9.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#با_ولایت_تا_شهادت
#توکل
#با_خدا
#یک_آیه_یک_درس
♻️ایمان و توکل به خداوند زمانی معنا پیدا میکند که همه چیز به هم ریخته ست، و انسان سرگردان و حیران میان مصیبت ها و مشکلات احساس تنهایی و بی پناهی میکند.
💢و دقیقا همین جاست تو به خداوند نشان میدهی که او را چقدر باور داری
و به او اعتماد کرده ای.
ایمان و توکل به خدا، ریسمانی است که، ما را از میان جهنم مشکلات به بلندای قله موفقیت میرساند .
✅يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.
♻️ای کسانی که ایمان آورده اید! ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺣﻮﺍﺩﺙ ﺷﻜﻴﺒﺎﻳﻲ ﻛﻨﻴﺪ، ﻭ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺷﻜﻴﺒﺎﻳﻲ ﻭﺍﺩﺍﺭﻳﺪ ، ﻭ رابطه خود را با خداوند و دوستانش حفظ کنید، ﻭ ﺧﺪﺍ را محور انتخابها و رفتارها و گفتار و روابطتتان قرار دهید ﺗﺎ خوشبخت ﺷﻮﻳﺪ.
#سوره_آل_عمران | آیه ۲۰۰
@gadamgadamtabandegi
♻️هروقت که دستت
از همه جا کوتاه شد بگو ..
•|وَأُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَے اللَّه إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ|•
کارم رابه خدا می سپارم ...
خداوند بینای به بندگان است ...
@gadamgadamtabandegi
49.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣📣توجه توجه📣ويدئویی از شعر یک چوپان ، که به سرعت در حال دست به دست شدن است...📣
دوستان ببینید این چوپان ساده پوش اما بسیار دانا و متوجه.بسیار خاکی.
اشعاری به حفظ میگوید که تمام اوضاع ایران و جهان و امام زمان رو درش گنجانده .👏👏
ای کاش انتشار حداکثری داشته باشیم، البته با زبان و لهجه خوش لکی💐
حتما ببینید اشک و شادی در هم آمیخته
https://eitaa.com/joinchat/100728839C53d3f8b669
3.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌀شعری طنز اما حکیمانه در حضور رهبر معظم انقلاب
https://eitaa.com/joinchat/100728839C53d3f8b669
#تلنگر
خدایا شعله های آتش خشم را که گاه نابجا زبانه می کشد در ما خاموش بفرما 🤲
https://eitaa.com/joinchat/100728839C53d3f8b669
🔴ذکر عظیم شأن حاج آقا نخودکے (ره) برای برآورده شدن حاجات
شیخ نخودکی عالم بزرگی که در صحن انقلاب حرم امام رضا (ع) زیر درب طبرسی مدفون شده
↩️ذکرهای سفارش شده از آن مرحوم بسیار مجرّب میباشد، مخصوصا این ذکر فقط کافیه یک بار امتحان کنید تا بزرگترین حاجاتتان برآورده شود👌
برای دیدن ذکر روی لینک زیر بزنید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1972240408C2a351c7410
4.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دلتنگ_حرم
#امام_رضا(ع)
باز پیشه توئه حواسم یه دنیا التماسم...😭
نگاه دار دلـــ🌹ــــے را
کہ بردهاے بہ نگاهے یا امام رضا..
https://eitaa.com/joinchat/100728839C53d3f8b669
#نجوای_عاشقانه
💢یَداللَهِ فَوقَ أَیْدِیهِم
♻️ یعنی بندهی من نگران فردایت نباش
از اَفعال آدمها دلگیر نشو
کاری از آنها بر نمیآید
دستت را به من بده
تا من نخواهم
برگی از درخت نمیافتد
https://eitaa.com/joinchat/100728839C53d3f8b669
قدم قدم تا بندگی
👇👇👇👇👇👇👇
#با_ولایت_تا_شهادت
#بصیرت_افزایی
#رمان
#تنها_میان_داعش
#قسمت_سیزدهم
#به_قلم_فاطمه_ولی نژاد
شاید اگر این پیام را جایی غیر از مقام امام حسن (علیهالسلام) خوانده بودم، قالب تهی میکردم و تنها پناه امام مهربانم (علیهالسلام) جانم را به کالبدم برگرداند.
هرچند برای دل کوچک این دختر جوان، تهدید ترسناکی بود و تا لحظهای که خوابم برد، در بیداری هر لحظه کابووسش را میدیدم که از صدای وحشتناکی از خواب پریدم.
رگبار گلوله و جیغ چند زن پرده گوشم را پاره کرد و تاریکی اتاق کافی بود تا همه بدنم از ترس لمس شود. احساس میکردم روانداز و ملحفه تشک به دست و پایم پیچیده و نمیتوانم از جا بلند شوم.
زمان زیادی طول کشید تا توانستم از رختخواب جدا شوم و نمیدانم با چه حالی خودم را به در اتاق رساندم. در را که باز کردم، آتش تیراندازی در تاریکی شب چشمم را کور کرد.
تنها چیزی که میدیدم ورود وحشیانه داعشیها به حیاط خانه بود و عباس که تنها با یک میله آهنی میخواست از ما دفاع کند. زنعمو و دخترعموها پایین پلههای ایوان پشت عمو پناه گرفته و کار دیگری از دستشان برنمیآمد که فقط جیغ میکشیدند.
از شدت وحشت احساس میکردم جانم به گلویم رسیده که حتی نمیتوانستم جیغ بزنم و با قدمهایی که به زمین قفل شده بود، عقب عقب میرفتم.
چند نفری عباس را دوره کرده و یکی با اسلحه به سر عمو میکوبید تا نقش زمین شد و دیگر دستشان را از روی ماشه برداشتند که عباس به دام افتاده بود.
دستش را از پشت بستند، با لگدی به کمرش او را با صورت به زمین کوبیدند و برای بریدن سرش، چاقو را به سمت گلویش بردند. بدنم طوری لمس شده بود که حتی زبانم نمیچرخید تا التماسشان کنم دست از سر برادرم بردارند.
گاهی اوقات مرگ تنها راه نجات است و آنچه من میدیدم چارهای جز مردن نداشت که با چشمان وحشتزدهام دیدم سر عباسم را بریدند، فریادهای عمو را با شلیک گلولهای به سرش ساکت کردند و دیگر مانعی بین آنها و ما زنها نبود.
زنعمو تلاش میکرد زینب و زهرا را در آغوشش پنهان کند و همگی ضجه میزدند و رحمی به دل این حیوانات نبود که یکی دست زهرا را گرفت و دیگری بازوی زینب را با همه قدرت میکشید تا از آغوش زنعمو جدایشان کند.
زنعمو دخترها را رها نمیکرد و دنبالشان روی زمین کشیده میشد که نالههای او را هم با رگباری از گلوله پاسخ دادند. با آخرین نوری که به نگاهم مانده بود دیدم زینب و زهرا را با خودشان بردند که زیر پایم خالی شد و زمین خوردم.
همانطور که نقش زمین بودم خودم را عقب میکشیدم و با نفسهای بریدهام جان میکَندم که هیولای داعشی بالای سرم ظاهر شد. در تاریکی اتاق تنها سایه وحشتناکی را میدیدم که به سمتم میآمد و اینجا دیگر آخر دنیا بود.
پشتم به دیوار اتاق رسیده بود، دیگر راه فراری نداشتم و او درست بالای سرم رسیده بود. به سمت صورتم خم شد طوری که گرمای نفسهای جهنمیاش را حس کردم و میخواست بازویم را بگیرد که فریادی مانعش شد.
نور چراغ قوهاش را به داخل اتاق تاباند و بر سر داعشی فریاد زد :«گمشو کنار!» داعشی به سمتش چرخید و با عصبانیت اعتراض کرد :«این سهم منه!»
چراغ قوه را مستقیم به سمت داعشی گرفت و قاطعانه حکم کرد :«از اون دوتایی که تو حیاط هستن هر کدوم رو میخوای ببر، ولی این مال منه!» و بلافاصله نور را به صورتم انداخت تا چشمانم را کور کند و مقابلم روی زمین نشست.
دستش را جلو آورد و طوری موهایم را کشید که نالهام بلند شد. با کشیدن موهایم سرم را تا نزدیک صورتش بُرد و زیر گوشم زمزمه کرد :«بهت گفته بودم تو فقط سهم خودمی!» صدای نحس عدنان بود و نگاه نجسش را در نور چراغ قوه دیدم که باورم شد آخر اسیر هوس این بعثی شدهام.
لحظاتی خیره تماشایم کرد، سپس با قدرت از جا بلند شد و هنوز موهایم در چنگش بود که مرا هم از جا کَند. همه وزن بدنم را با موهایم بلند کرد و من احساس کردم سرم آتش گرفته که از اعماق جانم جیغ کشیدم.
همانطور مرا دنبال خودش میکشید و من از درد ضجه میزدم تا لحظهای که روی پلههای ایوان با صورت زمین خوردم.
اینبار یقه پیراهنم را کشید تا بلندم کند و من دیگر دردی حس نمیکردم که تازه پیکر بیسر عباس را میان دریای خون دیدم و نمیدانستم سرش را کجا بردهاند؟
یقه پیراهنم در چنگ عدنان بود و پایین پیراهنم در خون عباس کشیده میشد تا از در حیاط بیرون رفتم و هنوز چشمم سرگردان سر بریده عباس بود که دیدم در کوچه کربلا شده است...
#ادامه_دارد....
https://eitaa.com/joinchat/100728839C53d3f8b669