#رفیق_خدایے🍃💕 یڪی‌ازذڪرهایۍڪه مُدآم زیر لب زمزمہ می‌ڪرد این بود: [اَللّهُمَّ‌ولا‌تَکِلنی‌إلی‌نَفسی‌طَرفَةَ‌عَینٍ‌أبداً] خدایآحتے‌بہ‌اندازه‌ۍچشم‌برهم زدنے‌مرابہ حآل‌خودم وامگذار ! #شهید_مهدی_زین_الدین ╭─┅🍃🌺🍃┅─╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰─┅🍃🌺🍃┅─╯

🌹 اگر پیروز شدیم، یا شکست خوردیم، مهم نیست، اصل این است که به تکلیفمان عمل کرده باشیم...! #شهید_مهدی_زین_الدین ╭─┅🍃🌺🍃┅─╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰─┅🍃🌺🍃┅─╯

#شهيد_مهدي_زين_الدين هدیه روح بزرگ شهید ، صلوات ╭─┅🍃🌺🍃┅─╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰─┅🍃🌺🍃┅─╯

👶👧 به بخش کودکانه دلبرانه ی گالریاس خوش اومدین این بخش تقدیم به تمام کودکان و نوجوانان سرزمینم ☺️ ╭─┅🍃🌺🍃┅─╮ @galeriyasrazeghi مدیر گالریاس ╰─┅🍃🌺🍃┅─╯

#هنری ساخت کاردستی زیبا برای اتاق کودک 👶👶👶 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• 🏡  ╭─┅🍃🌺🍃┅─╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰─┅🍃🌺🍃┅─╯

#مسابقه سلام بچه های عزیزم🌹 میخوایم چند تا کلیپ براتون بفرستیم کلیپ ها رو با دقت ببینید... ✨کلیپ شماره 1 🌺مهربانی پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم با #کودکان ╭─┅🍃🌺🍃┅─╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰─┅🍃🌺🍃┅─╯

حکومت نظامی بوده به حیف نون میگن از ساعت ۹ به بعد هر کسی رو تو خیابون دیدی با تیر بزن. ساعت ۷ یه نفرو با تیر می زنه!🔫🚶‍♀️ میگن: اینو چرا زدی؟😳 میگه: یه آدرس دستش بود تا یازده هم پیداش نمی‌کرد!!!😂😂 ╭─┅🍃🌺🍃┅─╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰─┅🍃🌺🍃┅─╯

مردی از همسرش پرسید: چه احساسی داری وقتی چهار ساعت میشینی دلمه میپیچی و من در عرضه یک دقیقه میخورمشون؟ زنش میگه: همون احساسی که تو بعد از یک ماه کار حقوقت رو میاری و من در عرضه یک دقیقه تو بازار خرجش میکنم. یکی نیست بگه آخه برادر من دلمه تو بخور چرا روی اعصاب خودت راه میری😅😂😂 ╭─┅🍃🌺🍃┅─╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰─┅🍃🌺🍃┅─╯

🌹طنز جبهه!😜👇 🌿...من روحانی و حاج آقای گردان بودم، و ریش بلندی هم داشتم😍یه روز فریبرز ازم پرسید😄 حاج آقا شماشبها وقتي مي خوابين، با توجه به اين ريش بلند و زيبايي كه دارين، پتو رو روي ريشتون مي كشيد 😇 يا زير ريشتون؟😖😜 🌿... من هم همين طوري که به محاسنم دست مي كشيدم😊 نگاهي به فریبرر کردم و گفتم جوابت را فردا خواهم داد😍 معلوم بود اين سؤال تا به حال براي خودم پيش نيامده بود و داشتم در ذهن خودم مرورمي كردم😊 كه ديشب يا شب هاي گذشته، هنگام خواب، پتو را روي محاسنم كشيده يا زير آن😰😄 🌿... فریبرز كه معلوم بود به مقصد خود رسيده است، خنده اي كرد و گفت: 👈نگفتي حاجي،😊باشه با خودت مرور کن تا فردا بيام جواب بگيرم؟😇و همچنان مي خنديد.😁 من هم تبسمي كردم و گفتم: باشه بعدا جوابت رو ميدم.ِ..يكي دو روزي گذشت...😍 🌿... دست بر قضا وقتي داشتم با فرمانده گردان صحبت مي كردم😞فریبرز از كنارمان رد شد... من او را صدا زدم. جلو كه آمد پس از سلام و عليك با خنده ريز و زيركي گفت:😄 چي شد؟ حاج آقا جواب ما رو ندادي؟!فرمانده گردان گفت !؟ جواب چی را ندادی😄 🌿 ....من هم با عصبانيت آميخته به خنده😍 گفتم: پدر آمرزيده! يه سوالي كردي كه اين چند روزه پدر من در اومده. 👈هر شب وقتي مي خوام بخوابم فكر سؤال جنابعالي ام.😇 پتو رو مي كشم روي ريشم، نفسم بند ميآد. 😄مي كشم زير ريشم، سردم ميشه.😊 خلاصه اين هفته با اين سؤال الكي تو نتونستم بخوابم.😄 هر سه زديم زير خنده. 😂 دست آخر فریبرز گفت: پس آخرش جوابي براي اين سوال من پيدا نكردي؟😭😎😇 #کتاب_گلخندهای_آسمانی #ناصر_کاوه ╭─┅🍃🌺🍃┅─╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰─┅🍃🌺🍃┅─╯

*السلام علیک یا ابا عبدالله* 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸 اگه چشمتون شد چشمه ی اشک و دلتون شکست ما و همه ی بیماران چشم به راه را دعا کنید .🙏 ╭─┅🍃🌺🍃┅─╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰─┅🍃🌺🍃┅─╯