eitaa logo
خط مقدم رسانه دفاع مقدس
587 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
82 فایل
بسم‌رب‌‌الشهدا🌱 ‍ ‍‍ گروه‌ پژوهشی فرهنگی‌ خط‌ مقدم ‍ ‍ شهید‌آوینی؛ ای‌شهید‌!ای‌آنکه‌بر‌کرانه‌ی‌ازلی‌و‌ابدی‌وجود‌برنشسته‌ ای‌،دستی‌برار،و‌ما‌قبرستان‌نشینان‌‌عادات‌سخیف‌را‌نیز؛از‌این‌منجلاب‌بیرون‌کش!🌷 ارتباط‌ با‌ ادمین‌کانال👇🏻 @ghayeb_313 @aslani70
مشاهده در ایتا
دانلود
خدیجه با صدای گریه من از خواب بیدار شده بود و گریه می‌کرد . صمد رفت گهواره را تکان داد و گفت : " راست می‌گویی . هرچه تو بگویی قبول دارم . ولی به جان قدم ، این دفعه دیگر دفعه آخر است . بگذار بروم امامم را ببینم و بیایم . اگر از کنارت جم خوردم ، هرچه دلت خواست بگو . " خدیجه اتاق را روی سرش گذاشته بود . بندهای گهواره را باز کردم و بچه را بغل گرفتم . گرسنه‌اش بود . آمد ، نشست کنارم . خدیجه داشت قورت قورت شیر می‌خورد . خم شد و او را بوسید . صدایش را عوض کرد و با لحن بچگانه گفت : " شرمنده تو و مامانی هستم . قول میدم از این به بعد کنارتان باشم . آقای خمینی دارد می‌آید . تو و مامان دعا کنید صحیح و سالم بیاید . " بعد بلند شد و به من نگاه کرد و با یک حالتی گفت : " قدم نفس تو خیر است . تازه از گناه پاک شده‌ای . برای امام دعا کن به سلامت هواپیمایش بنشیند . " با گریه گفتم : " دلم برای تنگ می‌شود . من کی تو را درست حسابی ببینم . . . " چشم‌هایش سرخ شد گفت : " فکر کردی من دلم برای تو تنگ نمی‌شود ؟ ! بی‌انصاف ! اگر تو دلت فقط برای من تنگ می‌شود ، من دلم برای دو نفر تنگ می‌شود . " خم شده صورتم را بوسید . صورتم خیس خیس بود . ─━━━━━⊱✿⊰━━━━━─ 🇮🇷خط مقدم🇮🇷 رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس ╔═══ ࿇ ═══╗ 🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷 ╚═══ ࿇ ═══╝