هدایت شده از حدیث ، مذهبی و نکات
#داستان_آموزنده
🔆خدمت مادر پیر
🔅دو برادر مادر پیر و بيماري داشتند . با خود قرار گذاشتند که يکي خدمت خدا کند و ديگري در خدمت مادر باشد يکي به صومعه رفت و به عبادت مشغول شد و ديگري در خانه ماند و به پرستاري مادر مشغول شد .
🔅چندي نگذشت برادر صومعه نشين مشهور عام و خاص شد و به خود غره شد که خدمت من ارزشمندتر از خدمت برادرم است ، چرا که او در اختيار مخلوق است و من در خدمت خالق .
✅ همان شب در خواب ديد که وي را خطاب کردند : به حرمت برادرت تو را بخشيدیم
🔅برادر صومعه نشين اشک در چشمانش آمد و گفت : يا رب ، من در خدمت تو بودم و او در خدمت مادر ، چگونه است مرا به حرمت او مي بخشي ، آيا آنچه کرده ام مايه رضاي تو نيست .َ
⬅️ ندا رسيد، آنچه تو مي کني من از آن بي نيازم ولي مادرت از آنچه او مي کند بي نياز نيست ...
#داستان_آموزنده
نجاری بود که زن زیبایی داشت
که پادشاه را مجذوب خود کرده بود
پادشاه بهانه ای از نجار گرفت
و حکم اعدام او را صادر کرد و گفت
نجار را فردا اعدام کنید
نجار آن شب نتوانست بخوابد...
همسر نجار گفت :
مانند هر شب بخواب...
پروردگارت يگانه است و درهای گشايش بسيار "
کلام همسرش آرامشی بر دلش ايجاد کرد و چشمانش سنگين شد و خوابيد...
صبح صدای پای سربازان را شنيد...
چهره اش دگرگون شد و با نا اميدی، پشيمانی و افسوس به همسرش نگاه کرد که دريغا باورت کردم...
با دست لرزان در را باز کرد و دستانش را جلو برد تا سربازان زنجير کنند...
دو سرباز با تعجب گفتند :
پادشاه مرده و از تو میخواهيم تابوتی برايش بسازی...
چهره نجار برقی زد و نگاهی از روی عذرخواهی به همسرش انداخت...
همسرش لبخندی زد و گفت :
مانند هر شب آرام بخواب,زيرا پروردگار يکتا هست و درهای گشايش بسيارند "
فکر زيادی انسان را خسته می کند...
ولی بدان که یه نیروی عظیمی برای کمک به تو آماده است...!
#پادشاه_و_نجار
وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا