#رمان_فرار_از_جهنم🔖📚
#پارت64
این قسمت : خدای رحمان من
_حسنا! منم امروز یه کاری کردم...
می دونم حق نداشتم تصمیم یه طرفه تصمیم بگیرم...
قدرت توضیح دادنش رو هم ندارم...😣
اما،تمام پولی رو که برای ماه عسل کنار گذاشته بودم...
دیگه ندارمش...🚫
به زحمت اب دهنم رو قورت دادم...😰
خنده اش گرفت...
-شوخی می کنی؟ 🤔
یه کم بهم نگاه کرد،خنده اش کور شد...😶
-شوخی نمی کنی...
چرا استنلی؟...
چی شد که همه اش رو خرج کردی؟ 🧐
ملتمسانه بهش نگاه کردم...
سرم رو پایین انداختم و گفتم حسنا، یه قولی بهم بده...🤝
هیچ وقت سوالی نکن که مجبور بشم بهت دروغ بگم...
مکث عمیقی کرد...
-شنیدنش سخته یا گفتنش؟...
_برای من گفتنش...
خیلی سخته...
اما نمی دونم شنیدنش چقدر سخته...
بدجور بغض گلوش رو گرفته بود...🥺
-پس تو هم بهم یه قولی بده...🤝
هرگز کاری نکن که مجبور بشی به خاطرش دروغ بگی...
کاری که شنیدنش از گفتنش سخت تر باشه...
به زحمت بغضش رو قورت داد...
با چشم هایی که برای گریه کردن منتظر به یخ بود، خندید و گفت فعلا به هیچ کسی نمیگیم ماه عسل جایی نمیریم...
تا بعد خدا بزرگه...😊
اون شب تا صبح توی مسجد موندم... توی تاریکی نشسته بودم...
_خدایا! من به حرفت گوش کردم...
خیلی سخت و دردناک بود...😣😢
اما از کاری که کردم پشیمون نیستم...🙂 کمترین کاری بود که در ازای رحمت و لطف نسبت به خودم می تونستم انجام بدم...
اما نمی دونم چرا دلم شکسته...
خدایا! من رو ببخش که اطاعت دستورت بر من سخت شده بود...
به قلب من قدرت بده و از رحمت بی کرانت به حسنا بده و یاریش کن...
به ما کمک کن تا من رو ببخشه...
و به قلبش ارامش بده...🌿
#ادامه_دارد...
#اینداستانواقعیاست...
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
#رمان_فرار_از_جهنم🔖📚
#پارت65
این قسمت : ماشاءالله
نمی دونستم چطور باید رفتار کنم...😢
رفتار مسلمان ها رو با همسران شون دیده بودم اما اینو هم یاد گرفته بودم که بین بیرون و داخل از منزل فرقی هست...
اون اولین خانواده من بود...
کسی که با تمام وجود می خواستم تا ابد با من باشه...
خیلی می ترسیدم...😰
نکنه حرفی بزنم یا کاری بکنم که محبتش رو از دست بدم...😣
بالاخره مراسم شروع شد...
بچه ها کل مسجد و فضای سبز جلوش رو چراغونی کردن...
چند نفر هم به عنوان هدیه، گل ارایی کرده بودند...
هر کسی یه گوشه ای از کار را گرفته بود...
عروس با لباس سفیدش وارد مسجد شد...
کنارم نشست...
و خوندن خطبه شروع شد...
همه میومدن سمتم...
تبریک می گفتن و مصافحه می کردن...
هرگز احساس اون لحظه رو فراموش نمی کنم...
بودن در کنار افرادی که شاید هیچ کدوم خانواده من نبودند اما واقعا برادر من بودند...☺️👥
حتی اگر در پس این دنیا،دنیایی نبود...
حتی اگر بهشتی وجود نداشت...
قطعا اونجا بهشت بود و من در میان بهشت زندگی می کردم...
دورم کمی خلوت شد،حاجی بهم نزدیک شد...
دست کرد توی جیبش و یه پاکت در اورد...
داد دستم و گفت: شرمنده که به اندازه سخاوتت نبود...
پیشانیم رو بوسید و گفت...
ماشاءالله
گیج می خوردم...🤕
دست کردم توی پاکت...
دو تا بلیط هواپیما و رسید رزرو یک هفته ای هتل بود...🏢
#ادامه_دارد...
#اینداستانواقعیاست...
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
#رمان_فرار_از_جهنم🔖📚
#پارت66
این قسمت : تو رحمت خدایی
اولین صبح زندگی مشترکمون... 👫
بعد از نماز صبح،رفته بود توی اشپزخانه و داشت با وجد و ذوق خاصی صبحانه اماده می کرد...🥣
گل های تازه ای که از دیشب مونده بود رو با سلیقه مرتب می کرد و توی گلدان می گذاشت...🌷
من ایستاده بودم و نگاهش می کردم...
حس داشتن خانواده...
همسری که دوستم داشت...
مهم نبود اون صبحانه چی بود مهم نبود اون گل ها زیبا می شدن یا نه...
چه چیزی از محبت و اشتیاق اون با ارزش تر بود...
بهش نگاه می کردم...
رنجی که تمام این سال ها کشیده بودم هنوز جلوی چشم هام بود...
حسنا و عشقش هدیه ی خدا به من بود... بیشتر انسان هایی که زندگی سختی داشتند، قدرت دیدن و درک این نعمت ها رو نداشتند اما من،خیلی خوب می فهمیدم و حس می کردم...☺️
من رو که دید با خوشحالی سمتم دوید و دستم رو گرفت...
_به به به موقع پاشدی،یه صبحانه عالی درست کردم...
صندلی رو برام عقب کشید...
با اشتیاق خاصی غذا ها رو جلوی من میزاشت...
با خنده گفت:فقط مواظب انگشت هات باش...😁
من هنوز بخیه زدن را یاد نگرفتم...
با اولین لقمه غذا،ناخوداگاه...
اشک از چشمم پایین اومد...
بیش از ۳٠ سال از زندگی من می گذاشت...
و من برای اولین بار،طعم خالص عشق رو احساس می کردم...
حسنا با تعجب و نگرانی به من نگاه می کرد...
_استنلی چی شد؟...
چه اتفاقی افتاد؟...
من کاری کردم؟...😨
سعی می کردم خودم رو کنترل کنم اما فایده نداشت...
احساس و اشک ها به اختیار من نبودن...
با چشم های خیس از اشک بهش نگاه می کردم...
به زحمت برای چند لحظه خودم رو کنترل کردم...
_حسنا تا امروز...
هرگز...تا این حد...
لطف و رحمت خدا رو حس نکرده بودم... تمام زندگیم...این زندگی
_تو رحمت خدایی حسنا...
دیگه نتونستم ادامه بدم...
حسنا هم گریه اش گرفته بود...
بلند شد و سر من رو توی بغلش گرفت... دیگه اختیاری برای کنترل اشک هام نداشتم...😭
#ادامه_دارد...
#اینداستانواقعیاست...
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
#رمان_فرار_از_جهنم🔖📚
#پارت67 =پارت آخر
این قسمت : خوشبخت ترین مرد دنیا
قصد داشتم برم دانشگاه...🏢
با جدیت کار می کردم تا بتونم از پس هزینه ها وجودع مخارج دانشگاه بر بیام که خدا اولین فرزندم رو به من داد...☺️
من تجربه پدر شدن را نداشتم...
مادر سالم و خوبی هم نداشتم...
برای همین خیلی از بچه دار شدن می ترسیدم...😨
اما امروز خوشحال و شاکرم...
و خدا رو به خاطر وجود هر سه فرزندم شکر می کنم...☺️
من نتونستم برم دانشگاه چون مجبور بودم پول اجاره خونه و مکانیکی، خرج بچه ها، قبض ها و رسید ها،پول بیمه و... بدم...💵
مجبورم برای تحصیل بچه ها و دانشگاه شون از الان،پول کنار بگذارم...
