فرصت زندگی
💎🔗🌤💎🔗🌤💎🔗🌤💎🔗🌤 🌤💎🔗🌤💎🔗🌤💎🌤 🔗💎🔗🌤💎🌤 💎🔗🌤 🌤 #رمان_فراتر_از_حس #پارت_22 اولین بار بود که درخواست داده بودن
💎🔗🌤💎🔗🌤💎🔗🌤💎🔗🌤
🌤💎🔗🌤💎🔗🌤💎🌤
🔗💎🔗🌤💎🌤
💎🔗🌤
🌤
#رمان_فراتر_از_حس
#پارت_23
_خب حرفات درسته اما مشکل اونجاست که من این لوازمو واسه خانوادهم میخوام. نمیخوام یه مرد غریبه بیاد در مورد اینکه چه کرم و چه رنگی به ناموسم میاد یا نیاد نظر بده. حالا فهمیدی مشکلم چیه؟
لبخندی به دغدغهاش زدم. برای اطمینانش جواب دادم.
_شما اجازه بدین من کارمو شروع کنم، متوجه میشین که حتی نیاز به دیدن خانوادهتون نیست. من جوری کارایی، تفاوتها و نحوه استفاده رو میگم که هر کس بشنوه خودش بتونه انتخاب و استفاده کنه.
ابرویی بالا انداخت و یک دستش را به کمر گرفت.
_یعنی میخوای بگی حتی اگه خانوم و دخترا هم جلوت نباشن، میتونی کارتو بکنی و مشاوره بدی؟
_اگه رابط خوبی باشین بله.
خندید و با دست به در اشاره کرد.
_خب حالا که بله رو دادی بیا تو ببینم قراره چی کار کنی.
همراهش همزمان با "یا الله" گفتنهایش وارد خانه شدم.
داخل خانه لوکس تر از بیرونش بود. وسایل تزئینی زیادی در گوشه و کنار دیده میشد. با تعارف آن مرد نشستم. او هم روبهرویم نشست.
_مهدی صدیقی هستم. گفتی کی هستی؟
_عرفان رودگر هستم.
هنوز ادامه نداده بود که در یکی از اتاقها باز شد و زنی که میشد حدس زد همسر مهدی باشد، وارد سالن شد. همان لحظه اول چشمم به او افتاد. چادر نداشت اما لباسهایش بلند و گشاد بود. شال بزرگی بسته بود. بیشتر از آن را ندیدم. شاید اگر در جای دیگری بود، از پوست و چهرهاش هم چیزی دستگیرم میشد. باز هم مادر جهت دهنده رفتارم بود. توانسته بود در مغزم فرو کند که: وقتی به خانهای راهت دادند، ناموسشان حرمت دارد.
#ادامه_دارد
#کپی_در_شان_شما_نیست
#زینتا
رفتن به پارت اول:
https://eitaa.com/forsatezendegi/3595
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
💎
🔗🌤💎
🌤💎🔗🌤💎🔗🌤
💎🔗🌤💎🔗🌤💎🔗🌤
فرصت زندگی
💎🔗🌤💎🔗🌤💎🔗🌤💎🔗🌤 🌤💎🔗🌤💎🔗🌤💎🌤 🔗💎🔗🌤💎🌤 💎🔗🌤 🌤 #رمان_فراتر_از_حس #پارت_23 _خب حرفات درسته اما مشکل اونجاست ک
💎🔗🌤💎🔗🌤💎🔗🌤💎🔗🌤
🌤💎🔗🌤💎🔗🌤💎🌤
🔗💎🔗🌤💎🌤
💎🔗🌤
🌤
#رمان_فراتر_از_حس
#پارت_24
از جا بلند شدم و همان طور سعی که میکردم نگاهم سمت آن زن نچرخد، سلام دادم. خوش برخورد و مودب جواب داد و احوالپرسی کرد. با تعارفش نشستم و او به آشپزخانه رفت. با صدای مهدی به طرفش برگشتم.
_ببین پسر، خانومم تبلیغات شرکت شما رو توی یه آرایشگاه دیده بود. از اونجایی که خوشم نمیاد واسه خودش یا دو تا دخترا از این فروشگاهها که فروشندهشون طرفو قورت میدن چیزی بخره، گفتم مستقیم از شرکت بخوام لوازمشو بیاره تا انتخاب کنه. حالا میخوای چی کار کنی؟
فکری که به سرم زده بود را گفتم.
_خب من هر محصول و کاراییش و اینکه روی چه پوست یا مویی جواب میده رو میگم. میخواین حرفامو ضبط کنین. بعد بشینن ببینن کدوم به کارشون میاد. سفارشو تلفنی هم میتونین بهم بگین.
لبخندی به لب مهدی نشست. بشکنی زد و انگشت اشارهاش را طرفم گرفت.
_آهان. همینه.
با صدای همسرش به آشپزخانه رفت و با سینی چای برگشت. چای را که برداشتم، نشست.
_قبل از منم همچین مشتری داشتی؟
_راستش نه. اصلاً.
_ببین، ازت خوشم اومد. کلهت کار میکنه. راحت قافیه رو نباختی که ول کنی بری یا چشم چرونی کنی تا کارت راحت بشه.
چای را به عادت همیشگیم داغ سر کشیدم که صدای مهدی درآمد.
_چه خبرته بابا. مگه لاستیک بستی به دهنت که لبسوز میدی بالا؟
لبخندی زدم.
_عادتمه. چایی رو باید داغ خورد. حالا شروع کنم؟
_صبر کن. حالا که بچه خوبی هستی، نمیخوام اذیت بشی. چشمتم که درسته؛ بذار بچهها رو صدا کنم بیان خودشون حرفاتو بشنون و اگه سوال دارن بپرسن. حوصله پیغام پسغاماشونو ندارم.
#ادامه_دارد
#کپی_در_شان_شما_نیست
#زینتا
رفتن به پارت اول:
https://eitaa.com/forsatezendegi/3595
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
💎
🔗🌤💎
🌤💎🔗🌤💎🔗🌤
💎🔗🌤💎🔗🌤💎🔗🌤
11.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴رفراندوم در ترکیه برای قانونی کردن حجاب
🔹درست در روزهایی که زنان ایران را وادار میکنند که حجاب از سرشان بردارند
🔹دولت ترکیه درحال برگزاری رفراندوم برای قانونی کردن حجاب است!
🔹رجب طیب اردوغان، رئیس جمهور ترکیه میگوید که برای لغو ممنوعیت حجاب و حمایت از نهاد خانواده و کاهش فساد، باید قانون اساسی ترکیه تعدیل شود و حاضر است برای این مساله همهپرسی برگزار کند.
🔹گفتنی است که حجاب تا سال 2013 در ترکیه ممنوع بود و حالا با گسترش حجاب، دختران و زنان مسلمان میخواهند حجاب در مراکز دولتی قانونی و رسمی شود.
#حجاب
13.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴⚡️خداییش زمان شاه بهتره نبود تا الان؟
چقدر اجناس ارزون بودن!! ولی الآن چی؟!
به برکت جمهوری اسلامی همهچیز چندینبرابر شده!!
#جهاد_تبیین
اگر به اطرافت دقت کنی می بینی که می توان تغییر کرد