فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴تناقضات علی علیزاده؛ تحلیلگر لندنی
🔹🔹ایران برآمده از علی خامنهای و قاسم سلیمانی است؛ یا برآمده از دولت واشنگتن و دولت ملی ضعیف؟
🔸تمجید از سردار سلیمانی و حمایت از حضور منطقهای ایران؛ یا حمله به سردار حاجیزاده و شهدای مدافع حرم؟
🔹️در بحبوحهی #جنگ_شناختی تمامعیار، شخصیت علیزاده بهگونهای طراحی شده که فعلا با تحلیلهای زیگزاگی و اختلاط حقوباطل، اعتماد مخاطب انقلابی را جلب کند؛ شک نکنید در بزنگاه سیاسی_اجتماعی خنجر زهرآگین #اختلال_محاسباتی را در ذهن شیفتگان خود فرو خواهد کرد!
بازی نخوریم...
📢#برای_آگاهی_جامعه_نشر_دهید
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
الهام علیاف قلاده رسانه هاش رو باز کرده تا انواع اقسام توهین ها رو به مقامات ایران انجام بدن! البته از کسی که زن خودش رو بخاطر باخت در قمار،۱۰روز در اختیار عمرلطفی توپال گذاشت توقعی بیش از این نیست!
تجربه ثابت کرده کسی که ناموسش رو نتونه نگهداره، حکومتش رو هم نمیتونه حفظ کنه.
مثل پهلوی
به زودی عمو الهام و تبدیل به عمه و خاله میکنیم. اون اسراییل که تحریکش میکنه، ضرب 👍 ایران و خوب چشیده. حالا این سگ دست آموز اسراییل «خاله الهام» هم به زودی میفهمه که جمهوری اسلامی یه پِخ کنه، الهام به چوخ میره.
اینجا جمهوری اسلامی هست
اینجا سرزمین تعارضهاست.
اینجا سرزمین رئیسعلی دلواری و امیر کبیر و میرزاکوچک خان و قاسم سلیمانیهاست
وزارت امور خارجه توهین بیشرمانه به حضرت آقای امام خامنهای را بی پاسخ نگذارد.
📢#برای_آگاهی_جامعه_نشر_دهید
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
🔴نفوذ در ردههای مختلف کشور را توهم توطئه ندانید. کاملا جدی است ✍✍✍سید12000 🔸🔸🔸تا دقایقی دیگر پیر
🔴نفوذ دشمن، و عوامل دشمن، در ساختار جمهوری اسلامی ره کاملا جدی بگیرید.
✍✍✍سید12000
🔹این شخص که در کلیپ میبینید، #ناصر_اولیایی_یهودی در جمع یهودیان ایرانی آمریکا اقرار میکند با تظاهر به مسلمانی، 14 سال رئیس اتحادیه بنکداران پارچه در بازار تهران بوده است!
🔸🔸او با افتخار و به زبان فارسی، از نفوذ هم وطنهای یهودیاش در شاهراههای حیاتی و جای جای بنگاههای اقتصادی ایران حرف میزند.
🔹🔹🔹فکر میکنید این شبکه پیچیده و مسلط بر اقتصاد ایران پس از انقلاب چه شد؟ بدون شک این شبکه مخفی یهودیان و بهائیان و ساواکیان هنوز هم فعالند و یکی از علتهای اصلی ناراضیتراشی و اغتشاشات و یکی از دلایل اینکه امورات نظام آن طور که میخواهیم پیش نمیرود همین نکته است.
🔸🔸🔸به جرات میتوانم بگویم در طول این 10 سالی که درحوزه نفوذ به طور تخصصی مطالعه و پژوهش و کار کردهام و نوشتهام و...، بارها درمورد حضور یهودیان مخفی که در ایران هستند هشدار دادهام. بارها درمورد باقی مانده اعضای ساواک در ایران هشدار دادم. عبارت و هشتگ #نفوذ و #ساواک و #یهود و #یهودیان_مخفی را در کانال سرچ کنید. متوجه عرائض بنده خواهید شد.
↩️درمورد حضور ساواکهای باقی مانده در کشور و یهودیان مخفی در ایران بارها هشدار داده ام. نمونهاش #کاووس_سید_امامی که یهودی بود. 30 سال در جمهوری اسلامی بود. استاد دانشگاه امام صادق بود. امروز مشکلات اقتصادی کشور هم بخاطر همین شبکههای مخفی یهودیان به ظاهر مسلمان، باقی ماندههای ساواک در سیستم و دستگاههای مختلف کشور، نفوذ جریان منتظری و سیدمهدی هاشمی و انجمن حجتیه و... است که بهطور جدی شبکه سازی کردهاند و اگر خودشان هم بمیرند یا بازنشسته شوند یا به هردلیلی از کشور بروند، شبکهای که ایجاد کردهاند و افرادی را که در دستگاهها وارد کردهاند، پس از آنها در لایههای میانی مدیریتی کشور و در ردههای بالا حضور دارند و همچنان همان مسیر را ادامه میدهند و وضعیت کشور میشود همینی که است.
↩️برای این است که فخری زادهها توسط اسراییل ترور میشوند.
برای این است که اوضاع اقتصادی کشور درست نمیشود.
برای این است که جوانان انقلابی را در گزینش با بهانههای مختلف و حقیرانه رد میکنند!
هرجایی را دست میگذاری جایی دیگر خراب است.