چون دوست دارم بچه هام درس بخونن و زندگی خوبی برای خودشون بسازن...
زندگی و داشتن یک مسئولیت بزرگ به عنوان مرد خانواده و یک پدر واقعا سخته...اما من ارامم...
قلب و روح من با وجود همه این فراز و نشیب ها در ارامشه....
من و همسرم هر دو کار می کنیم...
و با هم از بچه ها مراقبت می کنیم... وقتی همسرم از سر کار برمیگرده...
با وجود خستگی،میره سراغ بچه ها...
برای اونها وقت می گذاره و با اونها بازی می کنه...
من به جای لم دادن جلوی تلویزیون روی مبل و تلویزیون دیدن...
می ایستم و ساعت ها به اونها نگاه می کنم...
و از خودم می پرسم: استنلی ایا توی این دنیا کسی هست که از تو خوشبخت تر باشه؟...🤔
و این جواب منه...نه...
هیچ مردی خوشبخت تر از من نیست...
اتحاد، عدالت، خودباوری...🗣️
من خودم رو باور کردم و با خدای خودم متحد شدم تا در راه براورده کردن عدالت حقیقی و اسلام قدم بر دارم...
و باور دارم هیچ مردی خوشبخت تر از من نیست...☺️❤️
نویسنده: سید طاها ایمانی🖋️
#ادامه_دارد...
#اینداستانواقعیاست...
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
متاسفانه حال عمومی حضرت آیت الله ناصری چندان مساعد نیست
برای سلامتیشان دعا کنیم
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃
💠حاج قاسم خطاب به
جمعی که پنج رفیقشان شهید شده اند :
این همه زن وبچه بین این همه گرگ منتظر شما هستند
پنج تا قربانی دادید
خدا از شما قبول کند
اونهایی که به این شهدا نزدیک هستند صاحب عزا هستند
به دیگران بیشتر روحیه بدهید
✨ولی مصیب نیست که، عشقه ...
#عاقبتمون_به_خیر
#شبتون_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
هدایت شده از گام دوم انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ذکر روز سه شنبه
۱۰۰ مرتبه
🌍🇮🇷#کانال_گام_دوم_انقلاب ✌️
➡️@gamedovomeenqelab
📣تلگرام ↙️
🔵https://t.me/joinchat/SWvK519Zubnkgn5-
📣 ایتا ↙️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
هدایت شده از گام دوم انقلاب
AUD-20220317-WA0002.mp3
5.82M
" زیارت آل یاسین "
#علی_فانی
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
✨🌼🍃الحمدللهالذیجعلنامنالمتمسکین بولایةامیرالمومنینعلیهالسلام🍃🌼✨
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🌺 بسم الله الرحمن الرحیم 🌺
🌺 یا ارحم الراحمین 🌺
🌹 سلام بر همراهان عزیز
🌈 امروز سه شنبه 🔹 ۱۴ تیر ۱۴۰۱
🔹 ۵ ذی الحجه ۱۴۴۳
🔹 ۵ جولای ۲۰۲۲
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
❣#سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلاَمُ عَلَى مُحْيِي الْمُؤْمِنِينَ وَ مُبِيرِ الْكَافِرِينَ...🤚✨
🌱سلام بر آن خورشیدی که با ظهورش روحی تازه در کالبد اهل ایمان میدمد و بساط کفر را برای همیشه برمیچیند.
📚 مفاتیح الجنان، زیارت امام زمان سلام الله علیه به نقل از سید بن طاووس.
#اللهمعجللولیکالفرج🤲🌱
#امام_زمان ارواحنا له الفداه ❤️
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🖋 ن ـ وَالقلمِ و ما یَسْطرونْ
و قسم به قلمهایی که از لحظهی آمدنت خواهند نوشت ؛
دنیا فقــط در انتظار همین یک جمله، واپسین دردهایش را دارد به جان میخرد :
ألا یا اهل العالم، أنَا ابنُ علی المُرتضیٰ 💫
#روز_قلم
طرح: استدیو " انسان تمام "
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff