فرصت زندگی
بسم رب الشهدا 🌹🌹🌹 لشکر دهه 80ی های فاطمه الزهرا باکمک دهه 70ی ها وبقیه میخواهد دراولین عملیات
سلام به آینده سازان عزیز😊
خوبید؟
حال دلتون چطوره؟
ما قراره یه گروه بزرگ بشیم تا به بیانیه گام دوم مقام معظم رهبری لبیک بگیم.✊🏻
قراره باهم تولید عکس نوشته و کلیپ رو یاد بگیریمو به صورت حرفه ایی ادامه و انتشار بدیم 🌹
ما یکی از زیر گروه های مجازی لشکر دهه هشتادیای ام ابیها هستیم که در فضای مجازی کار میکنیم🤗
پشتیبانمون قرارگاه قرب بقیه الله ست 😌 و البته بزرگترین پشتیبانمون خداست☝️🏻
میخوایم به زودی با توسل به حضرت فاطمه(س) و با کمک حضرت حجت(عج) کارمون رو شروع کنیم😍
خواهر گلم که متولد هر سالی هستی اگه پایهای که جزو زمینه سازان ظهور باشی، یه بسمالله بگو و عضو گروه زیر شو تا با هم توی این فرهنگ سازی شریک بشیم. 👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3585146983C8607ec6eb0
جا نمونی از این کاروان... 👆👆👆👆👆
💕وقتی “خـــــــــدا” بخواهد
بزرگــــی آدمی را اندازه بگیرد!
به جای "قـــــــدش "
“قلبش” را اندازه میگیرد
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
┄•●❥ @eshgheasemani
دوستان هرکی دختر مهتاب رو نخونده زودتر بخونه چون تا چند روز آینده کلش پاک میشه و میره واسه چاپ...
تا حذف نشده دریابید.
خداى، جود و کرم را به خلق کرد تمام
چو دیده مظهر جود خدا به دهر گشاد
زهى مقام که جسته است علم از او یارى
زهى شرف که گرفته است عقل از او ارشاد
میلاد امام جواد (ع) مبارک باد
✨✨✨✨✨✨
🆔@anvar_elahi
🌻🌿🌻🌿🌻🌿🌻🌿🌻🌿🌻
یا عماد من لا عماد له.
بی تو تکیه گاهی مگر هست؟
ای تنها تکیه گاه قابل اطمینان جهان کمک کن به خس و خاشاک تکیه نکنم تا به بادی بر باد روم.
🌻🌿🌻🌿🌻🌿🌻🌿🌻🌿🌻
https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴
سخنی با خوانندهی عزیز:
به پایان آمد این دفتر، حکایت همچنان باقیست.
با تموم شدن این رمان، میخوام ازتون خواهش کنم با ارسال نظرات و نقدهاتون منو مورد عنایت خودتون قرار بدین.
@zeinta_rah5960
ضمناً این رمان قراره چاپ بشه پس نمیتونم زیاد بزارم توی کانال بمونه. بزرگوارایی که هنوز نخوندن یا تموم نکردن تا چند روز آینده این کار رو بکنن تا با پاک شدنش شرمندهشون نشم.
🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴
https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
با تعجب دیدم که دختری با زیبایی خیره کننده و حدود هجده سال، جلوی پای امیرحسین زانو زد و اشکش جاری شد.
_امیر، من... من عاشقتم... من سه ساله حتی آب خوردنتم دنبال میکنم. تمام اتاقم پر عکسای توئه. هر جا کنسرت داری خودمو میرسونم. الانم واسه برنامهی تو اومدم اینجا اما بادیگاردا نذاشتن جلو بیام. به خدا دوسِت دارم.
_خانوم، خودتونو کنترل کنید. بلند شین از اینجا زشته. چرا گریه میکنین؟
_خواهش میکنم منو درک کن. اونقدر هیجانزدهام که نمیتونم خودمو کنترل کنم. من...
صدایش کم کم بالاتر میرفت. امیرحسین کلافه نگاهی به من انداخت. صدای رامین در آمد.
_خانوم جمع کن خودتو. لابد میدونی که زن داره؛ این کارا چیه که میکنی؟
_مگه دست خودمه. دل لامصب که این چیزا نمیفهمه.
حلما با حرص به او توپید.
_خب به دل لامصبت بفهمون که اونی که دنبالشه صاحب داره. بسه. یه کم خجالت بکش.
_شماها منو درک نمیکنین.
رو به امیرحسین که به زمین خیره شده بود و با کفشش ضرب گرفته بود، کرد.
_امیر به خدا اگه پسم بزنی، خودمو میکشم.
قبل از عکس العمل امیرحسین که داشت از کوره در میرفت، بلند شدم و دستش را گرفتم. به هر زوری که بود بلندش کردم...
🎤🎸🎤🎸🎤🎸🎤🎸🎤🎸🎤🎸
زندگی دختری عکاس فراری از شهرت، با زندگی پسری خواننده که شهرتش گوش فلک را پر کرده گره میخوره...
تلاقی این تضاد و کشمکش خواستن و نخواستن، رمانی پر هیجان خلق کرده که باید خوند.
#رمان_حاشیه_پررنگ
https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739