چه میکند این #شبکه_نفوذ
📢 #برای_آگاهی_جامعه_نشر_دهید
➖➖➖➖➖➖➖➖
👥💬🗣 رسانه باشید و این مطلب را از #گام_دوم_انقلاب به جهت آگاهی جامعه با دوستان و آشنایان و همکاران و خانواده خود به اشتراک بگذارید.
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
#چهارشنبه_های... #بر_اساس_واقعیت #قسمت_هشتم گفتم: آخه لیلا ما تا کجا میخوایم پیش بریم؟ همینطور
#چهارشنبه_های
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_نهم
تازه فهمیدم چی شد! گفتم وای پنجشنبه کتابخونه تعطیله!
اکرم سری تکون داد و با تاسف گفت: ببخشید واقعا من اصلا حواسم نبود! بعد با نگرانی ادامه داد حالا تا کی باید تحقیقتون رو تحویل بدید؟
نگاهی به لیلا انداختم و گفتم: اکرم جون اشکال نداره؛ لیلا خانم خودش کارا رو انجام میده!
لیلا ازحالت من فهمید منظورم چیه سریع و خیلی شیک جواب داد و گفت: آره بابا اصلا نگران نباشین! چنان تحقیقی آماده کنم نازی جون نمره کامل رو بگیره! بعد هم فنجون قهوه اش را سر کشید...
گفتم: لیلا حالا جدی، جدی چکار کنیم ؟من که شنبه کلاس ندارم!
گفت: نگران نباش! خودم شنبه درستش می کنم گفتم: لیلا خرابتر نکنی جون من! دیدی که امروزچه پروژه ای درست شد!
گفت: خیالت راحت!
توی ذهنم گفتم: دقیقا وقتی می گی خیالت راحت من باید نگران باشم!
از بچه ها خدا حافظی کردم و راه افتادم سمت خونه، وقتی فکر می کردم امروز چه بساطی توی دانشگاه درست کردیم مو به تنم سیخ می شد! باید زودتر به با پدر ومادرم صحبت می کردم پنج شنبه و جمعه فرصت خوبی بود.
می دونستم گفتنش خیلی سخته و اصلا توقع نداشتم راحت بپذیرند ولی خوب چاره ای هم نبود! باید زمان می گذشت تا به روال عادی برگردیم چه خودم چه خانوادم! و این جز صبر نمی طلبید خصوصا برای من...
یکشنبه صبح رسیدم دانشگاه لیلا جلوی کلاسم ایستاده بود و داشت ناخنهای دستش رو می جوید رفتم جلو سلام کردم جواب سلام نداده برگشت گفت: معلوم هست کجایی؟
از دیروز هر چی زنگ میزنم به گوشیت میگه خاموشه! از حالتش فهمیدم یه چیزی شده گفتم: لیلا... نگو که دیروز خرابکاری کردی!؟
گفت: یعنی واقعا از قیافم مشخصه!
گفتم: تعریف کن ببینم...
گفت: نازنین راستش من با خودم کلی فکر کردم گفتم میرم به سعید میگم ما نتوانستیم بریم کتابخونه اگه امکانش هست شما یه وقته یک ساعته روز دوشنبه برای ما بذارید ما سوال هامون رو از شما بپرسیم دیگه هم مزاحم شما نمی شیم، اینطوری راحت میزدیم به هدف!
چون امید هم دوشنبه بود و ماجرا رو
می دید ولی...
با استرس گفتم: ولی چی لیلا خوب چی شد؟ راستش اصلا فکر نمی کردم سعید همچین حرکتی بزنه!
گفتم: لیلا میگی بالاخره چی شد؟
گفت: هیچی آقا سعید با یک لبخند ملیح گفت: خیلی دوست داشتم کمکتون کنم اما متاسفانه من وقت ندارم!
بعد هم سریع یه برگه و خودکار از
کیفش بیرون آورد یه شماره تلفن و
آدرس نوشت و داد به من گفت این
شماره خانم حسینی ...
مطمئنم هر سوالی راجع به تحقیقتون داشته باشید راهنمایی تون می کنن فقط چون سرشون خیلی شلوغه من باهاشون تماس می گیرم همون دوشنبه صبح پیششون برید و بگید از طرف آقای صالحی اومدید...
لیلا آب دهنش را قورت داد ادامه داد: نازی به جون خودم من بهش گفتم نکنه بخاطر ماجرای چند روز پیش اتفاق افتاد ناراحت هستید ما واقعا معذرت میخوایم ولی دست ما نبود که!
گفت: نه اصلا اینطور نیست! من به خاطر یه اخطار کار خوب رو رها نمی کنم! اما چون وقت ندارم و اینکه مطمئنم ایشون کارتون رو راه می اندازه خیالم راحته! اگر به مشکل خوردید من در خدمتتونم!
من همین جور هاج واج داشتم لیلا رو نگاه میکردم!!! غر زدن که فایده ایی نداشت! قرار شد فردا با هم بریم به همون آدرس، چون دیگه نمی شد این یکی رو مثل کتابخونه پیچوند!
فردا صبح وقتی سوار ماشین شدیم نمی دونم چرا توی دلم آشوب بود ترس عجیبی وجودم را فرا گرفته بود!
انگار لیلا هم حال من رو داشت گفت: نازی من نگرانم...
بعد هم دستش را انداخت توی فرمون ماشین و درو میدون رو یه دور انگلیسی زد با حرص گفت:عجب خودمون رو دستی، دستی انداختیم تو هچل!
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
#چهارشنبه_های #بر_اساس_واقعیت #قسمت_نهم تازه فهمیدم چی شد! گفتم وای پنجشنبه کتابخونه تعطیله! اک
#چهارشنبه_های...
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_دهم
نگاهش کردم گفتم: انداختیم یا انداختی لیلا خانم!؟ نگاهی بهم کرد که چیزی بگه اما نگذاشتم حرف بزنه گفتم: آره می دونم من شروع کردم! دمت تو هم گرم که پایه بودی! تو شادیات جبران کنم ولی لیلا منم می ترسم!
لیلا گفت: نازنین این جماعت از نزدیک انگار میخوان آدم رو بخورن!!!
از حرفش خندم گرفت گفتم: یه چیزی میگا! بحث خوردن باشه تو ازهمه سبقت میگیری!
ولی ....
نمی دونم چی بگم، بریم ببینیم چی
میشه!
نزدیکترین محل به آدرسی که سعید داده بود، لیلا ماشین رو پارک کرد. پیاده که شدیم قلب جفتمون مثل گنجشک میزد! وقتی رسیدیم جلوی ساختمون با دیدن بازرسی جلوی ورودی شدت تپش قلبمون بالا رفت! لیلا با استرس گفت: مگه کلانتریه! عَه! نازی من نمیام اینجا یه جوریه! چرا بازرسی می کنن؟
گفتم: لیلا خودت رو لوس نکن مگه بار قاچاق همرات داری اینقدر ترسی! جمع کن خودت رو! فک نمی کردم اینقدر ترسو باشی! همونطور که لبش را می گزید با حرص گفت: عزیزم من ترسو نیستم این جماعت غول ان!
گفتم: در هر صورت چاره ای نیست! بیا بریم داخل فقط اینکه اون محدودیت ها رو فعلا بکن تو تا از این محدوده رد بشیم!
حالا هرچی شال نصفه نیمه اش رو میکشید جلو از پشت موهاش می ریخت بیرون ،شال رو می داد عقب از جلو موهاش می ریخت بیرون!
خندم گرفت در حالی که لیلا خیلی عصبی شده بود وضع من بهتر بود مقنعه پوشیده بودم بالاخره خودم رو جمع و جور کردم ولی لیلا همچنان درگیر بود با خودش غر می زد اینم موضوع تحقیق بود من فاقد شعور گفتم!!!
برای اینکه حالش رو عوض کنم شروع کردم بخوندن...
چه بگویم نگفته ام پیداست...
غم این دل مگر یکی و دوتاست....
بهمت ریخته است گیسویی...
بهمت ریخته است مدتهاست...
با کنایه و حرص دستهاش رو توی هوا چرخوند و گفت: باشه بخون! منم به موقع برات دارم نااااااازی جون...
بالاخره با هر دردسری بود لیلا هم خودش رو جمع و جور کرد، ورودی ساختمان سرباز بلندقدی ایستاده بود با صدای زمختی گفت: خانما با کی کار دارید!؟
لیلا که که کلا لال شده بود!
من گفتم: با خانم حسینی کارداریم... یه نگاهی به سر و وضع مون کرد و گفت: مستقیم انتهای سالن، سمت راست دفتر شون هست بفرمایید ...
یه نفس عمیق کشیدیم ولی هنوز نمی دونستیم قراره با چه کسی روبه رو بشیم!
تصوراتی که لیلا بیان می کرد غیر قابل
تحمل به نظر می رسید! مدام غر می زد خیلی استرس داشت!
من گفتم: لیلا اینقدر خودت رو اذیت نکن چند تا سوال می پرسیم تموم میشه میره دیگه! اصلا می خوای موضوع تحقیق روعوض کنیم یه چیز دیگه بگیم آهان مثلا ضرورت حجاب در جامعه! اوووووف! چمیدونم یه چیزی توی این فازها!
یه نگاه عصبی کرد و گفت: این همه استرس دارم می کشم! حرص می خورم! بعد موضوع را عوض کنم! نه اتفاقا بذار بریم حالشون رو بگیریم بلکه یه کم دلمون خنک بشه! چرا اینقدر حرف زور می زنن! بابا به پیر به پیغمبر هر کسی به دین خودش! اینا تو قبر هم حتما می خوان بیان به جای ما جواب بدن!
تو دنیا که ولمون نمی کنن! بذار حداقل حرف دلمون رو بزنیم! درک که هر چی می خواد بشه!
دستش را گرفتم و گفتم: لیلا باشه! باشه! حالا احساساتی نشو، حرص نخور ! بابا هنوز که این خانمه رو ندیدمش شاید اصلا اینجوری نباشه!
لیلا سکوت کرد اما مطمئن بودم ذهنش آشوبه! با اینکه خودم هم حسابی استرس داشتم ولی سعی کردم منطقی فک کنم! هر چند که فشار روحیم آمپر چسبونده بود!
رسیدیم پشت در اتاق...
لیلا بلند گفت: خدایا این جماعت استغفرا... جای تو بشینن ما رو قعر جهنم هم جا نمیدن! خودت به ما رحم کن... بدون اینکه چیزی به لیلا بگم آروم در زدم...
از داخل اتاق گفتند: بفرمایید داخل!
لیلا چنان آب دهنش را قورت داد که صداش کامل شنیده شد و با حالت گارد شدیدی در اتاق را باز کرد!
توی دلم گفتم: خدایش عجب غلطی کردیم...
رفتیم داخل...
منتظر هر واکنش بودیم...
طبیعی بود که هر کسی داخل اتاق هست با دیدن قیافمون متعجب بشه یا خیلی یه جوری برخورد کنه....
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
#چهارشنبه_های... #بر_اساس_واقعیت #قسمت_دهم نگاهش کردم گفتم: انداختیم یا انداختی لیلا خانم!؟ نگاه
#چهارشنبه_های...
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_یازدهم
اما خانم حسینی که پشت میز نشسته بود با دیدن ما خیلی عادی یک لبخند زد و تعارف کرد بشینیم...
نشستیم روی صندلی و گفت: بفرمایید در خدمتم خانم ها...
از قبل به لیلا گفته بودم که ایندفعه خودم صحبت می کنم تا دوباره خرابکاری نکنه!
گفتم: ما از طرف آقای صالحی مزاحمتون میشیم، تا اسم سعید رو آوردم گفت: به به، پس شما تحقیق داشتید منتظرتون بودم دخترهای گلم! حتما از دانشگاه اومدید چای یا قهوه تا نفستون تازه بشه...
ما که اصلا انتظار چنین برخوردی رو نداشتیم جا خوردیم وکمی مِن مِن کردیم و در نهایت گفتیم: چای خوبه...☕️
خانم حسینی گفت: خوب کمی از خودتون بگید! اسمتون چیه! چی می خونید؟ گفتم: من نازنین هستم، دوستم هم اسمش لیلاست من فلسفه می خونم و دوستم... که لیلا پرید وسط حرفم و گفت: منم حالا خودم رو با یک چیزی مشغول کردم بعد هم یکی از اون لبخندهای خبیثانش رو لبش نشست خانم حسینی گفت: احسنت چقدر خوب! بعد ادامه داد: حالا چی شد این موضوع را انتخاب کردید؟!‼️
نگاهی به لیلا انداختم و گفتم: بعضی وقتها یک اتفاقاتی می افته که دست ما نیست! یا بهتر بگم هست خودمون ناخواسته باعثش می شیم این تحقیق هم از همین نوعه!
خانم حسینی سرش رو تکون داد گفت: عجب پس توفیق اجباری نصیبتون شده! بهر حال در هر اتفاقی خوبی هایی هست که بعدها از اتفاق افتادن چنین چیزهایی آدم ها خوشحال میشن!🙂
سینی چای که رسید خودش هم اومد کنار ما نشست خیلی صمیمی! لیلا یه کم جمع و جورتر نشست و اخم هایش رو کشید تو هم! مثل برج زهر مار!
خانم حسینی شروع کرد به حرف زدن اینکه هیچ چیز بی حکمت نیست و حتما خیرتی بوده بالاخره بعضی تحقیق ها هم نتایجش را بعدها نشون میده! لیلا بی توجه فنجون چایی را برداشت و قند را گذاشت توی دهنش...
خانم حسینی ادام داد: مثل داستانی که میخوام براتون بگم بعد هم نیم نگاهی به لیلا کرد و با لبخندی گفت: البته تا شما چای تون رو بخورید...
لیلا اما بی توجه چایش رو سر کشید!
منم به جای چای فقط حرص می خوردم و لبخند مصنوعی که روی لبم خشک شده بود!
خانم حسینی ادامه داد: میگن سالهای بسیار دور پادشاهی زندگی میکرد که وزیری داشت، تکه کلام وزیر همیشه این بود که: هر اتفاقی رخ میده به صلاح ماست.
یه روز پادشاه برای پوست کندن میوه
کارد تیزی برداشت اما از قضا در حین بریدن میوه انگشتش رو برید، وزیر هم که شاهد ماجرا بود مثل همیشه گفت: که اصلا نگران نباشید تمام چیزهایی که رخ میده در جهت خیر و صلاح شماست !
پادشاه از این حرف وزیر عصبانی شد و از رفتارش در برابر این اتفاق آزرده خاطر
شد و دستور زندانی کردن وزیر را داد!
چند روز بعد پادشاه با همراهاش برای
شکار به نزدیکی جنگلی رفتند. پادشاه
در حالی که مشغول اسب سواری بود
راه را گم کرد و وارد جنگل انبوهی شد
و از ملازمان خودش دور افتاد،در حالی که دنبال راه بازگشت بود به قبیله ای رسید که مردم اونجا در حال تدارک قربانی برای مراسمشون بودند، وقتی که مردم پادشاه خوش سیما را دیدن خوشحال شدند چون تصور کردند او بهترین قربانی در مراسم برای تقدیم به خدای آنهاست‼️!
بعد پادشاه را در برابر تندیس الهه بستند تا او را بکشند،🙄 اما ناگهان یکی از مردان قبیله فریاد می زنه: چگونه این مرد را برای قربانی کردن انتخاب می کنید در حالی که او بدنی ناقص دارد، به انگشتش نگاه کنید!⁉️‼️
به همین دلیل از کشتنش منصرف شدن او را قربانی نکردند و آزاد شد .
پادشاه که به قصر رسید وزیر را احضار
کرد و گفت: حالا فهمیدم منظور تو از اینکه میگفتی هر چه رخ میده به صلاح شماست چه بوده زیرا بریده شدن انگشتم موجب شد زندگیام نجات پیدا کند اما در مورد تو چی؟⁉️ تو به زندان افتادی این امر چه خیر و صلاحی برای تو داشت؟!🙄🤔
وزیر پاسخ داد: پادشاه عزیز مگر نمیبینید،اگر من به زندان نمی افتادم مانند همیشه در جنگل همراه شما بودم در آنجا زمانی که شما را قربانی نکردند مردم قبیله مرا برای قربانی کردن انتخاب میکردند، بنابراین میبینید که حبس شدن نیز برای من مفید بود!🤗
لیلا فنجون چایی اش را که نصفه خورده بود گذاشت داخل سینی و با حالت کنایه آمیزی به خانم حسینی نگاه کرد و گفت: بله حتما یه سری اتفاقات خوب می افته! شاید یکیش هم این باشه که بعد از این همه سال بفهمیم برای ما خانمها حجاب محدودیته!😉
بعد هم خیلی طلبکارانه پرسید....
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
#چهارشنبه_های... #بر_اساس_واقعیت #قسمت_یازدهم اما خانم حسینی که پشت میز نشسته بود با دیدن ما خیلی
#چهارشنبه_های...
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_دوازدهم
اصلا مگه خدا خودش غریزه زیبایی را به ما نداده! پس چرا ازش استفاده نکنیم‼️⁉️؟! من دلم میخواد زیبا باشم، زیبا بپوشم ولی حجاب مانع این غریزه یی هست که خود خدا به من داده درست نمی گم!
من که از حرفهای لیلا داشتم سکته قلبی می کردم! توی دلم گفتم خوبه بهش گفته بودم حرف نزنه نگاه کن حالا داره چطور نطق میکنه! عه! عه!
هرلحظه منتظر بودم خانم حسینی یه
چیزی بگه یا پرتمون کنه بیرون! انگار
این دختر جلوی زبونش رو نمی تونه
بگیره! با آرنج دستم چنان زدم به
پهلوش که خانم حسینی هم فهمید!
تا اومدم چیزی بگم زودتر از من شروع
کرد: احسنت لیلا خانم آفرین که سوال
دقیقی پرسیدی! بعد هم گفت: ببین دخترم اول یک سوال می پرسم بعد جواب سوالت را میدم...
شما حق ارضای نیازها و غرایز رو به همه میدی؟! یا فقط این حق را برای خودت می دونی؟! ‼️⁉️🤔🤔
لیلا با قاطعیت گفت: معلومه این حق رو به همه میدم! همه ی دخترها و خانم ها حق دارند نیازهاشون رو بر طرف کنن...
خانم حسینی لبخندی زد و گفت: آفرین فقط اینکه این حق ارضای غرایز و نیازها باید شامل همه ی انسانها بشه!
یعنی مرد و زن درسته!🙂🤔❗️
لیلا کمی جا خورد و سری تکون داد! خانم حسینی ادامه داد حالا لیلا جان ، نازنین جان فرض کنید در جامعه ایی زندگی می کنید که هر کسی هر کاری دلش میخواد انجام میده!
مثلا من برای ارضای هیجاناتم دلم میخواد خیلی با سرعت رانندگی کنم ماشین خودمه کاری هم با کسی ندارم دلم میخواد با سرعت صد و هشتاد برم!! ❓
یا من میخوام برای ارضای غریزه مالکیتم کنارخونه شما خونه بسازم حالا خونه ی شما هم خراب شد مهم نیست من دلم میخواد بسازم چون من این نیاز رو دارم و باید بهش پاسخ بدم !!‼️❔❕
یا اینکه من دلم میخواد پول در بیارم
حتی با گول زدن شما یا دزدیدن مال
شما بالاخره این جز غریزه منه و باید
بهش پاسخ بدم!!
ببینید دخترهای گلم آیا با اینکه من این توانایی ها رو دارم و خود خدا این غرایز را بهم داده حق انجام این کارها را دارم؟؟❓ من گفتم: خوب معلومه که نه!ما باید حقی را که برای خودمون قائلیم برای دیگران هم قائل باشیم...
خانم حسینی سری به نشانه تایید تکان داد و گفت: آفرین و این احترام به حق دیگران همینجوری ممکن نیست!
چراااا؟ چون خیلی ها رعایتش نمی کنند مگر اینکه یک سری قوانین وجود داشته باشه درسته!⁉️‼️
لیلا شتاب زده گفت: احترام به قوانین
چه ربطی داره به بحث ارضای غریزه ی
زیبایی ! تازه اگر هم قانونی باشه حتما
به من میگه این نیازها را ارضا کن و زیر
حجاب سرکوب نکن! 🙂‼️
خانم حسینی خیلی صبورانه گفت: ربطش اینکه شما الان دارید از طرف خودتون حرف می زنید! ‼️اگر یک آقایی اینجا بود می گفت پس ما هم باید به غریزه ایی که در وجودمون هست پاسخ بدیم و به قول شما باید این نیاز پاسخ داده بشه و سرکوب نشه! اونوقت چی! 😒😏😐😐
اینکه من هم به عنوان یک پسر جوان دلم میخواد هر نوع رابطه ای با دخترای اطرافم داشته باشم خوب غریزه ایی که خود خدا داده دیگه غیر از اینه!
بعد خانم حسینی آروم دست لیلا رو گرفت توی دستش و ادامه داد اینجوری میشه دنیایی که هر کس هر طور دلش خواست رفتار کنه! مثل همون راننده ای که هر طور دلش بخواد رانندگی کنه یا هرکس هر طور دلش خواست خونه بسازه یا از هر طریقی پول در بیاره و... آیا دیگه با این وضعیت زندگی ممکنه!؟
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیشبینی شهید آوینی از آینده تمدن غرب و انقلاب اسلامی
🔹 انتشار به مناسب ۱۲ فروردین؛ روز جمهوری اسلامی
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
یادداشت اعتراضی ایران به جمهوری آذربایجان
🔹روابط عمومی وزارت امور خارجه: در پی تداوم اقدامات خارج از نزاکت و توهینآمیز توسط برخی رسانههای جمهوری آذربایجان، سفارت جمهوری اسلامی ایران در باکو با ارسال یادداشت اعتراض شدیدالحنی به وزارت امور خارجه این کشور، ضمن درخواست توقف این روند و جبران آن، نسبت به عواقب منفی و خسارت بار تداوم این بداخلاقی رسانهای بر مناسبات آتی دو کشور هشدار داد.
