eitaa logo
فرصت زندگی
211 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
874 ویدیو
12 فایل
فرصتی برای غرق شدن در دنیایی متفاوت🌺 اینجا تجربیات، یافته‌ها و آنچه لازمه بدونین به اشتراک میذارم. فقط به خاطر تو که لایقش هستی نویسنده‌ از نظرات و پیشنهادهای شما دوست عزیز استقبال می‌کنه. لینک نظرات: @zeinta_rah5960
مشاهده در ایتا
دانلود
5.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 توصیه یک پزشک جراح متخصص ایرانی خطاب به غربزده‌ها و سلبریتی‌ها، که بیش از ۴۰ سال است در آمریکا زندگی می‌کند 🔻من اینجا مثل خر کار می‌کنم و مثل گاو مالیات می‌دهم! اما مثل شما بی‌شرفی و سیاه‌نمایی نمی‌کنم. 🔴به پویش مردمی بپیوندید👇 http://eitaa.com/joinchat/963837952Cb758f6bd13
7.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شب عیده این کلیپ رو براتون میذارم کمی به این جماعت متوهم دروغپرداز بخندید اما واقعا اشک آدم درمیاد وقتی بدونیم توی دو سه هفته گذشته بخشی از مردم این دروغها رو باور کرده بودند...... 🔴به پویش مردمی بپیوندید👇 http://eitaa.com/joinchat/963837952Cb758f6bd13
🔴خبرهای خوب از ایران قوی - داریم میشیم شاهراه تجاری - داریم میشیم مهمترین کشور در ترانزیت کالا - داریم میشیم تصمیم گیرنده اصلی منطقه - داریم میشیم بزرگترین صادر کننده انرژی دنیا - داریم میشیم بزرگترین صادرکننده پهپاد دنیا 😊 و یه خبر خوش دیگه اینکه پهپادهای ما از این پس مجهز به هوش مصنوعی شده و تا ٢٠٠٠ کیلومتری میتونه پرواز کنه 💥و این یعنی از تهران بلند میشه تل‌آویو رو میزنه و این یعنی یه قدرت عظیم نظامی ✅اینها دلخوشی الکی نیست به این خبر دقت کنید 👇 📝 نیویورک‌تایمز : ایران به یک بازیگر جهانی در صادرات پهپاد تبدیل شده است این روزنامه آمریکایی در گزارشی نوشته ایران در حال تبدیل شدن به یک بازیگر جهانی در صادرات پهپاد است و توانسته علی‌رغم تحریم‌ها به این پیشرفت دست پیدا کند. 🚨و یک خبری که جهان صنعت رو شوکه کرده 🔸کجا هستند اون عده خود تحقیر که ببینند روسیه با اون قدرت حسرت پهپادهای ما رو میکشه و از همه مهمتر داره توربین‌های گازی ما رو جایگزین توربین‌های زیمنس آلمان میکنه 🔥آره درست خوندید جایگزین توربین‌های زیمنس آلمان کی فکرش رو می‌کرد این همه قدرتمند بشیم 📈الان اگه به یک عده بگیم که رشد اقتصادی ما بعد از ده سال از صفر به پنج درصد رسیده، باور نمی‌کنند رشد اقتصادی فصلی ایران به 5% رسید که در ۱۰ سال اخیر این رشد 0% بود است آینده روشن 👨‍✈️یک خبر خوب دیگه اینه که یک بازوی قوی امنیتی دیگه به کشور اضافه شد (سازمان اطلاعات فرماندهی انتظامی جمهوری اسلامی) این سازمان در اولین اقدام خودش پنج جاسوس وابسته به اسرائیل که به منظور خرابکاری وارد کشور شده‌ بودند رو دستگیر کرد واقعا دمشون گرم.
عهد می‌بندم امروز برای آزادگی، برای حق‌خواهی، برای خون‌های بی‌گناه ریخته، برای دخترای بی‌حرمت شده، برای امنیت خش افتاده، برای جوونای آتیش گرفته، برای چاقوخورده‌هامون، برای دل خون شده خودت، خودم، آقامون، عهد می‌بندم یک لحظه ساکت نشینم و دست اونور نشینای خونه‌خراب‌کن رو رو کنم. https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
آهای اونی که اونور نشستی! تویی که میگی برین توی خیابون و عقب نکشین، عرضه‌شو داشتی می‌موندی و عقب نمی‌کشیدی. فرار نمی‌کردی و کنار مردم می‌موندی. تهش می‌خواستن همون کاریو باهات بکنن که به سر مردم میارن. به قول تو از این چیزا که نباید ترسید. منتظرم بیای و ازت شجاعت رو یاد بگیرم. اما نه زحمت نکش من شجاعتو از سردارای ایرانی که دل ارباباتو لرزونده یاد گرفتم. اگر وطن ندارید، آدم باشید. https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
آهای اونی که اونور نشستی! می‌دونی کیا حرفتو گوش می‌کنن؟ گروه اول: اونا که جز بدن و موهاشون چیزی واسه عرضه ندارن. اونی که هنر و علم و تونمندی‌های چشمگیر داره، افتخاراتشو کسب می‌کنه و به تو محل چی هم نمیذاره. گروه دوم: اونا که هرز می‌پرن و کف خیابون دنبال دست درازی مفت و راحتن. اونی که امنیت ناموس براش مهمه، جلوی چشم چرونی و دست‌اندازی کسایی که فرستادی واسه مغول‌گری وامی‌ایسته. اگر وطن ندارید، آدم باشید. https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
اگر زن، چرا.... اگر زندگی، چرا.... اگر آزادی، چرا....
فرصت زندگی
🔹🔶🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶🔹🔶 🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶 🔹🔶 🔶 🔸 #یا_رفیق_من_لا_رفیق_له 🔸 📓رمان امنیتی #رفیق 📓 🖋 به قلم: #فاطمه_شکیبا
🔹🔶🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶🔹🔶 🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶 🔹🔶 🔶 🔸 🔸 📓رمان امنیتی 📓 🖋 به قلم: بشری با خودکار در دستش بازی کرد: - آره. قرار بود اون شب بکشنت و مرگت رو بندازن گردن یگان ویژه. قرار بود ازت یه شهید بسازن و پای جنبش سبزشون قربانیت کنن. - چـ...چرا نکشتنم...؟ بشری لبخند زد: - چون ما انقدر دست و پا چلفتی نیستیم که بشینیم نگاه کنیم برامون شهید قلابی بسازن! - اصلا کی می‌خواست منو بکشه؟ - نمی‌شناسیش. ولی از دار و دسته همونایی بود که فرستاده بودنت کف خیابون. صدف آرنج‌هایش را بر میز تکیه داد و صورتش را با دستانش پوشاند. حسین در بی‌سیم به بشری گفت: - برو سر اصل مطلب. این حتماً یه چیزی می‌دونه. بشری گفت: - ببین، تو از دید ما هیچ اطلاعات مهمی نداری. چون نیروی عملیاتی نیستی و می‌دونم اطلاعاتت خیلی محدودتر از اونه که بتونی ما رو به جایی برسونی. شیدا مهره مهم و موثرشون بود که خودشون زدن حذفش کردن؛ اما سوالم اینه: چرا توی زندان می‌خواستن حذفت کنن، درحالی که می‌دونستن اطلاعاتت به درد ما نمی‌خوره؟ اونم درحالی که با مرگ شیدا، خوراک کافی برای رسانه‌هاشون داشتن و لازم نبود یه کشته دیگه برای شهیدسازی داشته باشن؟ صدف، چند ثانیه در سکوت به بشری نگاه کرد. درک این مسائل برایش کمی سخت بود؛ اما حالا خودش هم می‌خواست بداند چرا برایش نقشه قتل کشیده‌اند. تمام زندگی اش را بر باد رفته می‌دید؛ احساس می‌کرد یک عمر بر آب خانه ساخته است و حالا که نیاز به حمایت دارد، آن‌ها که قول حمایت داده بودند، پشتش را خالی کرده بودند. لب‌هایش لرزیدند و اشکش چکید: - واقعا نمی‌دونم... . و صورتش را با دستش پوشاند و زد زیر گریه. صدای هق‌هقش در اتاق پیچید. بشری گردنش را کج کرد: - بیا این مسئله رو با هم حلش کنیم، باشه؟ صدف با پشت دست اشکش را گرفت و آب بینی‌اش را بالا کشید. سعی کرد خودش را آرام کند. احساس خوبی نسبت به بشری داشت؛ اصلاً حس نمی‌کرد بشری مامور بازجویی اوست. با صدای گرفته‌اش، بریده‌بریده گفت: - سال هشتاد و پنج از دانشگاه اخراج شدم... . - چرا؟ - آبم با حراست توی یه جوب نمی‌رفت...من می‌خواستم آزاد باشم، گرایش سیاسی خودمو داشته باشم، جوری که می‌خوام بگردم و لباس بپوشم و رفتار کنم...انقدر اخطار گرفتم که اخراج شدم. - خب بعدش؟ - تونستم با کمک چندتا از دوستام پناهندگی سیاسی بگیرم از کانادا. اون‌جا با یه پسری آشنا شدم به اسم مانی. ایرانی بود. کمکم کرد توی یه شرکت تحقیقاتی استخدام بشم. - چه شرکتی؟ صدف لبش را گزید و دستش را مشت کرد. انگار شک داشت حرفش را بزند. گفت: - یه شرکت تحقیقاتی دیگه! رفتن به پارت اول: https://eitaa.com/forsatezendegi/2937 〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰 https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739 🔶 🔹🔶 🔶🔹🔶 🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶🔹🔶 🔹🔶🔹🔶🔹🔶
فرصت زندگی
🔹🔶🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶🔹🔶 🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶 🔹🔶 🔶 🔸 #یا_رفیق_من_لا_رفیق_له 🔸 📓رمان امنیتی #رفیق 📓 🖋 به قلم: #فاطمه_شکیبا
🔹🔶🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶🔹🔶 🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶 🔹🔶 🔶 🔸 🔸 📓رمان امنیتی 📓 🖋 به قلم: بشری به صندلی تکیه داد و دست به سینه، به صدف نگاه کرد: - خب، ادامه بده. - یه مدت کار کردم، با مانی هم دوست بودم. زندگیم داشت همونی می‌شد که می‌خواستم. من... . صدایش لرزید و باز هم اشکش چکید: - من عاشق مانی شده بودم... . صدف سرش را روی میز گذاشت و دوباره زیر گریه زد. بشری نفس عمیقی کشید و از جا بلند شد. دستش را بر شانه صدف گذاشت و فشرد: - فکر کنم برای امروز کافیه. بعدا بازم حرف می‌زنیم ان‌شاءالله. صدف سریع سرش را بالا آورد و دست بشری را گرفت. با صدای پر از التماسش گفت: - نه! وایسا... . بشری دوباره نشست. صدف بغضش را قورت داد و اشکش را پاک کرد: - کار شرکت ما، این بود که از طریق استفاده از عوامل بیولوژیکی و شیمیایی، مواد آرایشی یا مکمل‌های غذایی و حتی بذرهای کشاورزی رو ارتقا بده. یعنی مثلا، طوری بذرها رو تغییر بدیم که نسبت به آفت مقاوم‌تر باشه؛ یا ترکیبات مکمل‌های غذایی و مواد آرایشی طوری باشن که تاثیر بیشتر و قیمت تموم شده‌ی کمتری داشته باشن. واقعاً از کار توی اون شرکت احساس خوبی داشتم. داشتم به پیشرفت بشریت کمک می‌کردم. فقط هم من نبودم. چندین متخصص دیگه توی زمینه‌‌هایی مثل شیمی و ژنتیک هم با ما کار می‌کردن. صابری اخم کرد و دقتش را بیشتر کرد. خوشحال بود از این که صدف به حرف آمده است. صدف ادامه داد: - یه روز...