جامعه شناسی کربلا
اهل و اهالى مجتمع خيمه گاه كربلا از نژادهاى مختلف بودند: عرب سامى، فارس آريائى، ترك منچورى، افريقائى حامي، يعنى از كل نژاد بشر. و نيز در ميان قبايل عدنانى و قحطانى: خندقى، قريش، ثقفى، اسدى، ازدى، جملى، بجلى، سعدى، شنامى شامى و ... بودند.
در اين جامعه كوچك (به علاوه شهداى كوفه مانند حضرت مسلم (ع) هانى، قيس بن مسهر و دو فرزند حضرت مسلم) از هر صنف و قشر اجتماعى حضور داشتند: كشاورز، دامدار، تاجر، بازارى خرده پا، كارگر، استاد كجاوه و تعمير گر آن، نظامى، آموزگار، برده و آزاد، حضور داشتند گوئى هر قشرى از جامعه نماينده خود را انتخاب و به آن مجمع اعزام كرده است.
و همينطور از نظر سنّى و جنسى: دختر شيرخوار، دختركوچك، دختر دمبخت، دخترنامزد، زن، مادر، مادربزرگ، خاله، عمه، و زنبيوه. پسر شيرخوار، نوجوان، جوان، پسرنامزد، مرد ميان سال و پيرمرد.
و نيز: كسى كه مسلمان زاده است، كسى كه از بدريّون بوده و معلوم است كه بتپرست مسلمان شده، بوده است، مسيحى تازه مسلمان شده، وابسته امويان كه اينك حسينگرا شده و نيز افسرى از افسران دشمن كه سمبل توبه كاران گشته و به حسين(ع) پيوسته است.
مدافعان: سرباز شيرخوار، سرباز نوجوان، سرباز جوان، سرباز ميان سال، افسر نظامى نسبتا حرفهاى، سرباز پير، نظامى بازنشسته دوباره به ميدان برگشته.
عابد دانشمند، دانشمند عابد، مجاهد سابقه دار، قارى قرآن، صحابه پيامبر(ص) تابعى معروف، فرد مردّد كه به ترديدش غالب آمده است، گنه كار توبه كارى كه هم گناهش سخت بزرگ بوده و هم توبهاش بس بزرگتر و ...
شهيدانش: از على اصغر شش ماهه تا پيرمرد (حدود) ۹۰ ساله بدرى كه در ميانشان زن شهيد نيز حضور دارد.
بالاخره سمبل هايش: سمبل رهبرى، سمبل دين، سمبل دانش، سمبل عزت، سمبل تعصب نسبت به حق، سمبل شرف خاندان، سمبل بى خانمان، سمبل بى خاندانى كه در شرف دينى و مروت به اوج اعلا رسيده است، سمبل عطوفت و دلسوزى، سمبل بردگى به سوى آزادگى، سمبل آزادى خواهى انسانى و ...
جامعه اى كه افراد و اعضاى آن غربال شده و از صافى ها گذشته اند، حتى هاشميان حاضر در آن گزينش شده اند. معيار گزينش چگونگى تكوّن شخصيتى و نوع انديشه بود كه مبادا فردى ناهمگون به عضويت اين جامعه سمبل، در آيد.
گويند از عبداللّه ابن جعفر اَبر سخاوتمند عرب پرسيدند: بخشى از خانواده و فرزندانت به كربلا رفتند خودت نرفتى (؟). گفت: آن۷۲ نفر كسانى بودند كه نامشان در لوح محفوظ تعيين شده بود نام ما سزاوارى قرار گرفتن در آن ليست را نداشت. ابن عباس نيز در پاسخ اين سؤال گفته است: اسامى آنان را پيشتر مى دانستيم و براى ما روشن بود كه راهى به آن دايره نداريم.
امام(ع)در مكه - صحراى عرفات - سخنرانى مىكند:
من كان باذلا مهجته فينا فليرحل معنا فإنّى راحل غدا ان شاء اللّه:
هر كس در راه مكتب ما از جان بگذرد با ما بيايد كه من فردا (به سوى عراق) حركت خواهم كرد، ان شاء اللّه .
اين نداى دعوت به شهادت و فراخوانى به مرگ هدف دار است. چه كسى به اين ندا پاسخ مثبت مى دهد غير از نخبگانى كه بلنداى شخصيتشان در اوج اعلاى انسانيت است. دعوت اين چنينى در فراخوانهاى رسول خدا (ص) و على (ع) نيز نبود بل آن قسمت از آيات قرآن و كلام خدا كه به جنگ و جهاد مربوط است با وعده هاى پيروزى ظاهرى نيز قرين است. نداى حسين(ع) در دشت عرفات يك آواى منحصر به فرد و استثنائى بود با محتواى استثنائى .
پس از حركت از عرفات برخى از اعضاى اين جامعه كوچك جایشان خالى بود كه آنها را در بين راه دانه به دانه پيدا كرد و هر كدام را در اين تابلوى زيباى هستى در جاى خود بگذاشت، زهير بن قين از اين هاست. برخى ديگر نيز مقدر بود با صد مشكل از خلال ديده بانان اموى از دروازه كوفه برون آمده و از بى راهه ها خود را به جامعه حسين(ع) برسانند، تنها در صبح عاشورا بود كه خورشيد بر اين جامعه تابيد و آن را از هر حيث كامل يافت. يكى از علل مهلت خواهى يك شبى نيز همين بوده است.
هر چه در متون مربوط دقت كردم به «تعادل و تراجيح» پرداختم، دليلى بر اين نيافتم كه فردى يا افرادى ابتدا به جامعه ويژه حسينى بپيوندد و سپس از آن جدا شده و روى گردان شود.
افسانه است كه مى شنويم: مردم زيادى در اطراف امام جمع شده بودند چون ديدند خبرى از مال و منال دنيوى نيست پراكنده شدند. افسانه اى كه متأسفانه سيماى روايت نيز به خود گرفته است. افسانه تر اينكه: در شب عاشورا بعد از سخنرانى امام عده زيادى با استفاده از تاريكى شب راه خود را گرفتند و رفتند. در حالى كه جمله اى از آن سخنرانى [این بود:]
«انّى لااعلم اصحابا اوفى ولا خيرا من اصحابى»: من با وفاتر و نيك نهادتر از ياران خودم، يارانى را سراغ ندارم.
#جامعه_شناسی_کربلا
🏴@gamedovomeenqelab
جامعهشناسی کربلا
– حسين كشته شد.
– كجا؟
– در كربلا.
– كربلا كجاست؟ تاكنون چنين نامى نشنيده بوديم. چرا در مدينه نه؟! چرا در مكه نه؟! در كوفه و دمشق نه؟! كربلا كجاست؟ كى كشته شد؟
_ در دهم محرم، عاشورا.
– در محرم؟! ماه حرام؟! ماهى كه آدم كشى به حق، نيز در آن حرام است -؟!
– قوم و قبيله اش با او نبودند؟
– نه، عدهاى از هر قبيله و عشيرهاى با او بودند جمعا ۷۲ نفر.
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
نام نو، مكان نو، زمان شگفت، ياران استثنائى، همه استثنائى، همه شگفت، همه نوپديد، همگى چاشنى و چاشنىدار براى پيامرسانى پيام حسين(ع)،
همه كاروانها و كاروانسراها، زبانها و دهانها، بازارها، مسجدها و محفلها به ابزار تبليغ حسين(ع) تبديل شدند. حسينى كه در سرتاسر ممالك اسلامى (حتى در مدينه جدش) يك منبر – و بقول امروزیها يك تريبون – نداشت اينك همه كس و همه چيز وسيله تبليغ و اطلاعرسانى او و مكتب و جامعه كمّاً كوچك و كيفاً بزرگ او، شده اند.
اولين اثر اين تبليغ، ضربهاى بود كه بر پيكر منطقهاى تك بعدى بزرگان، وارد شد: منطق عبداللّه بن عمر منطق فقاهت و عبادت بدون سياست، منطق عبداللّه ابن عباس منطق آموزش عالى فارغ از سياست، منطق عبدالرحمن بن ابوبكر منطق رفاه و گريز از دردسر، منطق عبداللّه بن زبير منطق سياست ماكياولى. كه همگى منطق حج و عمره در زير پرچم رئيسالحج اموى، نيز بود.
در سال ۶۰ هجرى اينان بودند «بزرگان اسلام» كه اگر امويان امكانات مادى را از حسين(ع) سلب كرده بودند اينان امكانات معنوى، علمى و تبليغى را از او سلب كرده بودند، خودشان مرجع و روششان الگو براى مسلمانان شده بود و دكانهايى بودند كه امامت را تكه تكه كرده و در قفسههاى خود جاى داده بودند، خفقانى كه از اين جهت ايجاد شده بود دقيقاً بيشتر و براى امت نابود كنندهتر از خفقانى بود كه با قدرت سياسى، نظامى امويان ايجاد مىشد.
مردم در هر بلده و ديارى با شنيدن شهادت حسين(ع) با خود مىانديشيدند، چرا مرگ را انتخاب كرد؟ چرا نماند مثل عبداللّه بن عمر سالى يك بار حج كند و يك بار به عمره رود؟- يا مانند او به عبادت بپردازد -؟ يا مانند عبداللّه بن عباس به پرورش شاگردانى چون عكرمه بپردازد و به پرسشهاى فقهى عادى مردم پاسخ دهد -؟ چرا و چرا؟-
آنگاه خودشان پاسخ خودشان را مىدادند: پس معلوم مىشود به خاطر دين بايد از جان هم گذشت، بايد همه شيرينىهاى زندگى را فدا كرد.
و نقص اساسى منطقهاى فوق براى همگان روشن گشت.
بدين سان تأسيس حكومت اسلامى در جامعهاى كه اصول انديشهاش غيراسلامى و مصداق كامل «تعرُّب بعد الهجرة» شده بود، نه ممكن بود و نه منتج، حسين(ع) در صدد اصلاح بود و پيام و بس.
حسين(ع) جامعهاى ساخت و به نمايش گذاشت.
اى شخص جامعه شناس! هل ترى من فطور؟: آيا خلائى، كمبودى در آن مىبينى؟ كاستىاى و يا زيادىاى در آن است؟ ثُمّ ارجع البصر: از نو نگاه كن با دقت كرّتين: با ديد مكرر، چشم مكرر ينقلب اليك البصر خاسئا و هو حسير: باز مىگردد بررسى نقادانهات به سوى خودت خسته و وامانده.
#جامعه_شناسی_کربلا
🏴@gamedovomeenqelab