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
نهاییشدن دیدار امیرعبداللهیان با همتای سعودی تا ۴۸ ساعت آینده
🔹وزیر امور خارجه: قرار است در ۴۸ ساعت آینده با همتای سعودی خود برای نهایی کردن زمان و مکان دیدارمان به صورت تلفنی گفتوگو و رایزنی کنم.
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
❌هشیار باشید
تَکرار سناریوهای نخ نما شده یکی پس از دیگری
▫️ اسیدپاشی
▫️مهسا امینی
♨️ و این بار با ماست مالی
📌بعد شهادت مظلومانه شهید علی خلیلی
شهید #امر_به_معروف بود که به جوشش خون این طلبه شهید فضای امر به معروف و نهی از منکر برای حجاب آن چنان درون شهرها پر شد که خبرگزاری ها،روزنامه ها،سخنرانی ها،فعالیت های فرهنگی و جهادی همه و همه سمت و سو گرفتن برای یاد گرفتن و انجام واجب فراموش شده امر به معروف و نهی ازمنکر......
📌 و اما دشمن و ایادی داخلی آن این فضا رو برنتابیدند و سناریوی #اسید_پاشی کلید خورد.....سناریویی که اولین پخش کننده خبر آن رسانه ضد انقلاب بی بی سی فارسی بود.....بعد از این طراحی و مهندسی دشمن،افراد تریبون دار و فاقد تحلیل مرعوب این طراحی شدند و امر به معروف و نهی از منکر همچنان مغفول ماند....
📌گذشت.... تا یک سال گذشته بود که با آمدن دولت انقلابی طرح ناظر و گشت ارشاد نقص هایش در حال برطرف شدن و قدرت گرفتن بود که پروژه آشوب از پیش تعیین شده با رمز#مهسا_امینی را همان جماعت رقم زدند،با عنوان براندازی ایران قوی.... اما خودشان هم میدانستند که جمهوری اسلامی با این پشتوانه مردمی قابل براندازی نخواد بود و تنها هدف شان به انزوا بردن فضای فرهنگی و سلبی برای جلوگیری از بدحجابی و کشف حجاب ها بود....
📌پس از مدتی #بی_تفاوتی دستگاه های مسئول که خروجی پروژه #مهسا_امینی بود و هم چنین تشدید فضای بند و باری توسط اقلیت کشف حجاب در کشور،#غیرت_دینی_و_ملی خانواده های شهدا و مردم و رسانه ها،فضای #فرهنگی و #مطالبه_گری در زمینه
#قانون_حجاب پررنگ تر از قبل نمایان شد و امروز که دغدغه اکثریت مردم #اصلاح وضعیت فرهنگی موجود و برخورد قانونی با اقلیت کاشف حجاب است باز #پروژه_جدید با #ریختن_ماست به روی کاشفان حجاب به اسم جریان انقلابی رقم خورد که فیلم آن باز برای بار اول توسط فروشنده مغازه برای بی بی سی و اینتر نشنال معلوم الحال فرستاده میشود......
❌مراقب باشیم اینبار مرعوب فضای دشمن و داخلی هایش نشویم و عقب نشینی نکنیم که نتیجه آن #برهنگی خواهد بود
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
دولت باكو هشت نفر را به اتهام جاسوسى براى ايران بازداشت كرد
🔺 رسانههای آذربایجان از دستگیری هشت تن دیگر به اتهام جاسوسی براى ايران در لنکران و شهرک خیردالان و روستای فاطمایی خبر دادند./ رصد
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شعرخوانی زندهیاد «آقاسی» در وصف «حاجاحمد متوسلیان»
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فیلم_نویس | حضرت خدیجه سلام الله علیها
🔹حضرت خدیجه سلام الله علیها آگاه به مسائل آخرالزمانی بود و میدانست آستانه، آستانۀ ظهور پیامبر آخرالزمان است. فلذا وقتی آقا رسولالله صلی الله علیه و آله را میبیند، گویا گمشدهاش را پیدا میکند.
🔺همسران پیامبر - جلسه چهارم
#حضرت_خدیجه
#مذهبی
📥 لینک دانلود سخنرانی
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
👤 توییت استاد #رائفی_پور
✍ چو عاشق میشدم گفتم که بردم گوهر مقصود
ندانستم که این دریا چه موج خونفشان دارد
📖 حافظ
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 تشییع پیکر شهید مدافع حرم "میلاد حیدری" در حرم مطهر حضرت رقیه سلام الله علیها
🔹 شهید حیدری، بامداد روز جمعه در حمله متجاوزانه رژیم صهیونیستی به حومه دمشق به فیض شهادت نائل آمد.
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
افتخار کرمان و ایران/
مدال طلای پاراآسیایی عشرت کردستانی به مردم اندونزی اهدا شد
بانوی پرچمدار پارالمپیک ریو در حمایت از اقدام مردم و دولت اندونزی در حمایت از مردم فلسطین، مدال طلای بازیهای آسیایی را تقدیم مردم این کشور کرد.
کردستانی پیش از این؛ با لباس احرام و حجاب برتر در پارالمپیک ریو پرچمدار کاروان ایران بود.