یه روز...توی آزمایشگاه حال مانی بد شد. بردیمش بیمارستان. بعد چند روز آزمایش و معاینه و اینا، فهمیدیم سرطان خون داره... دیگر نتوانست خودش را نگه دارد. دوباره هق زد و با گریه گفت: - خیلی دیر شده بود. چندماه بیشتر زنده نموند. و با صدای بلند گریه کرد. بشری دستش را روی دستان صدف گذاشت و فشار داد. لیوان آبش را پر کرد و به سمت صدف گرفت: - بیا عزیزم. بخور حالت بهتر بشه. صدف کمی از آب را نوشید تا آتش درونش را فرو بنشاند. یک دستمال کاغذی گرفت و بینی‌اش را پاک کرد. چند ثانیه ساکت ماند تا آرام شود و بعد گفت: رئیس شرکتمون می‌گفت احتمالا چون مانی یه پناهنده سیاسی بوده و الانم به سود ایران کار نمی‌کنه، حتماً عوامل رژیم ایران با عامل بیولوژیکی کشتنش. ولی منم خر نبودم. کم‌کم یه چیزایی فهمیده بودم؛ حدس می‌زنم شرکت ما داشت با دستکاری ژنی بذرهای کشاورزی، اونا رو به عوامل تراریخته خطرناک تبدیل می‌کرد. البته هیچوقت نتونستم ازش کامل سر دربیارم؛ ولی حدسم اینه. مثلا داشتیم روی ژن گیاه پنبه‌ای که توی لوازم بهداشتی استفاده می‌شد کار می‌کردیم. من حدس می‌زنم نتیجه استفاده از اون نوع پنبه تراریخته، عقیم شدن بود. یا بعضی از روغن‌هایی که توی مواد آرایشی استفاده می‌شد، طوری دستکاری شده بودن که می‌تونستن توی طولانی مدت باعث سرطان بشن. حتی بذرهای ضدآفتی که تولید کرده بودیم، خیلی خوب بودن؛ مثلا یه نوع سیب‌زمینیه که با دستکاری ژنتیکی، مقاوم به آفت می‌شه. طوری که وقتی توی یه مزرعه، یه سیب‌زمینی به آفت آلوده بشه، خودش خودش رو نابود می‌کنه تا آفت توی مزرعه منتشر نشه؛ ولی من خیلی نسبت به اثر این چیزا روی بدن آدم خوش‌بین نبودم. همش هم به مدیر شرکت می‌گفتم اینایی که داریم می‌سازیم باید بیشتر مطالعه و آزمایش بشه؛ ولی گوش نمی‌داد. می‌خواستم درباره‌ش با مانی حرف بزنم...حیف که زنده نموند. رفتن به پارت اول: https://eitaa.com/forsatezendegi/2937 〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰 https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739 🔶 🔹🔶 🔶🔹🔶 🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶🔹🔶 🔹🔶🔹🔶🔹🔶
🔴فیروزه شجاعی را میشناسی؟! او مادر شهید یوسف داورپناه است. ، سر یوسف را بریدند، شکمش را پاره کردند و جگر یوسف را بیرون کشیدند و بدنش را قطعه قطعه کردند و این مادر را همراه با پیکر شهیدش حبس کردند و چادر او کفن فرزندش شد😭😭 سلبریتی نیست، نخل طلایی و اسکار هم نگرفت ولی این زن قهرمان زندگی ماست...🌹 🕊🇮🇷📖🥀
9.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه تحلیل خیلی خوب از شرایط فعلی و برنامه ای که موساد به همراهی نوچه هاش برای منطقه اماده کرده که اشوبهای ایران بخش جدایی ناپذیر این برنامه است @BisimchiMedia
7.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☑️🎥تحلیل جالب علی علیزاده از سکوت برخی خواص و کسانی که سالها نان این کشور و انقلاب رو خوردن و در ایام آشوب کوچکترین موضعی در رد و یا محکوم کردن این ناآرامی ها نداشتند... کسانی که در این ایام سکوت کردند اگر فردا روزی در انتخابات ثبت نام کردند و رد صلاحیت شدند، فقط خودشون رو سرزنش کنند و بس... @fetnehshekan