#يك_داستان_آموزنده
🌟از شخصيت بزرگى شنيدم كه روزى آيةاللّه شيخ جعفر شوشترى رحمهالله با جمعى از تجار و مؤمنين، در كاروان سرايى نشسته بودند. مردم مسائل مذهبى را از ايشان می پرسيدند و شيخ پاسخ می داد. ناگاه ديدند به يك باره حال شيخ دگرگون شده، شروع به گريست كرد.
🌟 همه حاضران تعجب كردند كه گريه ايشان براى چيست. سرانجام يك نفر پرسيد: آقا گريه شما براى چيست؟ ايشان با دست به گوشهاى اشاره كرد كه در آنجا الاغى بود و تازه بار آن را به زمين گذاشته بود.
🌟سپس گفت: اين الاغ را ببينيد! من او را نگاه می كردم؛ ديدم پس از بارگيرى به من نگاه مى كند و با نگاه خود به مى گويد: اى شيخ! اى عالم و اى انسان! ديدى من چگونه بارم را به سلامت به منزل رساندم، آيا تو هم بار خويش را، يعنى بار امانت را سالم به منزل رسانيدى؟
🌟گريهام براى اين است كه يك حيوان چگونه مى تواند با سربلندى بارش را به منزل برساند؛ امّا من كه انسان هستم، نتوانم و در نتيجه، پيش مولايم سرشكسته باشم.
👈اين حكايت گوياى آن است كه شيخ بزرگوار مسؤوليت بزرگ خويش را درك كرد، يعنى مسؤوليت مذهبى و دينى پيش ديدگانش مجسّم گشته و از اين درك و احساس مضطرب شده و گريسته است.
📚مبانى اخلاق اسلام، مختار امينيان
╭─┅🍃🌺🍃┅─╮
@galeriyasrazeghi
گالریاس
╰─┅🍃🌺🍃┅─╯