عشرت کردستانی، جانباز راهیان نور است؛ در سال ۱۳۸۱ و در ۱۹ سالگی در جریان بازدید از مناطق عملیاتی جنوب و پس از دعای عرفه در شلمچه پای او روی مین رفت و با قطعی پای راست دچار مجروحیت شد.
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
✅ هشدار به متولیان و مسئولان برخورد با بی حجابی
💠مراقب باشید که عنکبوت ها دوباره درست نشوند و به دروغ آن را مقدس نکنند!!!💠
🔹اگر خاطر شریف تان باشد در ماجرای حمله تعدادی عناصر خودسر به سفارت عربستان ، این اتفاق زمانی رقم خورد که دولت حسن روحانی در برابر تجاوز به دو جوان ایرانی در فرودگاه جده و فاجعه منا تحرک کمی داشت. لذا اعدام شیخ نمر بهانه ای شد تا این عناصر خودسر آن اقدام نابخردانه را انجام دهند.
🔹 حال در ماجرای زدن ماست به سر یک خانم بی حجاب،که با واکنش های متفاوتی همراه شده است ، دوباره همان کم تحرکی دولت و مسئولان امر حجاب دیده می شود.
🔹 این کم تحرکی و بی عملی در قبال کشف حجاب ها از سوی مقامات ذیربط و دستگاه های اجرایی و ستادهای امر به معروف و نهی از منکر و از همه مهمتر نقش خود مردم متدین در تذکر لسانی، ممکن است منجر به عمل های خودسرانه دیگری گردد که دقیقاً خواست دشمن است!
🔹 لذا هرچه سریعتر باید در اینباره اقدام کرد و از رفتارهای خودسرانه و تخریبی برخی ها جلوگیری بعمل آورد.
مراقب باشید که عنکبوت ها دوباره درست نشوند و به دروغ آن را مقدس نکنند!!!
✍ سعید میرزایی
#مطالبه_گری
#حجاب
#نشر_رگباری
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🔹💠🔹
تازگی ها زیاد می شنویم که می گن:
«می خوام آدمهای سمی زندگیم رو کنار بگذارم.»
ولی کم تر می شنویم بگن:
«می خوام روی خودم کار کنم تا آدم بهتری باشم.»
خیلی ها به شکل خودپسندانه ای تصور می کنند خودشان بهترینند و دیگران مقصر و گناهکار!
👈🏽 شاید خودت آدم سمی دیگرانی؛
روی خودت کار کن!
🌊 #اقیانوس_آرام
آقای روان شناس
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🌿
الهی!
بودِ من، بر من تاوان است،
تو یک بار بودِ خود بر من تابان!
الهی!
جُرمِ من زیرِ حِلم تو پنهان است،
تو پرده ی عفوِ خود بر من گُستران!
«خواجه عبدالله انصاری»
🤲🏼 #نیایش
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
چه لطیف است نسیم سحری
و چه زیباست گل افشانی مهر
دیدن رقص گل از پنجرهای رو به خدا
میتوان دید ز عمق شب تاریک و سیاه
رویش صبح سپید
و در این صبحدم پاک و قشنگ
نفسی تازه کشید
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ برنامه ما این است؛ حاکمیت دین با کمک مردم، نه تحمیل بر مردم!
🔹پس از پیروزی انقلاب اسلامی، دو تفکر مقابل ایده «جمهوری اسلامی» پدید آمد.
🔸یک جبهه لیبرالهای سکولار بودند که معتقد به مردمسالاری بودند، منتها میگفتند مردمسالاری به دین اصلاً ربطی ندارد، اصلاً در عرصهی جمهوریّت و مردمسالاری باید لیبرالها، مردان فنسالار و به تعبیر خودشان تکنوکرات، بیایند وارد بشوند؛ بنابراین مردمسالاری دینی، و جمهوری اسلامی، بیمعنی است؛ پس با بخش #اسلامی اینها مخالف بودند.
🔹در جبهه دیگر هم کسانی بودند که باز معتقد به دین بودند، اما میگفتند حاکمیّت دین به #مردم ربطی ندارد، مردم چهکاره هستند، باید دین حکومت بکند، حاکمیّت بکند؛ این دسته مردم را در حاکمیت هیچکاره میدانستند.
🔺اما امام با توکّل به خدا، با ایمان به مردم و با استناد به آن معرفت عمیقی که از #دین داشت، محکم ایستاد و نظریّه #جمهوری_اسلامی را پیش برد و این نوآوری بزرگ را در محیط جامعه تحقّق بخشید. امام میگفت دین باید حاکمیّت کند و در این حاکمیّت باید مردم حضور داشته باشند، یعنی مردمسالاری دینی، این از متن اسلام برمیآید.
🔺پ.ن: متاسفانه این دو دیگری با روی کار آمدن جمهوری اسلامی حذف نشدند و همچنان با قدرت در بین سیاستگذاریها و رویکردها خود را ظاهر میکنند و ایده اسلام همراه با جمهوریت را به حاشیه میکشاند؛ یعنی به نام جمهوری اسلامی ولی دقیقا مخالف آن!
۱۲ فروردین روز امامت_امت
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جمهوری اسلامی ایران در بحث برگزاری رفراندم برای تعیین مدل یک حکومت، در جهان مدعی است نه متهم.
