eitaa logo
گاهی با دوستان خدا
36 دنبال‌کننده
878 عکس
332 ویدیو
16 فایل
گاهی گمان نمیکنی ولی خوب می شود گاهی نمیشودکه نمیشودکه نمی شود گویی به خواب بودجوانیمان گذشت گاهی چه زودفرصتمان دیرمی شود کاری ندارم کجایی چه می کنی بی عشق سرمکن که دلت پیرمی شود/قیصرامین پور ارتباط با ما @rahj00
مشاهده در ایتا
دانلود
به یاد ساعت های کنده شدن از زمین؛ در روزگار هشتک و پیج و مدیا که زرق و برق زندگی دیگران،چشم های طمع را از حدقه بیرون می آورَد؛ که اضطراب های جور واجورِ عقب ماندن از ماراتن های عصر جدید به تمام تَن شلاق می زند ؛که نداشته های علمی و مالی و اجتماعی حس خفت تزریق می کنند و روی دل رنگ کبودی می زنند؛ که نَفس پرستی های دنباله دار قرن بیستمی به اوج خودش رسیده؛ که جنود شیطان با همه توان به جنگ عبودیت آمده ؛ که مرگ آگاهی با تیشه ی طمع و تمناهای دنیا،زیر خاک غریزه دفن شده و زودرنجی های مبتنی بر منیت های غلیظ ،هزار درد بی درمان به جان فرزندان آدم انداخته؛ که پول و پول و پول ، شهرت و شهرت و شهرت ؛ شهوت و شهوت و شهوت ، همه چیز اهل دنیا شده و نَفَس فطرت را بند آورده ؛ در عصر سرریز فساد و فراموشی خدا ،که آلپروزولام آرام بخش خیلی از دلها شده؛ دلمان که برای خدا تنگ می شود ،مثل کوری که تنها وسط جاده ی خلوتی، معلق مانده دست دراز می کنیم وامیدواریم که دستمان برسد به بقیه ی خدا روی زمین ؛ ولی دست های فلج ما کجا و غایت خلقت کجا؛ در عصر خُسران فراگیر ، بودند نَفَس های حقی که شاید دست دلشان به حجت خدا(روحی فداه) رسیده بود؛ روی آیینگی وجودشان خاشاک دنیایی خطی نینداخته بود و برای زمین نشین هایی که از دست خودشان هم فراری بودند، چه خوب، پدری می کردند؛ ولی به رسم عالم ماده، زمان روزهایش را یکی یکی رد کرد تا عبدی پارسا نَفَس هایش را بدهد به دست زمان و به قصد جاودانگی خلعت آخرت بپوشد. چشم مان دیگر روشن نمی شود به دیدن شان؛ دیگر خبری نیست از رنگ لبخندی که از سلوک در طریقت توحید اثر گرفته بود ودر صورتشان پخش بود . نیست تا بر دلشوره های گردنه ها، اِکسیر آرامش بپاشد. دنبال چه بودیم؟ و خدا چقدر مهربان بود که از زیر آن لایه قطور بی خبری و دربه دری دنیایی به اندازه چند سال از عمر دنیا، دست دلمان را گرفت و پای نَفَس های یک حکیم نشاند که جامع معقول و منقول بود و به روی ما متکبّرهای دورمانده از خدا تواضعی می کرد که نگو؛ از تواضع شان بعضی ها را وهم ور می داشت که نکند ما هم کسی هستیم. سالها معلم و مفسر قرآن بود ولی، گاهی حکیم دیگری را نشان می کرد و موعظه می کرد به درس گرفتن از ایشان؛ با چه تعابیری :" جوانها برای این مسئله مراجعه کنید به حضرت آیت الله العظمی ....حفظه الله ایشان عالم هستند بنده که بی سوادم ." جای آن تواضع ها روی دل ما محبتی گذاشته که حالا مُتعلَق اش را می طلبد و ناامید از دیدن است. دلمان تنگ می شود برای گفتن از حال و روز اهل تقوا که در چهارشنبه های درس اخلاق مثل یک حبه قند حل می کرد و به جان مان می ریخت؛ هرچند دنیاپرستی، هزار مزه تلخ به دلمان گذاشته بود ولی، حبه قندهایشان تا چند روز بعد از شنیدن هم شیرین کام مان می کرد. به یاد گفتن از خدا؛ به یاد شنیدن از خدا؛ به یاد کنده شدن از زمین؛ به یاد شیرینی حبه قندها؛به یاد لحظه های خجالت از کم کاری ها؛ به یاد وعده های بعد از افطار؛ به یاد چهارشنبه های درس اخلاق، پلک تر می کنیم و در ادامه این جاده حالا چشمِ امیدمان به دستگیری هایی است که شاید از حالا شروع می شوند. آه از غمی که تازه شود با غمی دگر @gahneveshtha