هدایت شده از MESBAHYAZDI.IR
حکایت 8 - به من قرمه سبزی ندادی.pdf
777.2K
📝 فایل PDF قسمت هشتم مجموعهی #حکایت_ها
«یادت باشد قرمه سبزی به من ندادی»
✅حکایتی درباره کرامت #امام_رضا (ع)
🌐 @mesbahyazdi_ir
* #توسل #زیارت #امام_رضا
🔻ما اسیر تخیل هستیم. فکر میکنیم که رفتیم مشهد یک نفر آنجا نشسته است به ما اخم کرده که چرا گناه میکنی؟ حالا ما مریض بشویم، برویم پهلوی پزشک مگر پزشک به ما اخم میکند؟!
🔸غصه هم میخورد. امام هم همین است. غصه هم میخورد که چرا با خودت همچین کردی؟ خودت را با گناه مسموم کردی؟ گناه هم خودش یک نوع سم است. چرا همچین کردی؟ فقط راهش این است که انسان التماس کند با امام آن ارتباط ایجاد بشود. کار درست شود.
🔹ولی نهایت رآفت و مهربانی آنجا نشسته بارها در مشاهد مشرفه ملاحظه میکردم میدیدم غیر از مهربانی و دلسوزی چیزی نبود. برای همه، بدترین آدمها که شاید ما تحمل نکنیم. آنجا حضرت تحمل میکنند. مهربانی میکنند. غصه میخورند. فقط یک قدم ما برویم. خصوصاً امام رضا علیه السلام...
┄┅═✧❁••❁✧═┅
حجت الاسلام ناصری
زائر_نوشت
❇️همه آرزومندیم
شلوغ بود. روبروی این ستون پاک، جایی برای قرائت زیارت نامه روزی ام شد. چشمم به کتاب بود که یکی از شلوغی جمعیت رد شد و کنار دیوار نشست.
زنی روی سر پسر دستی کشید و کنارش ایستاد. به سن و سالش می خورد مادرش باشد.دور وبر پسر را نگاهی کرد و روبه ضریح ایستاد.
همین جور که لای کتاب دعا باز بود چشمم را چرخاندم وبه هیکل پسر نگاهی انداختم .سرش پایین بود ؛مانده بودم با این سن لای زن ها چکار می کند. جز یکی دو بار چرخاندن سرش به این ور و آن ور چیز عجیبی ندیدم. تا خواستم دعا را ادامه بدهم خودش را روی سرامیک های سرد حرم سُر داد ویواش یواش آمد نزدیک.
ادامه دارد..
#امام_رضا
#بهشت_نوشت
🔹گاهی با دوستان خدا🔹
@gahneveshtha
❇️همه آرزومندیم
ادامه👇
رسید به خانمی که کنار من بی توجه به همهمه ها داشت نماز می خواند.
لای نمازش خزید و مُهرش را زیر پا له کرد.
دلم نمی خواست نمازش را با اخم به پسرک تمام کند.دستم را لای کتاب گذاشتم ؛تا آمدم به مادرش بگویم که حواسش به نماز این خانم باشد،زیر بغل پسرش را گرفت وکشید کنار.یک چشمش به پسر بود و هی سرش را به سمت ضریح می چرخاند.
چشم های مادرش که به ضریح خیره می ماند، پسر باز سُر می خوردو نزدیک خانم می آمد.انگار چشم هایش درست نمی دید.
دیگر مادر پسر را نپایید.
با اینکه جثه درشتی داشت ولی به سن و سالش سیزده چهارده سال بیشتر نمی خورد.
باز آمد نزدیک و مُهر خانم زیر زانویش ماند.این بار دستش را هم روی زانوی خانم گذاشت.
داشت تشهد می خواند.منتظر بودم که خانم چه طور برخورد می کند.
نمازش که تمام شد آرام چادرش را از روی صورتش کنار زد وبدون هیچ حرفی چند بار به سر پسرک دست کشید.جوان نبود ولی نگاه زلالی داشت.مادر پسرک که انگار انتظارش را نداشت خم شد و زیر بغل پسرش را گرفت.همان جور که به صورت نمازگزار نگاه می کرد با چشم هایی که در شرمندگی غرق شده بود گفت:
"خدا عمرت بده؛ تو را خدا ببخشید.مریضه،دست خودش نیست."
پسرک خنده ی ریزی کرد و بی خبر از اندوه ما دور و برش را نگاه کرد.
نمازگزار دست هایش را بالا برد وپیش روی امام دعایش کرد.
مادر پسرش را بلندکرد و از کنار دیوار رفتند نزدیک ضریح.
مادر پسرش را برد ؛
شاید برای واکردن عقده هایی که روی دلش نشسته؛یا هم می خواست امیدی را که سالهاست منتظر میوه دادنش مانده به امام نشان دهد ؛
یا شاید آرزوی گرفتن یک پیاله "صبر" از دست سلطان، او را به زیر قبّه می کشاند.
همه آرزومندیم؛
کاش زمان خوابش می برد و بودن مان کنار ستون های رواق مطهر طولانی تر می شد.
#بهشت_نوشت
#امام_رضا
@gahneveshtha
🔴 امام رضا علیه السلام:
🔵 خدایا در کار او (حضرت قائم علیه السلام) ما را به خستگی و تنبلی و سستی و ضعف مبتلا مفرما و ما را از کسانی قرار بده که به وسیله (یاری)او دینت را یاری می رسانی
⚫️ شهادت امام رئوف علی بن موسی الرضا علیه السلام بر وجود نازنین #امام_زمان ارواحنا فداه و همه منتظران تسلیت باد.
#امام_رضا
@gahneveshtha
🔰عرض تسلیت
▪️رحلت شمس الشموس امام علی بن موسی الرضا علیهالسلام تسلیت باد.
▪️قال ابوالحسن الرضا علیهالسلام:
الصَّغائرُ مِنَ الذنوبِ طُرُقٌ إلى الكبائرِ ، ومَن لَم يَخَفِ الله في القَليلِ لَم يَخَفْهُ في الكثيرِ؛
گناهان كوچك راههايى به سوى گناهان بزرگند و كسى كه از خداوند در اندک ترس نداشته باشد، در زياد نيز از او نمىترسد!
🏷 بحار الأنوار،ج۵۵، ص۳۵۳.
#امام_رضا
منبع:کانال نفحات
گاهی با دوستان خدا
@gahneveshtha