این بخش از سخنان حجه الاسلام راجی @soada_ir در برنامه جهان آرا که چند ماه قبل پخش شد را با دقت ببینید. آیا مخالفان جمهوری اسلامی پاسخی برای آن دارند؟
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «چایت را مـن شیرین می کـنم» ⏪ بخش ۱۱۵: دو دکمه ی اول پیراهنش پارگی داشت و پنجه می ک
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📚 «چایت را مـن شیرین می کنم»
⏪ بخش ۱۱۶:
مردهای نظامی با صورت هایی حزن زده تبریک میگفتند و مسافران تازه با خبر شده از ماجرا، همراه دوستان حسام، سینه زنان اشک می ریختند. چشمم تار بود و خاموش بودم. نمیدانم چند ساعت گذشت و من از بودن کنار جسم بیجان حسام محروم ماندم، اما وقتی چشم گشودم تاریکی شب دیدم و سکوت، روی تختی که حسام، لقمه میساخت و چای هایش را به طعم خدا شیرین می کرد.
چشم چرخاندم. حسام گوشه ی اتاق زیر نور ماه، الله اکبر گویان اقامه ی نماز می بست. زیر پنجره، روی سجاده و تسبیح به دست. اتاق پر بود از بودنش، از خنده هایش، از عاشقانه هایش. حالا من بودم و دیوارهایی که دیگر باید حسرت به دل قهقه هایش می شدیم. لبخند روی لب هایم نشست و مرور کردم که چیزی به انتهایم نمانده و باز دیدم همان اخم هایش را، وقتی که از کاسه ی کوچک و بند خورده ی عمرم میگفتم.
روی تخت نشستم. چشمم در نور مهتاب، به دانیال افتاد که روی زمین دراز کشیده بود. به سمت میز کوچکم خم شدم. موبایلم را از کنار کتاب های اهدایی حسام برداشتم. تمام خاطرات آن روز توی ماشین، مقابلم رژه رفتند. چمباتمه زده روی تخت، به دیوار تکیه دادم. باید عکس هایش را می دیدم. قلبم توان تپش نداشت. یک به یک یادگاری هایمان را مرور کردم. از اولین روز عقدمان تا آن شب اربعین. از اولین شانه به شانه شدن هایمان، تا آخرین عاشقانه های حسینی.
چشمم به کوله ی کنار دیوار افتاد. بی صدا به سمتش رفتم و زیپش را باز کردم. موبایل خونی و پیچیده در نایلون حسام را درآوردم. خاموش بود. دوباره روی تخت نشستم. آن را به شارژ زدم و روشن کردم. حتماً پر بود از عکس های دو نفره مان. پوشه اش را گشودم. خالی از عکس های دو نفره و مملو از تصاویر مذهبی و شهدا. دلم گرفت. به فایل فیلمهایش، نگاهی انداختم. مداحی، روضه، تصویر از حرم تا...
ناگهان فیلمی توجهم را جلب کرد.
فیلم پخش شد. حسام بود! لحظات آخر، قبل از شهادت. تکان های شدید و نامرتب گوشی، نشان میداد که به سختی آن را در دستش گرفته. گاهی صورت خونی اش در کادر بود، گاهی نه. اما خس خس صدا و کلمات بی رمق و تکه تکه اش در میان همهمه ی ناجوانمردانه ی گلوله ها، به خوبی شنیده میشد.
_ سارایِ من سلام! صداها رو می شنوی خانمم؟ الآن تو محاصرهایم. رفقام پر کشیدن. فقط من موندم و پر و بال شکسته ام. سارا جان! نمی دونی این جا چه خبره. این جا غوغاست؛ با هر نفسی که می کشی، ریه هات خنک می شه از عطر خدا. نمی تونم. یعنی بیشتر از این بلد نیستم که توصیف کنم تا تو هم حس کنی حالم رو.
صدای انفجار و تسلسل گلوله، منِ نشسته در امنیت را به وحشت میانداخت و او از غوغا می گفت؟ او چه حس میکرد که من در درکش ناتوان بودم؟ با سرفه ای شدید خندید و کلماتش تکه تکه شدند.
_ کلی عکس حجله ای دارم واسه بعد از شهادت. راستی دیشب برات یه صدا فرستادم، قرآن خوندم و ضبط کردم. تو همین گوشیه. هر وقت دلت گرفت گوش کن، البته اگه این موبایل سالم به دستت برسه. انگشتری که دستمه مال تو. حتماً پشت نگینش رو بخون. سارای من! وقتی پام به خاک نجف رسید اولین چیزی که از حضرت امیر خواستم، شفای تو بود. پس فقط به بودن فکر کن. هوای مامان رو هم خیلی داشته باش. اون بعد از من فقط تو رو داره. راستی چادر خیلی بهت می آد نازنینم. حفظش کن. کم چیزی نیست. ارثیه ی بی بی زهراست. من این جام که یه وقت خاکی نشه. پس رو خاک رهاش نکن...
خون از گوشه ی لبش جوی می شد و مسیر باز می کرد. سرفه هایش چنگ می کشید بر قلبم. کشدار و سخت، لبخند زد.
_... منتظرت می مونم.
در صدا و چشمانش دیگر نایی نبود.
_ دارن می آن. می بینمشون. السلام علیک...
لبخند زد و گوشی از دستش افتاد.
نیمی از چهره ی زمین گیرش در کادر مشخص بود. لبهایش ملاحت بار می خندید و میان هیاهوی تیراندازی و فریاد های مختلف، اشهد خوانی حسام مبهم به گوش می رسید. به چه کسی این قدر ارادتمندانه سلام کرد؟ فرشته مرگ یا دوستانش؟
⏪ ادامه دارد...
.................................
🌳 #بوستان_داستان
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff