❇️به کبوترها می گفتم نترسند.
باباش حواسش به گوشی بود. رفت کنارش ایستاد،تکانش داد و گفت:
_"بابا!بابا!
حیف؛کاش منم زبون حیوونا رو بلد بودم؛ "
_"که چی بهشون بگی؟"
_"به کبوترا میگفتم نترسن؛به گربه ها می گفتم فقط ته دیگ بخورند."
ما که نبودیم، یک کبوتر کوهی توی ایوان تخم گذاشته؛لانه اش هم پنج،شش تا شاخه ریزه است که با دلخوشی رویش می نشیند. در ایوان را که باز می کنیم خودش یا جفتش که روی تخم ها نشسته اند می ترسند و پر می کشند، می روند روی دیوار روبرو؛همانجا می نشینند و زل می زنند تا ما در را ببندیم که برگردند پیش تخم ها؛
در کمد را باز کردم و لباس ها را چیدم داخلش.
آمد کنارم و گفت:
"آخه گربه های خونه ی مامان بزرگ کلی ته دیگ می خورند؛این جوری هزارتااااا کبوتر زنده می مونند."
حرفهای بچگانه اش به دلم نشست؛گفتم دوباره بگو؛دوباره
گفت وبدو بدو رفت پی بازی اش؛
خوب می شد اگر دل آدم هم گاهی می رفت پی بچگی اش؛هی روی صفحه اش ماه و ستاره می کشید تا آسمان از دفترش پاک نشود. همین جور مثل کبوترها از روی ایوان بچگی می پرید به نوجوانی و از همانجا زل می زد به لانه اش.
یادم رفته "کاش" های بچگی ام را حوالی کجا قایم کرده ام؛ شاید بشود از صندوقچه ی دیروز درش آورد.حتما پر از ورجه وورجه و صدای خنده و گریه است.
می آیی با هم پیداشان کنیم؟
اگر در ایوان بچگی ام را باز کنم حتما چندتا "کاش" که یک خروار خاک بی خیالی رویش نشسته بر چند دانه خاشاک لانه کرده؛
کاش من هم زبان حیوان ها را بلد بودم؛اصلا زبان همه چیز را ؛ به باد می گفتم وقتی به صحرا می رود کمتر ورجه وورجه کند؛داغی تابستانه اش را به صورت یک "غریب"نزند و به جای من هوای تنهایی اش را داشته باشد.به خاک می گفتم حواسش باشد اشکی که از "آن چشم" رویش می ریزد،لای ماسه هایش گم نشود.
به کبوترها می گفتم نترسند؛من فقط یک بچه ام.اگر با من به ایوان بچگی بیایند آنجا کلی شاخه شکسته برای لانه شان پیدا می کنیم؛حتما وقتی که جوجه های شان از تخم در آمدند بهشان می گفتم :
_"بزرگ شدن خوب است.بدی اش این است که...."
دستی به پرهای نگرانشان می کشیدم و می گفتم:
_"بی دردی" دردی است که وقتی آدم ها می روند روی ایوان بزرگسالی،به جان شان می افتد. مثل من در بزرگسالی؛
انگار نه انگار که سالهاست تشنه ام؛خیلی وقت است من و خیلی های دیگر بی توجه به نبودن
"#پدر" از این کوچه به آن کوچه ی بزرگسالی می رویم و سرگرم پرسه زدنیم؛بی دردی خیلی جاها هست؛پر پروازت را می شکند.همه چیز حوالی "آسمان بیابان" می گذرد و ما بی خیال، بارانی های بزرگسالی پوشیده ایم که خیس نشویم. هزارسال است "پدری مهربان" دلواپس تشنگی ماست؛سالهاست دنیا را می گردد تا به تشنه ای آب دهد؛از دست ما ،که تشنگی هم یادمان رفته.
راستی تو می فهمی توی این گرما چرا باز هم هوای دل ها سرد است؟
جوجه کبوتر!
هنوز زود است که بفهمی بی دردی خودش درد است."
#جمعه
#امام_زمان
#پدر
@gahneveshtha
جلد9قسمت آخر.mp3
زمان:
حجم:
13.15M
فایل های صوتی کتاب تربیت کودک
💟من دیگر ما💟
📝 نوشته: #استاد_عباسی_ولدی کارشناس برجسته تربیت کودک و خانواده...
📚 جلد نهم ( 👈 #تربیت_کریمانهٔ فرزندان و روشهای آن)
1⃣2⃣قسمت بیستم و یکم(آخرین قسمت)
🌐موضوع: خلاصهٔ جلد نهم
🖌هزاران #پدر و #مادر و #مربی این فایلهای صوتی را در تلهگرام شنیدهاند شما هم به ما بپیوندید👇
💌 @manedigarema
⁉️چرا کودکم وسواس دارد؟
🔰دانشمندان هنوز نمی دانند چرا کودکان دچار OCD ( وسواس) میشوند، اما آنها میدانند که عوامل بیولوژیکی در این امر نقش زیادی دارد. کودکان دچار OCD میشوند زیرا ژن آن را دارند. اگرچه در فعالیت #مغز کودکان مبتلا به OCD تفاوت وجود دارد و هر چیزی که باعث OCD شده باشد، تقصیر کودک یا #والدین نمیباشد؛ اما گاهی رفتارهای وسواسی میتواند تقلیدی از رفتارهای وسواس گونۀ #پدر و #مادر باشد.