eitaa logo
گام دوم انقلاب
2.6هزار دنبال‌کننده
192.1هزار عکس
133.2هزار ویدیو
1.5هزار فایل
🇮🇷🇮🇶🇵🇸🇸🇾🇱🇧🇾🇪 امام خامنه ای: شما افسران جنگ نرم هستید جنگ نرم مرد میخواهد. دیروز نوبت شهدا بود در جنگ سخت.. وامروز نوبت ماست در جنگ نرم ارتباط با مدیر @hgh1345 آیدی تبادل و تبلیغات @hgh1345
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿🌸🌿 همان ‌گونه که در مجاورت سرما دمای بدن انسان کم می‌شود و انسان احساس سردی و کرختی می کند؛ در مجاورت افراد حقیر نیز از عزت نفس و حرمت انسان کاسته می‌شود و انسان احساس حقارت و ناتوانی می کند. 🌊 آقای روان شناس 🗞 «زندگی زیباست» 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
همه ی دایره ها همرنگ هستند؛ کافی است تصویر را بزرگنمایی کنید! دید 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
12.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹🔹💠🔹🔹 ... آزادی ... 🌃 / اجتماعی 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🌿🍁🌿 بگذار که بر شاخه ی این صبح دلاویز بنشینم و از عشق، سرودی بسرایم آن گاه به صد شوق، چو مرغان سبکبال پر گیرم از این بام و به سوی تو بیایم خورشید از آن دور از آن قله ی پربرق آغوش کند باز، همه مهر، همه ناز سیمرغ طلایی پروبالی است که چون من از لانه برون آمده، دارد سر پرواز پرواز به آن جا که نشاط است و امید است پرواز به آن جا که سرود است و سرور است آن جا که سراپای تو در روشنی صبح رؤیای شرابی است که در جام بلور است آن جا که سحر، گونه ی گلگون تو در خواب از بوسه ی خورشید، چو برگ گل ناز است آن جا که من از روزن هر اختر شبگرد چشمم به تماشا و تمنای تو باز است من نیز چو خورشید، دلم زنده به عشق است راه دل خود را، نتوانم که نپویم هر صبح، در آیینه ی جادویی خورشید چون می نگرم، او همه من، من همه اویم او ، روشنی و گرمی بازار وجود است در سینه ی من نیز دلی گرم تر از اوست او یک سرِ آسوده به بالین ننهاده است من نیز به سر می دَوم اندر طلب دوست ما هر دو در این صبح طربناک بهاری از خلوت و خاموشی شب، پا به فراریم ما هر دو در آغوش پر از مهر طبیعت با دیده ی جان، محو تماشای بهاریم ما آتش افتاده به نیزار ملالیم ما عاشق نوریم و سروریم و صفاییم بگذار که سرمست و غزلخوان من و خورشید بالی بگشاییم و به سوی تو بیاییم «فریدون مشیری» 🌺🌺🌺🌺🌺 فارسی 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 🥀 آلوده ام قبول، ولی بی پناه، نه! ✋🏽 ای امام مهربان / ولایت و انتظار 🌸 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🍀🌺🍀 در بعضی خانه ها اسم زن و مرد «می گما» و «ببین» است: «ببین! بیا این جا! می گما: در رو ببند!» حضرت امیر المؤمنین، حضرت زهرا را این گونه صدا می زدند: «جان علی به فدایت، حبیبتی زهرا، دختر رسول الله و زهرا جان» ...و جواب حضرت زهرا: « روحم به فدایت علی، علی جان، جانم به قربانت» همدیگر را زیبا صدا زدن و زیبا پاسخ دادن، بهترین شیوه برای ابراز محبت و نوعی شخصیت دادن به طرف مقابل و یکی از راه های آموزش غیرمستقیم احترام و محبت به بچه هاست. ─┅═ঊঈ🍃🌳🍃ঊঈ═┅─ /خانوادگی ─┅═ঊঈ🦋🌹🦋ঊঈ═┅─ 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🍃 جهان با اندوه تو دگرگون نمی‌شود؛ بخند! 😍 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🌿🌸🌿 فكر می‌كنيد چرا آدم‌هايی كه بيشترين فداكاری و دلسوزی را در حق ديگران می‌کنند و حتی در اين راه از نیازهای خود می‌گذرند، نمی‌توانند به اندازه ی افرادی كه چنين روشی را در زندگی ندارند، آرام، خوشبخت و حتی محبوب‌ باشند؟ برای اين‌كه محبوب و زيبا باشيد هرگز نقش پادری را به عهده نگيريد تا ديگران از رويتان رد شوند. سعی نكنيد خودتان را به خاطر ديگران قربانی كنيد و نیازهایتان را نادیده بگیرید. اگر نیازهای خود را نادیده بگیرید، آرام و خوشبخت نخواهید بود و تا آرام و خوشبخت نباشید نمی توانید به اطرافیان و عزیزانتان آرامش و خوشبختی بدهید. ✔️ پادری نباشید! 🌊 آقای روان شناس 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مثـل بیـروت بـود» ⏪ بخش ۴۷: زیر چک چک قطرات سرُم، پلک بر پلک چسباندم تا شاید افکار
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مثـل بیـروت بـود» ⏪ بخش ۴۸: زیر آوار مردمک های سنگین به سمت اتاقم رفتم. وجودم عین تنور بود. روسری بر سر کشیدم، پرده را کمی کنار زدم و پنجره را گشودم. سوز سرما بر صورتم سیلی زد اما خنکایی بر حالم ننشست. نفس هایم را عمیق تر به جان ریه انداختم. فایده نداشت؛ خاکستر نمی شد این ققنوس لعنتی. در همهمه ی سکوت و تاریکی نیمه جان کوچه توجهم به ماشینی جلب شد که مقابل ساختمان متوقف شده بود. حواسم در ظرف چشمانم جمع شد. نیم رخ مبهم راننده را در تاریک روشنای فضا دیدم. چرا این جا ایستاده بود؟ با اتفاقات از سر گذشته، ذهنم آمادگی کامل هر داستان سرایی ترسناکی داشت. ظاهراً دیگر چیزی تا دیوانگی ام نمانده بود. پوزخندی تلخ کنج صورتم نشست. مرد راننده سنگینی نگاهم را خواند. سرش را بالا آورد اما از تیررس پنجره گریختم. در هجوم زوزه ی باد، روی تخت دراز کشیدم و محتویات ذهن مخدوشم را به سخره گرفتم. در پیچ و تاب تصویر دانیال، شعارهای خیابانی، صدای مرد ناشناس و اضطراب انفجار بمب به خوابی عمیق پرت شدم؛ خوابی که کابوس هایش مرگ را به کامم شیرین می کرد. نمی دانم چه قدر از پنجه انداختن بختک بر جانم گذشته بود که از شدت سرما چشم گشودم. باد، پرده ی حریر پنجره را می رقصاند و قطرات تند باران بر صورتم سیلی می زد. به سختی روی تخت نیم خیز شدم تا پنجره را ببندم. نگاهم به آشوب باران در خلوتی کم نور کوچه افتاد. باز همان ماشین و سرنشینش در کوچه بودند. متعجب ماندم. ساعت چند بود؟! در تاریکی فضا، کورمال کورمال گوشی را از زیر تخت برداشتم. عقربه ها از سه نیمه شب می گذشت و او هنوز این جا بود؛ چرا؟ نکند همان ناشناس شوم باشد؟ کوبش ضربان قلبم شدت گرفت. اوضاع زندگی ام آن قدر به هم ریخته بود که برای سکته ای بی دلیل، آمادگی کامل داشتم. هراسان وسط اتاق ایستادم. اگر باز اتفاقی می افتاد... چون دیوانگان به سمت در اصلی خانه پا تند کردم و چندین قفل به گلویش زدم. به سراغ برادر رفتم. نبود. به اتاق مادر سرک کشیدم. خبری از پدر هم نبود؛ این یعنی شب را به خانه نیامده بود. پرتشویش به اتاقم بازگشتم. گوشه ی پرده را نرم کنار زدم و چشم دوختم به ماشینی که سوار درشت هیکلش، هزار فکر یأجوج و مأجوجی بر سرم می کوبید. با دستانی لرزان شماره ی طاها را گرفتم. تا می توانست بوق خورد اما جواب نداد. به گوشی پدر زنگ زدم. نجوا کرد که خاموش است. دیگر نمی دانستم چه کنم. بیدار کردن مادر جز به هراس انداختنش فایده ای نداشت. مستأصل روی تخت نشستم و دستانم را دور سرم قاب کردم. فکری به ذهنم رسید. با پلیس تماس گرفتم. گزارش یک خودروی مشکوک را دادم و منتظر ماندم. کمی بعد، صدای قل خوردن لاستیک ماشینی بر آسفالت خیس کوچه در گوشم پیچید. به سرعت روی تخت کنار پنجره خزیدم. پرده را محتاطانه کنار زدم. خودشان بودند؛ یک ماشین پلیس با دو سرنشین. دو افسر انتظامی، در بارش تند باران، ضربه ای به پنجره زدند. مرد راننده از ماشین پیاده شد. چیزی شبیه به کارت نشانشان داد. گفت و گویی کوتاه صورت گرفت، سپس دستان یکدیگر را فشردند و از هم جدا شدند. خودروی پلیس رفت اما مرد ماند. ⏪ ادامه دارد... ................................. 🌳 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰اعتماد به نفس، نیاز فوری مسئولین نظام 🔸اعتماد به نفس بر آمده از اعتماد به برنامه، احکام و وعده الهی آن سلاح بی بدیلی بود که امام رحمت الله علیه به وسیله آن توانست این انقلاب عظیم را ایجاد و رهبری کند و با آن بی هیچ هراسی مقابل رژیم سفاک پهلوی و نظام سلطه جهانی ایستاد و در دهان آنها کوبید و خم بر ابرو نیاورد. 🔸متاسفانه امروز اکثر مسئولین بویی از این ویژگی نبرده اند و اکثرا یا خجالت می کشند مسائل را بر طبق مبانی اسلامی بیان کنند یا با تکلف و شرمندگی و لکنت زبان آن را بیان می کنند. گویی اعتمادی به گفته خداوند ندارند بر خلاف امام که مظهر تام اعتماد به وعده الهی بود لذا امواج سهمگین عالم مادی بر عزم او اثری نمی گذاشت و آنچه امروز نیاز مبرم ما خصوصا مسئولین ماست همین ویژگی امام(ره) است. 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🔴 کسی نیست با این بیشرفا برخورد کنه ؟ 🔹 رسانه رسمی اصلاحات علاوه براینکه علنا وصریحا نظام رو متهم به سرکوب مردم (نه اوباش قانون شکن) می‌کند و با بی‌ادبی و گستاخی نام بنیان‌گذار کبیر رو می‌نویسه اما کسی هم برخوردی باهاشون انجام نمیده ... همینقدر پست...... 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff