توام! من کجام؟ تو کی هستی؟
کمیل باز هم پاسخ نداد و چشمانش را ریز کرد تا تلوزیون را بادقتتر ببیند.
-امروز -حالا عرض خواهم کرد- دیپلماتهای برجستهی چند کشور غربی که تا حالا با تعارفات دیپلماتیک با ما حرف میزدند، نقاب از چهره برداشتند؛ چهرهی واقعی خودشان را دارند نشان میدهند؛ «قد بدت البغضاء من افواههم و ما تخفی صدورهم اکبر». دشمنیهای خودشان با نظام اسلامی را دارند نشان میدهند؛ از همه هم خبیثتر دولت انگلیس. (بیانات رهبر انقلاب)
حسام جوش آورد. درد و ضعف هم اعصابش را مگسیتر کرده بود. خواست از تخت بلند شود؛ اما درد اجازه نداد. بلند نالید:
- تو کی هستی عوضی؟ هوی! عمو! کَری؟ اینجا کدوم جهنمیه منو آوردی؟
کمیل بالاخره با نهایت آرامش و طمأنینه چشم از تلوزیون گرفت و چشمانش را ماساژ داد. حسام به انتظار شنیدن پاسخ، ساکت شده و آماده بود کلام کمیل را در هوا قاپ بزند. کمیل چند لحظه به حسام نگاه کرد و چیزی نگفت. حسام دوباره سر و صدا راه انداخت:
- چرا اینجوری نگام میکنی؟ اینجا کجاس؟ چرا منو آوردی اینجا؟ چرا دستمو بستی؟
کمیل یک پایش را بر پای دیگرش انداخت و بر صندلی لم داد. با دست به تلوزیون اشاره کرد و گفت:
- اول بذار خطبه آقا رو گوش بدم، بعد با هم حرف میزنیم.
حسام دوباره خواست تکانی بخورد که از درد نالهاش به هوا رفت. کمیل سرش را به سمت تلوزیون چرخاند:
- خیلی به خودت فشار نیار. گلوله خوردی، بیچاره شدیم تا خونت بند بیاد.
حسام با صدای بلند داد زد:
- اَه! لعنت به همهتون!
#ادامه_دارد
#کپی_در_شان_شما_نیست
#فاطمه_شکیبا
رفتن به پارت اول:
https://eitaa.com/forsatezendegi/2937
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
🔶
🔹🔶
🔶🔹🔶
🔹🔶🔹🔶
🔶🔹🔶🔹🔶
🔹🔶🔹🔶🔹🔶
به خاطر فوت یه دختر هزارن روسری در آورده شد
ولی به خاطر سیصدهزار شهید حاضر نشدن یک سانت روسری هاشون را جلو بکشند!
شهدا شرمندهایم
🔴به پویش مردمی #بیداری_ملت بپیوندید👇
http://eitaa.com/joinchat/963837952Cb758f6bd13
بسم الله
«برای مهساهای غیرامینی»
🌀نماز اضطرار را میشناسید؟
خیلی چیز پیچیدهای نیست. همان نماز در شرایط جنگی است. همانی که مولایمان ابی عبدالله در عاشورا خواند.
🌀 همان که چند نفر به نگهبانی میایستند و بقیه با لباس جنگ و حتی پوتین و کفش وسلاح، به نماز.
🌀خیلی چیز پیچیده ای نیست. همین نمازی که چند روزی است نیروهای امنیتی مملکت ما میخوانند.
🌀میخوانند چون دموکراتهایی که سالهای دهه ی شصت جوانان را به جرم پاسداری، پیش پای عروسهایشان ذبح می کردند حالا با اسم رمز مهسا امینی، سر برآورده اند.
🌀میخوانند چون زنهای این مرز و بوم باز و برای هزارمین بار، بازیچه ی دست اغیاری شدند که هدفشان از آزادی لخت شدن است و ویسکی خوردن و بار و بیگ بنگ..
🌀اینجوری نماز میخوانند؛چون دهه هشتادی ما نه از دموکراتها چیزی می داند نه از سالهای جنگ نه از دخترانی که دموکراتها زنده زنده در گور میخواباندند.
🌀در عوض متخصص حک کردن اکانت مجازی هستند. خوب میدانند برای شاخ اینستا و توییتر شدن چه راهی باید بپیمایند و از قضا در این راه الگوهای خوبی هم دارند. مثل همین سلبریتی هایی که بزرگ و کوچکشان، به جز انگشت شمار، حالا در مقابل همین پلیسها قدعلم کرده اند. آنها را فحش میدهند. به جرم دفاع از امنیت. آتششان میزنند و بی ناموس میخوانندشان .چون ایستاده اند تا ناموس مان به تاراج نرود.
🌀دهه هشتادی ما حالا بدون آن که بداند با اسم رمز مهسا درست وسط گود ایستاده. گودی که خیلیها رفتند تا آن گود نباشد اما به لطف سلبریتی ها و بی در و پیکر بودن فضای مجازی،حالا گود شده. گود عمیقی هم شده.
🌀اما این همه، یک طرف و مهساهای غیر امینی یک طرف.
🌀منظورم زنها و دختران همین پلیسهایی است که نمیدانم چند شب است با ترس از خبر شهادت یا آتش سوزی یا قطع عضو همسر و پدر و برادرشان، می خوابند و بیدار میشوند.
🌀 کسی چه میداند شاید هم خوابشان نمیبرد.
🌀 شاید بعضیشان باردار باشند.
مثلاً ماههای اول بارداری که استرس برایشان و برای طفلشان بد است.
🌀یا مثلاً ماههای آخر بارداری، همان شبهایی که به زور میتوانی بر سنگینی شکم ، غالب شوی و بالاخره بخوابی و امان از وقتی که با اضطراب و کاووس بیدار میشوی!دلم برای این مهساها میسوزد.
🌀کسی چه میداند! شاید همان یک کدام از زن باردار و طفل در شکمش هم مهسا بودند. همان مادر و جنینی که از ترس آشوبگران مردند. هردو به فاصله یک روز. در همین قم خودمان.
🌀 دلم برای مهساهای غیرامینی میسوزد. مهساهایی که عادت داشتند روی دست بابا هایشان بخوابند و حالا یک هفته است بابا ندارند. یا بابایشان ماموریت است .درست وسط همین شهرها که برای من و شما امن است و راحت میخوابیم.
🌀حالا شعرکودکی هایمان عوض شده، دیگر نمیخوانیم ؛ شبا که ما میخوابیم آقا پلیسه بیداره...
چون؛
شبها آقا پلیسه مشغول نماز اضطراره.
🌀اضطراری که همه ی ما به سهم خودمان در آن دخیل بودهایم:
✔️عده ای با بی سوادی مان.
✔️بی سوادی سواد رسانه.
✔️عده ای با سلبریتی ساختن و بزرگ کردنشان سلبریتی های مثل «ناعلی کریمی.»(ناعلی چون حیف اسم علی اعلی برای او)
✔️عدهایمان با خرج نکردن غیرت به جا.
عدهایمان با امر به معروف و نهی از منکر نکردنهایمان.
✔️عده ای مان با نشر اکاذیب.
✔️عدهایمان با بیماری لاعلاج جوگیری.
✔️عده ای مان با موج سواری...
🌀دلم برای مهساهای غیر امینی خیلی میسوزد که نه کسی برایشان هشتگ میزند نه برای احقاق حقشان قیام میکند.
🌀اگر ناموس پرستید، کمی هم هوای این مهساها را داشته باشید، مهساهای غیرامینی را.
#سبک_زندگی
#اغتشاش
@zedbanoo
7.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▫️مشاور مسعود بارزانی: این یک بمبارانِ محدود نبود ما با یک جنگ مواجه شدیم/دولت مرکزی عراق برای جلوگیری از این حملات کاری نخواهد کرد...
🔹کارشناس تجزیهطلب: ایران با این حملات به همه مخالفان خود هشدار میدهد که اگر بخواهند دست به سلاح ببرند به همین سرنوشت دچار خواهند شد...
🆔 @sedayehowzeh
9.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ #استاد_شجاعی
رفتارهایی که شاید فکرش رو نکنید؛
اما همسرتون رو از شما دور میکنند،
و یا از خونه فراری میدن 💥
🌐 آپارات | یوتیوب | کاور
@Ostad_Shojae
12.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 تا کور شود چشم هرآنکس نتوان دید .
🔴به پویش مردمی #بیداری_ملت بپیوندید👇
http://eitaa.com/joinchat/963837952Cb758f6bd13
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شاهین نجفی؛ نخبهای که به سطح خاصی از مشنگیت رسید
▪️علیزاده کارشناس سابق بیبیسی و تحلیلگر مسائل سیاسی میگوید؛ آقای خمینی سال ۵۷ وقتی سه میلیون نفر به استقبالش رفتند اینگونه حرف نمیزد.
▪️اینها [شاهین نجفی] با لایکهایی که نصفش با ربات است و از آلبانی و ریاض و سومالی تامین میشود، سطحی از مشنگیت و توهم به او دست داده که میگوید هر کسی به مردم بپیوندد در امان است.!!!
🔴به کمپین فصل بیداری بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/1635647570C3725f53a3d
5.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 قربانیان مصی…!
▪️بخشی از کلیپ و اعترافات قربانیان مسیح علینژاد برای اولین بار منتشر میشود!
🔴به کمپین فصل بیداری بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/1635647570C3725f53a3d